فرمودند وقتی تجمع نباشد خوف برم می‌دارد!

آمدند جلوتر فرمودند: «راستش من آن اوائل، اعتراضات و اجتماعاتی که می‌شد خوف برم می‌داشت.» عرض کردم «دیگر خوف برتان نمی‌دارد؟» با خنده فرمودند: «حالا وقتی نباشد خوف برم می‌دارد!»

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۱۵)
دوشنبه

آقا امروز حالشان میزان بود. پرسش فرمودند علمدار از تجمع و اجتماعات و اعتراضات چه خبر؟ عرض کردم متأسفانه یک دو تا تظاهرات اینور و آنور در جریان است. فرمودند برای چی «متأسفانه»؟ مگر هنوز عادت نکرده‌ای؟
آمدند جلوتر فرمودند: «راستش من آن اوائل، اعتراضات و اجتماعاتی که می‌شد خوف برم می‌داشت.» عرض کردم «دیگر خوف برتان نمی‌دارد؟» با خنده فرمودند: «حالا وقتی نباشد خوف برم می‌دارد!»
فرمودند: اوائل خیال می‌کردم حالا یک اتفاقاتی می‌افتد، این تجمع‌ها یکجورایی به هم گره می‌خورد، غوغا می‌شود. اما حالا دیگر کرخت شده‌ام، ککم نمی‌گزد، چونکه می‌بینم روتین شده. حالا گاهی که یک چند روزی خبری نمی‌شود، دلم شور می‌زنم، به خودم می‌گویم نکند خودمان باید به فکر یک تظاهراتی باشیم!
فرمودند: خوشبختانه این شلوغی‌ها و تجمع‌ها، رهبری ندارد، مرکزیت ندارد. همه گُله به گُله فریادی می‌زنند و تمام می‌شود، به هم وصل نمی‌شود. از آنطرف هم گه و گاه از خارج نداهایی می‌آید، مردم گیج می‌شوند، تکلیف خود را نمی‌دانند. خوب است. مفید است.
عرض کردم: چکار باید کرد؟ فرمودند: هیچ کار نباید کرد، عجالتاً که هر تجمعی خودش خشک می‌شود میفتد!

سه‌شنبه

امروز اعلام کردند می‌خواهند یک مقدار وزن اضافه کنند. فرمودند: دیدی ترامپ زورش به کیم جون نرسید؟ برای اینکه کیم جون ماشالله هیکلش درشت است. البته ترامپ هم درشت است اما کیم تو پُر است. من از دکتر ولایتی هم سؤال کردم، مال ترامپ بیشترش باد است ...... کیم هم دیروز تلفن کرده بود می‌گفت ما زِدیم! گفتم دستت درد نکند .... گفتم تو و بشار مثل پسر من هستید. مجتبی اینجا بود خوشش نیامد، اما میثم، او هم اینجا بود خیلی حال کرد. ..... کیم گفت ترامپ خواست ما را بپیچاند. گفتم شتر در خواب بیند پنبه دانه. حالا به هر حال من یک مقدار چاق کنم خودم را بد نیست.

چهارشنبه

آقا احضار فرمودند که «وحید بیا و درستش کن ..... نمی‌دانم این مترجم صاحب‌مرده حرف‌های پریروز مرا چطوری برای کیم جون ترجمه کرده که دارد روابطمان با کره‌شمالی بهم می‌خورد .... ظاهراً گیر اصلی سر همان جمله معروف من است که همیشه می‌گویم اما انگار کره‌شمالی‌ها یا اصلاً شتر ندارند، یا اینکه ضرب‌المثلی که شتر داشته باشد حالیشان نیست. این «شتر در خواب بیند پنبه دانه» نمی‌دانم با ضمیر اول شخص به دوم شخص ترجمه شده یا از قول اول شخص به ضمیر سوم شخص گفته شده که او برای دوم شخص بگوید. فعلاً من گفتم سوم شخص را بگیرند استنطاق کنند که جاسوس آمریکا نبوده باشد. معلوم شد در قرعه‌کشی گرین کارت اسم نوشته بوده، فعلاً در انفرادی است».
عرض کردم: قربان شرمنده، من همیشه فکر می‌کردم سوم شخص فقط در دستور زبان است. در انفرادی نشنیده بودم! فرمودند: مترجم را می‌گویم که گویا صفت و موصوف و مسند و مسندالیه را قاطی کرده. متأسفانه ما مترجم کره‌ای اینجا همین یکی را داشتیم. او هم چون همسرش کره‌ای بوده یک چیزهایی یاد گرفته. حالا قرار شد انفرادیش که تمام شد بفرستیمش به پیونگ یانگ، خود کره‌شمالی‌ها زیر شکنجه ترجمه صحیح را ازش دربیاوردند.

پنجشنبه

امروز آقا در ادامه بحث دستور زبان دیروز یک قدری به من گرامر زبان فارسی تدریس فرمودند. ..... فرمودند: علمدار، تو هم گاهی به سبک مرحوم امام حرف می‌زنی، ضمیرها را قاطی می‌کنی. من اینها را خوانده‌ام، حفظم. وقتی دختر حداد عادل را برای پسر مجتبی خواستگاری کردیم، من از پدر عروس امتحان صرف و نحو گرفتم، سه بار رفوزه شد. خاک بر سرشان کند با این فرهنگستانی که او رئیسش باشد... (سر درد دل آقا باز شد) ... اولین مجمع استادان زبان فارسی که بود، من آنجا گفتم بیایید به «رادیو» بگوییم «رادیان»، که فارسی‌تر است، یا به «تلویزیون» بگوییم «تلویزان» که یک هنجار فارسی است. آنها حتی معنی هنجار را نفهمیدند. به قول ضرغامی انگار با بشقاب حرف می‌زدم. گوش نکردند. ما اینجا شدیم سنگ روی یخ ..... می‌دانی علمدار، از آن تاریخ تا حالا چقدر این دو کلمه در صدا و سیما و باقی رسانه‌ها به غلط استفاده شده و دشمن را خوشحال کرده؟ ۱۶ دیماه ۷۴ بود، چهاردهم شعبان خودمان، ۲۳ سال و یک ماه پیش. حالا خودت برو ضایعاتش را حساب کن ..... من اینطور برای این مملکت دل می‌سوزانم. حواسم به همه چیز هست. آنوقت، آنوقت، این بنده خدای دباغ، دباغ، میگوید هه، امام خمینی باسوادترین، باسوادترین رهبری بوده که ایران تا حالا داشته. غلط کن. من مطمئنم، مطمئنم که همین روزها یک آدم باسواد و کتابخوانی از لندن، از لندن، جواب این بابا را می‌دهد. (آقا وقتی حرص می‌خورند کلمات را تکرار می‌فرمایند.)
با غیظ غلیظ فرمودند: تازه یکی نوشته بود خامنه‌ای، خامنه‌ای خودش هم هرگز این کلمات را استفاده نکرد. احمق خیال کرده بود اینها را من برای مصرف شخصی، مصرف شخصی می‌گویم. من هیچوقت نخواستم از رهبریت خودم سوءاستفاده کنم، یا حرف خودم را به زور، به زور به کرسی بنشانم. وگرنه همان وقت می‌توانستم به کروبی بگویم این را به عنوان حکم حکومتی، حکم حکومتی از تصویب مجلس بگذراند، هرکس هم رادیو گفت یا تلویزیون گفت، به عنوان توهین به رهبری و اقدام علیه تمامیت ارضی و ارتباط با آمریکا و اسرائیل، بگیرند چپقش را چاق کنند .... برو اون پیپ مرا بیاور پُکی بزنیم.
در حالیکه که پیپ‌شان را چاق می‌کردم فرمودند: اگر در خاطراتت می‌نویسی، کروبی در آن تاریخ رئیس مجلس نبود.

جمعه

فرمایشات اخیر آقا راجع به مدیران که بی‌حوصلگی و تنبلی را کنار بگذارند، عکس‌العمل خوبی بین اقشار مردم نداشته و عموماً نگرانند که اگر مدیران سر حوصله بیایند و تنبلی نکنند، چیزی از مملکت باقی نماند!
البته برای بعضی بخش‌های فرمایشاتشان چند پیغام تلفنی داشتم که خدمتشان عرض کردم. اینجا می‌نویسم:

--------------------

آقا فرموده بودند:
«امام جعفر صادق است علیه السلام می‌فرماید حاقِن - یعنی کسی که محصور است به فشار ادرار و غیره- رأی ندارد، اصلاً. لذاست که در نماز هم مکروه است که انسان زیر فشار، مشغول نماز بشود، چون حواس انسان جمع نیست.»

رحیم مشاعی از زندان تلفن زد و پیغام داد:
قربانت گردم، سلام. خدمت آقا دستبوس مرا برسانید و عرض کنید اینها در زندان مرا شکنجه می‌دهند و فشار هم می‌آورند نماز بخوانم. صد بار بهشان گفته‌ام ما خودمان اینکاره بودیم و حضرت صادق فرموده زیر فشار نماز نمی‌شود، ولی باز شکنجه می‌کنند.
پیغام را به آقا رساندم، عرض دستبوس را خوششان آمد اما موضوع شکنجه را عصبانی شدند و با اخم فرمودند: شکنجه، شکنجه. غلط کرده! اینها در زندان هم از شایعه و سیاه‌نمایی دست برنمی‌دارند. شکنجه فقط برای زندانی سیاسی و بهائی است. کسی بیکار نیست این انچوچک را شکنجه بدهد.

آقای اعلم الهدی هم از این فراز فرمایشات آقا خوشش آمده بود. تلفن زد:
- «الو صدا نمیاد! آقا وحید خدمت آقا بگو دمشان گرم. خیال مرا راحت فرمودند، چون با این وضعی که دارم، فشاری که از ادرار می‌آید، سر نماز مرتب حواسم پرت می‌شد و از سر ایاک النعبدو تا آخر ایاک النستعین می‌دویدم دنبال این پزشک پروستات که حوالی حی علی خیرالعمل دو تا کشیده بهش بزنم ...
آقا خنده فرمودند.

--------------------

آقا فرموده بودند:
«بعضی‌ها خیال می‌کنند که نشاط یعنی رقّاصی، که فلان برنامه موسیقی را یا فلان برنامه را فلان جا بگذاریم، در تئاتر بگذاریم، در تلویزیون بگذاریم تا مردم نشاط پیدا کنند!»
جنتی - الو، به آقا عرض کنید یادم هست اول اسم فاحشه خانه را کردند تماشاخانه، خیال کردند ما نمی‌فهمیم. حالا می‌گویند تئاتر ولی باز هم ما می‌فهمیم.
لاریجانی (اون یکی)- عرض کنید تا وقتی ما چند تا موزیسین درجه یک و صاحب نام را اعدام نکنیم، در بر همین پاشنه می‌چرخد.
اعلم الهدی - الو، صدا میاد؟ میگویند از رقص و موسیقی و تئاتر بدتر پاتیناژ هست و ترومپت.
آقا خندیدند. (البته من اینجایش را برای آقا نقل نکردم که گفته بود: «بحمدالله حضرت آقا به حرف‌های من رسیدند.»)

--------------------

آقا در توصیف استقبال مردم از سالگرد انقلاب فرموده بودند:
«چهل سال از نهضت عظیم این ملّت و امام بزرگوار می‌گذرد اما مثل اینکه همین دیروز اتّفاق افتاده! همانطور زنده است، همان جمعیت زیاد، شعارها هم فرقی نکرده.»
یکی از شاهدان عینی در تأیید فرمایشات آقا تلفن زد:
آقا درست می‌فرمایند. مردم همان شعار چهل سال پیش را می‌دادند. سه دسته شده بودند، با هماهنگی و به نوبت. دو دسته با انرژی در پیاده‌روها، یکدسته تنبل هم وسط خیابان. در پیاده‌روی شمالی فریاد می‌زدند «استقلال، آزادی»، بعد وسط خیابانی ها شعار می‌دادند، آنوقت از پیاده‌روی جنوبی جواب می‌آمد: «جمهوری اسلامی.»
پرسیدم شعار وسطی‌ها چی بود؟ گفت آنها فقط می‌گفتند: «از»!