فرمودند مردم ما دوست دارند به رهبری فحش بدهند!

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۱۸)

امروز آقا راجع به خبرهای سیل حرف می‌زدند. پرسیدند از مسئولین کسی را سیل نبرده؟ عرض کردم ممکن است یکی دو نفرشان را برده باشد به کانادا. آقا از شوخی من خوششان نیامد. فرمودند با مسائل جدی و تلخ مملکت هیچوقت شوخی نکن.

خودشان سر شوخی را باز کرده بودند. عرض کردم شرمنده‌ام، خویشان خودم هم از خسارات سیل اخیر بی‌نصیب نبودند.
بی آنکه توجه به حرف من کرده باشند فرمودند ببین وحید، شوخی نیست. خبر فرار اختلاسگران به کانادا، یک مسئله جدی مملکتی است. تلخ هم از این نظر که جای خیلی سردی است. من گاهی نگران می‌شوم مبادا خاوری سرما بخورد.

بعد با نگاهی به دوردست فرمودند: من به هر حال سوریه برو نیستم. منظورم بعد از سرنگونی است. پیشترها از آینده غافل بودم، آینده‌نگری نداشتم، وگرنه بعد از فتنه ۸۸ میگفتم میرحسین را ببرند به استان گلستان، در شهر آق‌قلا حصرش کنند.
عرض کردم قربان، سوریه برای روز مبادا هم خوب نیست؟ فرمودند تا وقتی بشار آنجاست، خیر. او هر روز می‌خواهد بیاید به من سر بزند احوال بپرسد، عکسش همه جا پخش شود. اما دیدی چقدر قدش از من بلندتر است؟ من که آنجا کنترل ندارم بگویم توی همه عکس ها قدّم را بلند کنند.

عرض کردم عکس ملاقاتتان با بشار را خوب درست کرده بودند. فرمودند بین خودمان بماند، خودم گفته بودم. آنها جرئت داشتند بدون اذن من عکس را دستکاری کنند؟ البته گفته بودم قدری گردن مرا دراز کنند، گویا فتوشاپشان خوب کار نمی‌کرده. ولی عکاس را گفتم باهاش به شدت برخورد کنند. زیر شکنجه اعتراف کرده که قد من از بشّار بلندتر است.

عرض کردم قربان در ارتباط با سیل، خبر دارید که سپاه بی‌خود و بی‌جهت قسمتی از راه آهن آق‌قلا را منفجر کرده؟ فرمودند عملشان غلط و بی‌حاصل بوده، ولی لازم بوده.
- چرا لازم بوده قربان؟
- خودم دستور دادم. برای دستگرمی. اینها باید یاد بگیرند که در آینده چطوری راه آهن شهرهای اسرائیل را خراب کنند. ما از هر موقعیتی باید برای تمرین و آمادگی استفاده کنیم. ببین وحید، فردا اگر جمهوری اسلامی زبانم لال ساقط هم بشود، ما باز هم دست برنمی‌داریم. اگر شده، از تورنتو به اسرائیل حمله می‌کنیم. علمدار! قضیه حالا دیگر مربوط به رو کم کنی شده. گور بابای خلق فلسطین، من به قاضی مرتضوی قول داده‌ام. داریم آماده می‌شویم. الان خاوری در کانادا دارد عبری یاد می‌گیرد.

در ادامه صحبت سیل فرمودند: بگو با امام جمعه شیراز به شدت برخورد شود. مردک رفته بازدید از بخش‌های سیل‌زده، بعد به خبرگزاری‌ها گفته مقدار زیادی فحش از مردم خوردم. بگو تو غلط کردی فحش خوردی. تو کی هستی که فحش بخوری؟ مردم به تو هم که فحش بدهند، منظورشان منم. بنابراین، یک چنین حرفی، گفتن نداشت. حالا همه فهمیدند که شیرازی‌های سیل‌زده کلی غیرمستقیم به من بد و بیراه گفته‌اند، این یارو گذاشته به حساب خودش البته.

برای اینکه آقا خوششان بیاید، از مثل معروف خودشان استفاده کردم. گفتم «شتر در خواب بیند پنبه دانه.» فرمودند این بابا «شتر به اختیار» است. شترهایش هم پنبه دانه به اختیارند. هرچی دلش می‌خواهد می‌گوید. ولی خب، مردم ما هم دوست دارند به رهبری فحش بدهند. این یک اخلاق ملی است، درست هم نمی‌شود.
بعد آقا برای دلداری خودشان، قضیه را وارونه کردند: شاید هم وقتی به من فحش می‌دهند، منظورشان امام جمعه شیراز باشد.

سؤال فرمودند راجع به اینکه من در پیام نوروزی، سال ۹۸ را سال «رونق تولید» نامگذاری کرده‌ام، چه شنیده‌ای؟ عرض کردم اثر خوبی گذاشته، گیرم فقهای شورای نگهبان و مجلس خبرگان به علت مشکلات شنوایی و کهنسالی، «سال رونق تولید» را اشتباهاً «سال تولید روغن» برداشت کرده‌اند و احتمال می‌رود تا آخر سال با انباشت روغن‌های تولیدی روبه‌رو شویم. فرمودند عیبی ندارد. پرسیدم می‌فرستیم به سوریه؟ فرمودند خیر، به سوریه چیزهایی می‌فرستیم که خودمان کمبودش را داشته باشیم، وگرنه به بشار برمی‌خورد.