فيلم «تولد» يا Birth با شرکت نيکول کيدمن، از فيلمهاي بحثانگيز اين هفته در سينماهاي آمريکاست که به خاطر کارگرداني با احساس جاناتان گليزر Glazer مورد ستايش منتقدها قرار گرفته است. در این فیلم کودکی 10 ساله خود را به شخصیت اصلی که بیوه جوان و ثروتمندی در نیویورک است می رساند و ادعا می کند که شوهر اوست که ده سال پیش از دنیا رفت. اما فيلم تولد از کارگردان هنرمند آقاي جاناتان گليزر، که ميتواند فيلمي در باره بازگشت روح باشد با اعتقاد به ماورالطبيعه و تناسخ ارواح، يا فيلمي در باره يک سوءتفاهم واقعگرايانه، با مهارت تمام اين داستان ساده و غيرقابل باور را تا سطح يک درام رواني پيش ميبرد، تا به کندوکاوي در روحيات يک زن مرفه اما تنهاي نيويورکي بپردازد و دريچهاي بازکند براي سينماروها به دنياي زرين و فريبنده ثروتمندان که از دور جذاب جلوه ميکند. بهنام ناطقي (راديوفردا): در فيلم تولد Birth از آقاي جاناتان گليزر Jonathan Glazer خانم نيکول کيدمن، ستاره توانا و بلندقامت هاليوود، نقش دشواري را برعهده دارد. عليرغم توانائي خارقالعاده کارگردان در خلق روحيات و حسهاي مختلف، اين برعهده خانم کيدمن است که تماشاگر را با خود به دنياي ماليخوليائي زني کاملا عادي ببرد که از سر عشق به شوهر درگذشتهاش، ميپذيرد که او در جسم پسرک 10 ساله مرموزي به زندگي او بازگشته است.
فيلم تولد يا Birth با سکانس خيالانگيز اما عادياي شروع ميشود در پارک شهر نيويورک. در صحنهاي طولاني، دوربين مرد دونده سياهپوشي را دنبال ميکند روي برفهاي سفيد، تاجائي که او در تاريکي زير يک پل از پاي در ميآيد.
آنا Anna قهرمان فيلم که خانم نيکول کيدمن نقش او را بازي ميکند، زن جوان، ثروتمند و زيباي نيويورکي است که بعد از عزاداري طولاني براي شوهر از دست رفتهاش، ميکوشد زندگي عادي خود را از طريق ازدواج مجدد با مردي که خواهان اوست، از سر بگيرد.
از تاريکي زير پل در پارک شهر، که تصاوير به درستي قابل تميز نيستند به بعد، فيلم در هالهاي از ابهام و تاريکي ادامه مييابد. شخصيت خانم کيدمن و بقيه فيلم تولد، وارد دنياي خيالياي ميشود که در آن عقلگرائي و واقعبيني، جاي خود را به ترديد در باره ماورالطبيعه ميدهد و احتمال اينکه شايد جهاني بعد از اين جهان وجود دارند و پس از مرگ، بازگشتني هست. اما کارگردان فيلم «تولد» که فيلم خيرهکننده Sexy Beast را از او ديدهايم زرنگ تر از آن است که فيلم را در ماورالطبيعه و تناسخ غرق کند. در اين فيلم هم مانند سکسي بيست، شاهد ورود بيگانهاي هستيم به جهاني بسته.
زن قهرمان فيلم «تولد» ابتدا با ترديد و بعد با يقين، ادعاي پسربچه را ميپذيرد و عليرغم تمسخر و ترديد اطرافيان، نميتواند در برابر اشتياق خود براي ناممکن مقاومت کند. ادعاي پسر ده ساله که با قيافه حقبهجانب و بدون ترديد مطرح ميشود، خانواده زن بيوه را در آستانه ازدواج دوم او، به هرج و مرج ميکشاند.
اما فيلم تولد از کارگردان هنرمند آقاي جاناتان گليزر، که ميتواند فيلمي در باره بازگشت روح باشد با اعتقاد به ماورالطبيعه و تناسخ ارواح، يا فيلمي در باره يک سوءتفاهم واقعگرايانه، با مهارت تمام اين داستان ساده و غيرقابل باور را تا سطح يک درام رواني پيش ميبرد، تا به کندوکاوي در روحيات يک زن مرفه اما تنهاي نيويورکي بپردازد و دريچهاي بازکند براي سينماروها به دنياي زرين و فريبنده ثروتمندان که از دور جذاب جلوه ميکند.
بارها دوربين آقاي جاناتان گليزر مدتهاي طولاني روي صورت نيکول کيدمن مکث ميکند در حاليکه موسيقي زمينه فيلم تلاش ميکند بيانگر روحيات دروني باشد. جهان عصاقورت داده ثروتمندان که معمولا احساسات خود را پنهان ميکند، با بحرانهاي عصبي چندي در اين فيلم شکاف بر ميدارد. خانم کيدمن در نقش آنا، سرسختي يک زن تحصيلکرده و قدرتمند امروزي را در فائق آمدن بر غم فراق همسر از دست رفته خود با آسيبپذيري رواني زني که هنوز عزاداري براي همسر را به پايان نبرده است، در ميآميزد، هرچند که به خاطر يک چرخش در داستان فيلم، تماشاگر در مييابد که همسر او شايد سزاوار اين عشق و وفاداري نبود.
از صحنههاي درخشان فيلم «تولد» صحنهاي که فيلم با آن پايان ميپذيرد، هنگامي است که معماي بازگشت روح در بدن کودکي 10 ساله ديگر مطرح نيست و بيوه غمگين در مجلس عروسي خود در ويلاي خانوادگي در شهر ثروتمندنشين ساوث همپتون حضور مييابد. در هواي ابري آغاز بهار، ساحل دريا که عروس درازقامت با لباس عروسي به تنهائي براي راه رفتن به آنجا ميرود، دايره غم را که در صحنه برفي پارک شهر با تعقيب دوندهاي تنها تا مرگ او زير يک پل ادامه يافت، با صحنه عروسي تنها در کنار دريا تمام ميکند.