اردوان نيکنام (راديو فردا): عبدالکريم سروش، از نو انديشاني ديني سرشناس در ايران، در نامه اي به آقاي خاتمي، رئيس جمهوري اسلامي، نظام سياسي موجود در ايران را مستبدانه دانست و حمله به دانشگاه و دانشگاهيان را محکوم کرد. آقاي سروش در نامه خود به مهر و موم شدن موسسه فرهنگي پژوهش و معرفت و نيز انتشارات صراط که زير نظر وي ارائه ميشوند، اعتراض کرد.
مهدي خلجي (راديو فردا): عبدالکريم سروش عضو ستاد انقلاب فرهنگي بود که پس از تعطيلي دانشگاه در ارديبهشت ماه سال 59، به دستور آيت الله خميني تشکيل شد. عبدالکريم سروش در سالهاي پاياني دهه 60 با طرح نظريه هايي درباره تفسير اسلام، در برابر روحانيون قرار گرفت و جزو منتقدان جمهوري اسلامي به شمار آمد.
آقاي سروش در نامه خود به رئيس جمهوري، محمد خاتمي را خواجه خنده روئي ناميد که قدر قيام آرام و دموکراتيک مردم ايران را در سال 76 نشناخت و از فرصتها استفاده نکرد. آقاي سروش با نثري بليغ، جمهوري اسلامي را به استبداد سياسي متهم کرد و به مهر و موم شدن موسسه پژوهش و معرفت و نيز انتشارات صراط که زير نظر وي اداره ميشدند، اعتراض کرد.
در اين نامه محمد تقي مصباح يزدي، روحاني بنيادگراي تندرو «ياوه گوي يزدي» خوانده شد و بسته شدن موسسه پژوهش و معرفت به تحريک او نسبت داده شد. عبدالکريم سروش در نامه خود آورد: هيچ جاي دنيا با دانشگاهيان و مجلسيان خود چنان نميکنند که در اين ديار ميکنند. چه جاي دانشگاه است؟ بگوييد قربانگاه! قوه قضائيه چيست؟ بگوييد قوه قصابيه! مجلس کدام است؟ بگوييد محبس!
آقاي سروش افزود: «آقاي خاتمي، ميروي و ز مژگانت خون خلق ميريزد و در پس پشت، خرمني از اميدهاي سوخته و دلهاي شکسته را به جا مينهي.»
در پايان اين نامه که عبدالکريم سروش آن را «رنجنامه» ناميد، چنين آمد: «آقاي خاتمي، دير شده است. طفل انتظار پير شده است. دل صبر از اين شيوه سير شده است. اگر ايران است، اگر ايمان است، اگر کرامت انسان است، اگر خرد و برهان است، اگر عشق و عرفان است، همه دستخوش تاراج و توفان است. کجاست شيردلي که از بلا نپرهيزد؟» درنامهاي خطاب به محمدخاتمي، رئيس جمهوري اسلامي، عبدالکريم سروش، نوانديش ديني و عضو ستاد انقلاب فرهنگي، حکومت ايران را به استبداد سياسي متهم کرد و به مهر و موم شدن موسسه «پژوهش ومعرفت» و انتشارات صراط، که زير نظر او ا داره ميشود، اعتراض کرد. وي نوشت: هيچ جاي دنيا با دانشگاهيان و مجلسيان خود چنان نميکنند که در اين ديار ميکنند