ایران، «حکومت اسلامی» و رویکرد آمریکا؛ گفت و گو با دیپلمات ارشد آمریکایی

  • نیوشا بقراطی

رایان کراکر یکی از کارکشته ترین دیپلمات های آمریکایی در حوزه خاورمیانه به شمار می رود. او طی چند دهه گذشته، سفیر ایالات متحده در کشورهایی همچون عراق، سوریه، افغانستان، کویت، پاکستان و لبنان بوده است و اوضاع و تحولات منطقه از جمله ایران را از نزدیک دنبال می کند.

او چندی پیش از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی، از طرف وزیر وقت خارجه ایالات متحده، کالین پاول ماموریت یافت تا در همراهی با دستیار ویژه وزارت خارجه، ویلیام برنز، تبعات احتمالی ساقط کردن حکومت صدام حسین توسط آمریکا را بررسی کند. نتیجه آن پژوهش، یادداشتی شش صفحه ای بود تحت عنوان «طوفان کامل». به نوشته کتاب زندگینامه کالین پاول، این یادداشت هشدار داده بود که حمله به عراق و ساقط کردن حکومت وقت آن کشور می تواند منجر به بروز اصطکاک و تنش های شدید فرقه ای و قومی شود، دست کشورهای همسایه از جمله ایران و عربستان را برای مداخله در عراق باز کند، ساختار سیاسی و اقتصادی عراق را به کلی در هم بشکند و همچنین جبهه ای تازه از جنگ قدرت را در میان اقلیت سنی این کشور باز کند.

اکنون بخش عمده ای از پیش بینی های آقای کراکر جنبه واقعیت به خود گرفته است.

رایان کراکر در زمینه تحولات مربوط به برنامه هسته ای ایران هم معتقد است که باید هر چه بیشتر به دیپلماسی مجال موفقیت داد.

چند روز مانده به پایان دور آخر گفت و گوهای حساس اتمی میان ایران و قدرت های جهانی در وین، رادیو فردا با آقای کراکر درباره برنامه اتمی ایران، اوضاع منطقه در سایه خشونت های گروه موسوم به «حکومت اسلامی» و رویکرد آمریکا در منطقه به گفت و گو نشسته است.

آقای کراکر روزهای بسیار حساسی را پشت سر می‌گذاریم، هم برای ایران و هم برای کشورهای طرف مذاکره با تهران بر سر برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران، همه طرفها اظهار خوشبینی کرده‌اند که یک توافق احتمالی، میتواند در دسترس باشد و از همین رو، گفت و گوها را تمدید کرده‌اند. به نظر شما چقدر احتمال دارد که این دور از گفت و گوها به یک نقطه عطف تبدیل شود تا یک بار و برای همیشه مسأله هسته‌ای ایران را حل و فصل کند؟

هنوز زمان باقی است تا به جواب این سؤال برسیم، در حال حاضر گمانه‌زنی نتیجه‌ چندانی نخواهد داشت، اما چند نکته هست که کاملاً آشکار است: اول اینکه مذاکرات آشکارا بسیار جدی بوده، در این هفته‌های اخیر هیچ اطلاعاتی از درون اتاق گفتگوها به بیرون درز نکرده است. به نظرم این خودش نشانه خوبی است. همه ما می‌دانیم که مسائل اصلی چه هستند، چندین مسأله است که دوتای آنها که به وضوح برای ایران حائز بیشترین اهمیت هستند تحریم‌ها و لغو آنها است و برای آمریکا و هم‌پیمانانش بازرسی‌ها و شروط آنها است. این دو مقوله به ظاهر دشوارترین مسأله مذاکره‌کنندگان بوده است، برای همین هم یک هفته دیگر وقت خواسته‌اند و باید صبر کنیم و ببینیم چه می‌کنند.

فکر می‌کنید در صورتی که توافق هسته‌ای حاصل شود، تصور عادی‌سازی روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا در آینده نزدیک تا چه اندازه واقع‌گرایانه است؟

فکر می‌کنم اگر به یک توافق هسته‌ای رضایت‌بخش برسیم، گستره‌ای از امکانات در برابر همه ما گشوده خواهد شد. گرچه فکر نمی‌کنم در بخش دیپلماتیک تحول سریعی رخ بدهد، چندین مشکل بزرگ مقابل همه ما وجود دارد که باید رفع شوند. اما توافق هسته‌ای جو متفاوتی را رقم خواهد زد که در آن گفتگوها و روابط دیپلماتیک – که پیشتر حتی تصورشان هم نمی‌کردیم – دست کم ممکن خواهند شد، اما به گذر زمان نیاز است.

شما به روی مثبت تحولات صحبت می‌کنید که مربوط به ایران و آمریکا خواهد بود. از آن طرف اما در منطقه برخی کشورهای عرب - که اکثراً هم‌پیمان آمریکا هم هستند – چندان از آنچه مابین ایران و ایالات متحده می‌گذرد خشنود نیستند. به طور خاص، عربستان سعودی صریح‌تر از بقیه بوده و علاوه بر آن اسرائیل هم هست که همیشه از اساس مخالف مذاکره بین ایران و آمریکا - به آن شکلی که هم اینک در جریان است - بوده. بنابراین فکر می‌کنید توافق احتمالی بین ایران و آمریکا چه تأثیری بر روابط ایالات متحده با متحدانش در منطقه خواهد داشت؟ آیا فکر می‌کنید ایالات متحده در برهه ای ناچار خواهد شد که در سیاست‌هایش در منطقه تجدیدنظر کند؟

فکر نمی‌کنم. به باور من سیاست‌های ما در منطقه ثابت بوده، روابط دوستانه و پیمان‌های ما در منطقه هم پیوستگی داشته و برای همه ما مهم است. در فردای توافق با ایران، خیلی مهم است که ایالات متحده شروط و پیامدهای توافق را برای هم‌پیمانانش تشریح کند، اول از همه عربستان سعودی، یک توافق خوب – که آمریکا تنها چنین توافقی را امضا خواهد کرد – به نفع همه کشورهای منطقه و فراتر از آن خواهد بود. در عین حال مهم است که به یاد داشته باشیم که که اسرائیل و ایران زمانی روابطی بسیار نزدیک داشتند، و اسرائیل در تهران دفتر داشت. در الگوی کنونی اتحادها و خصومت‌ها نکته برجسته‌ای وجود ندارد، ایران و عربستان سعودی اواخر دهه شصت و دهه هفتاد روابط خیلی نزدیکی داشتند. هیچ دلیلی ندارد که با تغییر سیاست‌ها نتوانیم به آن دوران برگردیم. بنابراین اول باید به توافق برسیم، بعد هم اطمینان حاصل کنیم که همه متوجه هستند که چرا توافق به سود همه است، بعد از آن هم خواهیم دید که چه گزینه‌هایی ممکن است.

اما همزمان با همین صحبت ما و در گیر و دار گفت و گوها، بنیامین نتانیاهو با لحنی شدید به این گفتگوها حمله می‌کند و از همین حال آن را «توافقی بد» توصیف کرده. با این وصف فکر می‌کنید آمریکا می‌تواند دولت کنونی اسرائیل یا سعودی‌ها را مجاب کند که این توافق در واقع به نفع آنها هم است؟

بازهم تکرار می‌کنم که یک هفته بعد متوجه خواهیم شد. اگر به توافق برسیم، طبعاً از دید واشینگتن به معنای آن است که توافق خوبی خواهد بود. در مرحله بعد تنها روشن‌سازی این امر برای همه در منطقه مهم خواهد بود که توافق چه بوده و چرا تضمین ثبات و امنیت منطقه با ایرانی بدون سلاح هسته‌ای به نفع همه خواهد بود و بعد ادامه مسیر را طی کنیم. علاوه بر آن اسرائیل در ابتدای کار با همان توافق اولیه هم مخالف بود و بعد به این نتیجه رسیدند که خوب بوده، برای همین اول باید دید که سرانجام گفتگوها چه خواهد شد و بعد تصمیم بگیریم که با آنچه حاصل شده چه بکنیم.

صحبت از اوضاع منطقه شد، برکسی پوشیده نیست که اوضاع در خاورمیانه بسیار آشفته است و گروه حکومت اسلامی سطح تازه ای از خشونت‌های تکان‌دهنده را به نمایش گذاشته. به باور شما عوامل اصلی که باعث شد اوضاع سوریه و عراق به اینجا برسد چه بود؟

همانطور که شما گفتيد اوضاع منطقه آشفته است و بسيار هم پيچيده، در سوريه – که من مدتی در آنجا سفير بودم – بايد به ۱۹۸۲ برگرديم تا منشأ بحران کنونی را بيابيم، فوريه ۱۹۸۲ بود که رژيم اسد اخوان‌المسلين را در شهر «حما» محاصره کرد و با استفاده از آتش توپخانه و تجهيزات زرهی آنها را قلع و قمع کرد. آنها موفق شدند اما در جريان اين عمليات بيش از پانزده هزار نفر شهروند غيرنظامی – که بيشترشان سُنی بودند – را کشت.

اين رويداد دو پيامد داشت، اول رژيمی بود که احتمال می‌داد روزی در پيش باشد که ناچار شود حساب پس بدهد و سه دهه بعد را صرف اين کرد که اطمينان حاصل کند که آماده مقابله با پيامد کشتار «حما» است. بنابراين سوريه در ماه مارس ۲۰۱۱ مثل مصر، ليبی يا تونس نبود، رژيم خود را آماده کرده بود. نکته ديگر اين است که در نتيجه حادثه «حما» رخ داد راديکاليزه شدن سُنی‌ مذهب‌های سوريه بود که در پی آن کشتار اتفاق افتاد. به اين جهت بود که برای خيلی از ما شگفت نبود که ببينيم مخالفان حکومت خيلی زود به سمت تندروی اسلامی گرويدند، جبهه‌النصره، القاعده و بعد از آن – همانطور که شما گفتيد –

گروه حکومت اسلامی. بنابراين روند فوق دهه‌ها پيش در سوريه شروع شد و دانستن اين مسأله بخصوص برای آمريکايی‌ها مهم است که شايد اشرافی بر تاريخ نداشته باشند و بخاطر بياورند که تاريخ در اين گونه موارد نقش دارد و حل و فصل آنهم بسيار بسيار دشوار است. در عراق، ميراث دوران صدام حسين و شوک ناشی از سال ۲۰۰۳ و پس از آن، زمينه بسيار بی‌ثباتی را در عرصه سياست ايجاد کرده است. متأسفانه آنچه در سالهای اخير شاهد بوده‌ايم گرايش عراقی‌ها به مؤلفه‌های اوليه هويتی است، قبيله، فرقه يا در مورد کُردها قوميت. گروه حکومت اسلامی هم توانست از اين شرايط به نفع خود بهره گيرد و برای خود درعراق پايگاه محکمی ايجاد کند، در مقابل گروه‌های شبه‌نظامی فرقه‌ای با حمايت ايران عليه اين گروه ايستاده‌اند، برای همين شرايط خيلی خيلی خطرناک است و با اينکه همين الان هم بسيار شرايط نامساعدی را شاهد هستيم، اوضاع در عراق می‌تواند حتی بسيار بدتر از اين شود.

با این وضعیتی که تصویر می کنید، بخت شکست دادن گروه حکومت اسلامی را چقدر می بینید؟

نخست باید متوجه باشیم که این شرایط اساساً سیاسی است و در بطن خود نظامی نیست. داعش به دلیل ناتوانی حکومت و از هم پاشیدن نظام سیاسی مجال پیدا کرده است. بنابراین در عراق به باور من آنچه ضروری است این است که خود عراقی‌ها به کمک جامعه جهانی این شکاف‌های سیاسی را در کشورشان ترمیم کنند، که اکنون سُنی‌ها را از شیعه‌ها و کُردها به شکلی بارز از هم جدا می‌کند، این خرابی‌ها باید ترمیم شود، برای اینکه اگر موفق به اینکار شوند، مجال را از داعش خواهند گرفت. این گروه از این طریق شکست خواهد خورد، از طریق یک حکومت و حاکمیت کارا و جامع. فکر می‌کنم این همان چیزی است که آقای عبادی، نخست وزیر عراق، به دنبال آن هستند. البته برای رسیدن به آن نیازمند آن هستند که از داخل و خارج کشور به ایشان کمک شود.

نقش ایالات متحده را در این میان چگونه ارزیابی می‌کنید؟ اگر ابعاد حملات آمریکا علیه گروه حکومت اسلامی را با آنچه مثلا در عراق و افغانستان علیه مواضع القاعده و طالبان شاهد بودیم مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که حملات آمریکا علیه گروه حکومت اسلامی به طور نسبی محدودتر بوده. به نظر شما دلیل آن چیست؟

بازهم تأکید می‌کنم که به نظرم آمریکا باید نقشی سیاسی پررنگ‌تری را بر عهده بگیرد، دوست دارم آمریکا در سطوح سیاسی بالاتر و به طور پیوسته با دولت عراق همکاری داشته باشد، همچنین با چهره‌های سیاسی در عراق که در دولت نیستند تا در نهایت بتوانند به راه حل برون رفت از مشکلات و تنش‌های سیاسی‌شان برسند، فکر می‌کنم چنین رویکردی برای شکست نهایی داعش بسیار مهم‌تر از یک سری حمله هوایی علیه این گروه باشد. چراکه – بر اساس آنچه در یک سال گذشته و در مدت سلطه داعش بر عراق شاهد بوده‌ایم – شاید از برخی جهات صدماتی به آنها وارد شده باشد، اما شکست نخورده‌اند. صراحتاً بگویم که به هیچ وجه مطمئن نیستم راه شکست آنها نظامی باشد، این گروه را باید در عرصه سیاسی شکست داد و فکر می‌کنم ایالات متحده میتواند با همکاری عراقی‌ها می‌تواند نقش بسیار مهمی در این زمینه ایفا کند و باید همین کار را هم بکنیم.

ایران چطور؟ هم در عرصه سیاسی و هم نظامی، ایران چه نقشی می‌تواند در اوضاع کنونی عراق بر عهده بگیرد؟ به طور مشخص، نیروی قدس سپاه پاسداران در حال حاضر چه نقشی در فضای سیاسی و نظامی عراق ایفا می‌کند؟

در آغاز صحبت‌مان به مشکلات بزرگ موجود میان ایران و آمریکا اشاره کردم که فراتر از مسأله هسته‌ای موجب شکاف میان کشورهای ما شده‌اند، عراق یکی از آنهاست. فکر می‌کنم در حال حاضر سیاست ایران در عراق بسیار مخرب است، به ویژه نقش نیروی قدس، چه مستقیم – وقتی فرمانده نیروی قدس را در تکریت جلوی دوربین‌های تلویزیونی دیدیم – آنجا به نوعی قلب قلمروی سُنی‌ها محسوب می‌شود و فرمانده نیروی قدس ایران آنجا ایستاده بود تا جهانیان او را ببینند. [و چه به طور غیر مستقیم] شبه‌نظامیان شیعه را می‌بینیم که با پشتیبانی نیروی قدس هم اینک به نزدیکی رمادی، مرکز استان انبار، رسیده‌اند – که یک استان سُنی است. به نظر من، دست کم نیروی قدس سیاست تقسیم دائمی را در عراق دنبال می‌کند تا این کشور به سه بخش شیعه و سُنی و کُرد تفکیک شود.

چرا باید چنین سیاستی را دنبال کند؟

فکر می‌کنم برای بعضی‌ها، مانند فرمانده نيروی قدس، و کهنه‌‌سربازان جنگ ايران و عراق - که در سال ۱۹۸۸ احساس کردند فريب‌‌شان داده‌اند و مجبورشان کردند به جای پيروزی قاطع به آتش‌بس رضايت بدهند – آن جنگ هنوز ادامه دارد، و اين فرصتی است تا به پيروزی‌ای که در ۱۹۸۸ از دست دادند، برسند. پيروزی ماندگار [برای آنها] تقسيم ماندگار عراق است. يک عراق تقسيم شده هرگز نخواهد توانست دوباره تهران را تهديد کند و مثل سال ۱۹۸۰ به ايران حمله کند.

برای آنچه نيروی قدس – مستقيم و غير مستقيم از طريق شبه‌نظاميان شيعه در مناطق سُنی - در عراق مشغول آن است، تنها همين تفسير به نظر من می‌رسد. البته به باور من اين سياست در طولانی مدت به نفع ايران نخواهد بود، چرا که يک عراق تقسيم شده بر اساس خطوط قومی و فرقه‌ای، در طولانی مدت خودش برای امنيت داخلی تهران خطرناک خواهد بود. همانطور که برای ترکيه هم همينطور بوده است، يک حکومت مستقل کُرد در عراق پيامدهايی را برای ايران و ترکيه در ارتباط با جمعيت کُرد آن کشورها خواهد داشت. بنابراين چيزی که به نظرم آنچه شاهد هستم، سياستی است که نيروی قدس دنبال می‌کند و برای دولت عراق و منطقه اثراتی به شدت مخرب دارد، سياستی که در عين حال در نهايت به ضرر ايران هم خواهد بود.

این تلقی عمومی وجود دارد که چون نیروی قدس در حال مبارزه با گروه حکومت اسلامی در عراق است و ایالات متحده هم علیه این گروه می‌جنگد، این دو مبارزه موازی می‌تواند به از بین رفتن شکاف میان ایران و آمریکا منجر شود. فکر می‌کنید این حرف چقدر واقع‌گرایانه است؟

نظر من کاملاً برخلاف این برداشت است. این حرف که «دشمنِ دشمنِ من، دوست من است» لزوماٌ همیشه درست نیست. من فکر می‌کنم که حکومت ایران ونیروی قدس از داعش استفاده می‌کند تا سیاست تقسیم عراق – که درباره‌اش توضیح دادم – را دنبال کند. فکر نمی‌کنم دولت ایران از ناحیه گروه حکومت اسلامی چندان احساس خطر کند، این گروه هرگز نگفته که قصد اشغال تهران را دارد، چنین چیزی در برنامه آنها وجود ندارد.

ولی گروه حکومت اسلامی به شدت ضد شیعه است و از آن سو ایران قدرت اصلی شیعه در منطقه به شمار می رود.

البته! گروه حکومت اسلامی یک سازمان مخوف است. آدمکشی‌های فرقه‌ای این گروه غیرقابل باور است، چه علیه شیعیان، چه علیه مسیحیان – آنطور که در لیبی شاهد بودیم – اما دامنه جاه‌طلبی‌های آنها به جهان عرب محدود می‌شود و اینطور نیست که بخواهند منابع و توانایی‌هایشان را علیه ایران به کار بگیرند و با تهران وارد جنگ شوند چون می‌دانند که پیروز میدان نخواهند بود. آنها بر روی اهدافی در جهان عرب متمرکز خواهند ماند، عربستان سعودی برای گروه حکومت اسلامی خیلی مهم‌تر از ایران است.