تجربه دو انفرادی

سلول انفرادی عضو عزیزی از خانوادهٔ ما را چندان خسته و بیزار از زندگی کرد که چند سال پس از رهایی ظاهری و حبس خانگی، تن به خودکشی سپرد.

سیامک پورزند برحسب اظهارات خودش که پاره‌ای از آن‌ها ضبط شده، بیش از یک سال و نیم را در زندان‌های غیر قانونی در سلول انفرادی و در شرایط غیر انسانی حبس شد.

هنگامی که پاک روان پریش شده بود او را بدون حکم قضایی‌‌ رها کردند و هنگامی که پس از چهار ماه داشت هویت خود را باز می‌یافت دیگر بار او را به بند ۳۵۰ زندان اوین بردند و تا مدت‌ها آنجا بود.

این نخستین تجربهٔ سیامک از انفرادی نبود. پیش از آن دو بار دیگر انفرادی با چشم بسته را تحمل کرده بود و هر بار پس از رهایی که با وثیقه، کفالت، یا زیر فشار حکم تعلیقی سه سال حبس ممکن می‌شد تا پای خود کشی پیش می‌رفت.

در تمام دستگیری‌ها سیامک مرتکب جرم نشده بود و بلکه چون انسان متمدنی بود و همواره در بد‌ترین شرایط انقلابی ایران، شیک و آراسته در محافل عمومی ظاهر می‌شد، همین را به علاوهٔ عشق و شوری که به سینما و تئا‌تر داشت دست مایه‌ای می‌کردند برای نامه نگاری‌های «سربازان گمنام امام زمان» که البته همگی نام داشتند و رانت و دستمزد از آژانس‌های اطلاعاتی و امنیتی می‌گرفتند و می‌گیرند.

امام زمان هم روحش از وجود آن‌ها خبر ندارد یا دارد و در عذاب اخروی است از این همه نامردمی که به نامش جریان دارد. (باورهای مردم محترم است و نباید با آن کاسبی و جنایت کرد حتا اگر این باور‌ها را کسانی قبول نداشته باشند. اصل موضوع هر چه هست ما را با آن کاری نیست. ما از قبح سوء استفاده از باورهای قلبی مردم می‌گوئیم و از جنایاتی که زیر پوشش این باور‌ها تحمل می‌کنیم.) در جمهوری اسلامی ایران امام زمان را تا درجه گزارشگری بی‌مرام که در ‌‌نهایت بر پادارندهٔ سلول انفرادی است تنزل مقام داده‌اند. جالب است که از بیگانگان یا به قول خود دشمنان توقع دارند مقدسات آن‌ها را که خود همه را بی‌احترام کرده‌اند، پاس بدارند.

سلول انفرادی که مدت ۵۴ روز در سال ۱۳۷۹ در بند ۲۴۰ اوین من در آن بودم بکلی با آنچه سیامک را در آن به کرات قرار داده‌اند متفاوت بوده است.

توصیف سیامک از این سلول‌ها که حتا نمی‌دانست کجای تهران قرار داشته و فقط خیابان کتابی را توانستیم در لیست خانه‌هایی که قاضی جعفر صابر ظفرقندی بر آن‌ها نظارت داشت پیدا کنیم، دست کمی از گتوهائی که پیرامونش در تاریخ هیتلری خوانده‌ایم نداشت.

روزی تلفنی از سیامک پرسیدم چگونه روز را در آن مکان‌ها سر می‌کردی؟ پاسخ سیامک چنین بود:
«به نیروی خیال می‌رفتم به خانه‌مان خیابان عباس آباد. صبح با طلوع خورشید که نمی‌توانستند مانع ام بشوند از خواب بر می‌خاستم. مثل همهٔ سال‌های زندگی، سماور را روشن می‌کردم. چای می‌گذاشتم. نان گرم می‌کردم. پنیر‌ها را مثل همیشه با دقت به قطعات کوچک و مکعبی شکل تبدیل می‌کردم. بعد که عقربه‌های ساعت خیالی می‌رفت روی ۷ آهسته در اتاق لیلی را می‌زدم. بیدارش می‌کردم و بعد سراغ اتاق آزاده می‌رفتم.
او را با نوازش به زندگی روزانه فرا می‌خواندم. همگی می‌نشستیم دور میز آشپزخانه. نان و پنیر و چای و گردو می‌خوردیم.
زنگ در به صدا در می‌آمد. سرویس راهنمائی مدرسهٔ ساعی بود. آزاده دوان دوان می‌رفت و بعد من لیلی را سوار می‌کردم و او را به دانشگاه شهید بهشتی می‌رساندم. بعد می‌رفتم سندیکای مهندسین ساختمان که محل کارم بود و... »

سیامک در انفرادی‌های وحشتناک این گونه خود را زنده نگاه داشته بود. ولی همین سیامک با این همه قدرت روانی و ظرفیت برای حفظ انگیزه‌های زندگی در سیاهچال‌های جمهوری اسلامی ایران، پس از آنچه بر جوانان در روز‌ها و شب‌های جنبش دموکراسی خواهی گذشت، در حبس خانگی و در شرایطی که روزی چند بار تلفنی با فرزندانش حرف می‌زد و همچنان دیگر بار شیک و خوش لباس شده بود، مثل بلور با رفتن شکست. او پیش‌تر شکسته بود. در سلول‌های انفرادی و خانه‌ها و یگان‌های زیر نظر سازمان‌های انتظامی و نظامی که در دوران خاتمی از سوی محافظه کاران رادیکال سامان یافته بود تا سناریو سازی کنند بر ضد اصلاحات از پا در آمده بود.

سناریوی «تهاجم فرهنگی غرب» ساختگی بود و سیامک پورزند آن گونه که وکیل تسخیری‌اش (آقای ...) باری تلفنی به من و باری دیگر به خواهرش حضوری گفته بود در دست موتلفه اسیر بود.
او به ما گفت: من کاری نمی‌توانم بکنم. او که زندانی عادی نیست. در دست مؤتلفه است که من هم از آن‌ها می‌ترسم. زندان‌های خودشان را دارند...

بنابراین «سلول انفرادی» بسیار راز‌ها پشتش نهفته است. فقط برای اخذ اقرار و شکنجه نیست. بلکه راهی است با هدف چپاول ثروت ملی آن کشور با مفتوح کردن پرونده‌های ساختگی. راهی است برای جنگ باندی مرتبط با دزدی و فساد اقتصادی.

سیامک پورزند قربانی ۸۰ سالهٔ این جنگ تاریخی است. از مال دنیا دیناری نداشت و بر او بستند میلیارد‌ها دلار ار دولت امریکا گرفته و به اصلاح طلبان بخشیده است.

سلول‌های انفرادی که او توصیف می‌کرد یک اتاق سرد و نمور است. با یک چاله وسط آنکه مستراح است و یک کاسهٔ فلزی سبک وزن که درون آن هم مجبورند گاهی که چاله گرفته ادرار کنند، و اغلب در آن غذا هم باید بخورند.
بی‌جهت نیست که ناگهان سی کیلو وزن کم می‌کنند. این شرح سلول‌های انفرادی خاص است که به قول خودشان برای سوژه‌های خاص به کار می‌آید.
مورد به مورد شرایط سلول انفرادی فرق می‌کند. در زندان‌های غیر قانونی شرایط حیوانی بر زندانی تحمیل می‌شود.

-------------------------------------------------------------------------------
مهرانگیز کار ، وکیل دادگستری است که در سال ۱۳۷۹ به مدت ۵۴ روز بازداشت شد و ۳۰ روز از این مدت را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین گذراند.