این هفته در برنامه دیدگاهها یاد ایرج گرگین پیش کسوت رسانه و گزارشگری می کنیم که سال پیش در روز ۲۳ دی ماه درگذشت. پس از عمری ۷۷ ساله و کارنامه ای ۵۰ ساله -- از روزنامه نگاری در کیهان در نیمه دوم ذهه ۱۳۳۰ تا بدل شدن به نماد گزارشگری حرفه ای مدرن چندرسانه ای ایران در پی نیم قرن تلاش؛ با سابقه آغاز کار در رادیو ایران در سال ۱۳۳۷، مسئول برنامه دوم رادیو تهران در دهه ۱۳۴۰، مدیریت مجله تماشا در نیمه دوم همین دهه،مدیر شبکه دوم رادیو تلویزیون ملی ایران در دهه ۱۳۵۰ تا آستانه انقلاب بهمن ۱۳۵۷، تاسیس رادیو امید در آغاز دهه ۱۳۶۰ در لوس آنجلس، بعد از تعطیل شدن این رادیو ادامه کار در تلویزیون سیما آشنا در همین شهر، سردبیری و معاونت رادیو آزادی در پراگ در سال ۱۳۷۷ و پس از آن دوره اول سردبیری رادیو فردا در همین شهر و بازنشستگی در سال ۱۳۸۸.
به جز اینها: پشتیبانی از شاعران نوپرداز در برنامه صدای شاعر، دکلمه شعرهای کهن و نو، بازیگری در نمایش روی صحنه و نمایش ضبط شده، رسانه ای کردن جشن های هنر شیراز (پیش از انقلاب) و ساختن مستند ایرانیکا (در سالهای اقامت در لوس آنجلس) و بسیار بیشتر از این.
حاصل عمر ۵۰ ساله حرفه ای آقای گرگین چه بود؟ شاخصههای نگاه او به رسانه کدامند؟
این پرسش را با دو دستاندرکار پیشکسوت گزارشگری چندصدایی -- اسماعیل میرفخرایی (مقیم تهران ولی فعلا در شهر پرت استرالیا) و مسعود بهنود (در لندن) -- در میان گذاشته ایم و همچنین با نیره توحیدی (دست اندرکار تولید یک دوره از برنامه های ویژه زنان در رادیو آزادی و استاد جامعه شناسی در لوس آنجلس) و منصور فرهنگ (تحلیلگر سیاسی رادیو امید در زمان حیات این رادیو و استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل در کالج بنینگتون ایلالت ورمنت آمریکا).
Your browser doesn’t support HTML5
آقای اسماعیل میرفخرایی، از وجه مشخصه فعالیت رسانهای آقای گرگین آغاز کنیم در دورهای که شما در شبکه دوم رادیو تلویزیون ملی ایران، از او اول کار آموختید و بعد یکی از سه مدیر یار و یاور او شدید. آیا حال که یک سال از درگذشت او میگذرد میشود از مکتب رسانهای خاصی به نام آقای گرگین سخن گفت؟
اسماعیل میرفخرایی: حتما همینطور است. من با آقای گرگین به عنوان شنونده آشنایی پیدا کردم. موقعی که مثلا سنین دبیرستان را میگذراندم و بعد هم با علاقه فراوان بالاخره خودمان را یک جوری به رادیو رساندیم. از رادیو آشنا شدم و بعد هم به جایی رسیدیم که همکار شدیم. تلویزیون ملی ایران که شروع به کار کرد آقای گرگین هم آمدند و در مراحل بعد که ما شبکههای متعددی را پیدا کردیم یعنی رادیو تلویزیون دو و رادیو تلویزیون یک، ایشان در رادیو تلویزیون دو مدیر شبکه رادیو تلویزیون دو بودند و بنده یکی از مدیران برنامه بودم. مرحوم رضا سیدحسینی بودند و دوست دیگرمان آقای قائم مقامی. من بخش برنامههای مستند و علمی رادیو تلویزیون دو را در خدمتشان بودم. از نظر معرفی میگویم.
در تمام این مدت شخصیت ثابتی از آقای گرگین شناختم. یعنی ثابت به این معنا که با وفاداری کامل نسبت به رسانه تلاش میکردند با محدودیتهای زمانه این وابستگیشان را به رسانه حفظ کنند. من همیشه این مثال را میزدم. میگفتم آقای گرگین را مثل پزشکی میدیدم در آن زمان که مجبورند همه نوع آدمها را با ایدههای مختلف معالجه کنند و این را از طریق رسانه انجام میدادند. بدیهی است وقتی صاحب بیمارستان، سرمایهگذار آن رسانه، از طیفهای مختلف باشد کسی که آنجا کار میکند به عنوان پزشک باید آن مراقبت را هم داشته باشد.
آقای گرگین را مثل پزشکی میدیدم در آن زمان که مجبورند همه نوع آدمها را با ایدههای مختلف معالجه کننداسماعیل میرفخرایی
و این مراقبت در زمان قبل از انقلاب به شکلی بود که استقلال گرگین به دلیل مانورهایی که خود ایشان میکرد کمتر به خطر میافتاد و با شرایطی که در رادیو تلویزیون ملی بود سعی میشد با وجود آقای مهندس قطبی در بالا و وابستگیهایشان با نظام حالتی پیدا شود که کمتر فشار بیاید. در حقیقت در آن فضا آقای گرگین توانستند اول از همه رادیو و تلویزیون را به صورت یک رادیو تلویزیون نسبتا حرفهای (چون نمیتوانیم بگوییم صد در صد حرفهای) نسبتا حرفهای موفق در آن زمانه ببرند جلو. به خصوص در شبکه دو. ولی کلا سابقه آقای گرگین از زمان رادیو تهران که من شنوندهاش و حتی همکارشان در آن زمان بودم با ایجاد رادیو فرهنگی آغاز شد. این رادیوی فرهنگی زمینه کارهای فرهنگی بعدشان هم بود. آقای گرگین تغییرات را در رادیو تلویزیون، تغییرات را در جامعه از طریق رادیو تلویزیون که به ناچار وابسته به قدرت بود میخواستند از طریق فرهنگ جلو ببرند. نه که مبالغه کنیم. سعی بر این بود که با تغییرات فرهنگی بتوانند تاثیری روی جامعه داشته باشند.
ولی خب بدیهی است که همیشه فشار از بالا هست یعنی آنجایی که سرمایهگذار رادیو تلویزیون است. و آخرین حرفی که به من میزدند گفتند که (در پراگ ایشان را دیدم...) گفتند: زیاد هم سعی نکن که فکر کنی ما میتوانیم در کشورهایی مثل ایران رادیو تلویزیون مستقل داشته باشیم. چون آنجا هم اگر از آن طرف برویم جلو و رادیو تلویزیون بیافتد دست سرمایههای خصوصی، معلوم نیست که از توی سرمایههای خصوصی چه چیزی در میآید. این است که تا جایی که میتوانی سعی کن در رادیو تلویزیون موجود که هست... هر رادیو تلویزیونی چه در خارج و چه در داخل بتوانی خط خودت را ادامه دهی. حالا غیر از نصیحتهای ایشان من هم چون در برنامههای علمی بودم همیشه در محدوده برنامههای علمی چون دایره امنی بود نسبتا و سیاسی نبود میتوانستم با ایشان کار کنم و از تجربه ایشان استفاده کنم. این را صریحا عرض کنم که به نظر من آقای گرگین هم در محتوای رادیو تلویزیونی در ایران کارشان جاودانه است و هم در فرم. فرم از جهت روش اجرا و محتوا از نظر آوردن ایدههای کمتر وابسته به ایدئولوژی که آن رادیو تلویزیون را دارد اداره میکند.
آقای مسعود بهنود، شما هم در دوران [قبل از] انقلاب در شبکه دوم رادیو تلویزیون از جمله در برنامههای تحلیل خبر با آقای گرگین همکاری داشتید و همینطور در مجله تماشا که به همت آقای گرگین منتشر میشد با نویسندههایی که معروف بودند یا بعدا معروف شدند و مجله رادیو تلویزیون بود که بعد از انقلاب به سروش تغییر نام داد. در زمانی که آقای گرگین دیگر آنجا شاغل نبودند. شاخصه فعالیتهای مکتوب مطبوعاتی آقای گرگین در کیهان، در دوره تماشا و بعد در فصلنامه امید بازتاب یافت، که این آخری را شما احتمالا چند تایی را بیشتر ندیدید چه بود؟
مسعود بهنود: بله گرگین را از سالهای پیش میشناختم. گرگین از دو جهت شخصیتش شکل گرفت. یکی متعلق به یک خانواده اهل فرهنگ بود. خانم دکتر مرندی را از سالهای پیش به عنوان الگوهای روشنفکری میشناختیم. خانواده آنها اصولا خانواده سیاست و فرهنگ بودند...
اشارهتان به ایران گرگین خواهر آقای گرگین هست، خانم دکتر مرندی؟
خواهر بزرگ آقای گرگین. بله. بعد غیر از آن آقای گرگین این بخت را پیدا کرد، که البته خودش در این کار سهمی نداشت و زمانه به او کمک کرد... که کار رسانهای اش را با آقای معینیان شروع کرد. که به حق پدر رسانه مدرن ایران هستند. بعد این بخت را پیدا کرد که در ادامه کار همراه باشد با زمانی که آقای قطبی وارد شد و سازمان رادیو تلویزیون درست شد. اینها را خودش درش تاثیری نداشت جز اینکه یک جاذبه داشت. من روزهایی را به یاد میآورم که بسیار جوان بود و زیر فشار شدید آقای معینیان شب و روز در رادیو میخوابید.
متانتش، پختگیاش و آیندهنگریاش کمکش میکرد از لای سنگلاخهای شدید سیاست آرام رد شود.مسعود بهنود
در آن دوره از او برنامههای فوقالعادهای به یادگار هست که کار کرده. حالا من آنطور که شما گفتید متمرکز میشوم روی دورهای که کار فعالیت روزنامهای مکتوب میکرد. گرگین موقعی که سازمان رادیو تلویزیون [ملی ایران] درست شد اولین کاری که در این سازمان کرد رییس روابط عمومی رادیو تلویزیون شد و اولین فکری را که آنجا داد مجله تماشا بود که آن را خانم سازگار سردبیرش شد زیر نظر گرگین و یکی از بهترین مجلات زمانه خودش شد.
از شماره سومش که شاهد بودم درگیری مدام با دستگاه امنیتی کشور شروع شد. یک لحظه قطع نشد تا زمانی که این اتفاق به یک شکلهای دیگر درآمد. در این دوران ما یک برنامه درست کردیم در تلویزیون زیر مدیریت گرگین به اسم «رسانه». دکتر ابراهیم رشیدپور و من. این اولین کار تلویزیونی من هم بود. شاید به این معنی... ورود من به صحنه تلویزیون به دعوت گرگین صورت گرفت. تا یک مدتی فقط نویسنده وتهیه کننده برنامه بودم. یک روز بر حسب تصادف به من گفت که خودم اجرا کنم. آن موقع دیگر جزو سرنوشت باقی ماند. گرگین یک سلیقهای داشت که این سلیقه را آقای قطبی درست تشخیص داد وقتی که شد سرانجام مدیر رادیو تلویزیون دو.
تفاوت رادیو تلویزیون دو با یک همینطور که اسماعیل میرفخرایی گفت این بود که [شبکه] یک شبکه سراسری بود، مردمی بود و قرار بود مردمی باشد و بود. بنابراین مرادبرقی پخش میکرد و شوهای مخصوص. روی شوهای آنها شب جمعه من به توصیه گرگین برنامه تحلیل هفتگی خبر را درست کردم.
تعمد داشتیم در این نخبه گرایی. درست موقعی که پربیننده ترین موقع شبکه یک بود و آنجا شوهای خوش آب و رنگ و پربینندهای پخش میشد. در این طرف فستیوال اینگمار برگمن پخش کردیم. من چون تنها آدمی از این گروه بودم که بدون اینکه عضو رادیو تلویزیون باشم و همیشه «حقالزحمهای» بودم، به اصطلاح امروزیها برنامه ساز بودم، که کار سیاسی میکردم در عین حال، یعنی برنامهای که درست میکردم به هر حال طعم سیاسی داشت و سیاست... شاید از همان موقع در حالی که گرگین چهره فرهنگی داشت و همیشه به عنوان یک آدم فرهنگی دیده میشد با این بخش شخصیتش سر و کار پیدا کردم که چقدر این متانتش، پختگیاش و آیندهنگریاش کمکش میکند که از لای این سنگلاخهای شدید سیاست آرام رد شود.
خیلی متشکر آقای بهنود. از شما سؤال دیگری دارم ولی بخشی از فعالیت آقای گرگین بخش بزرگش مربوط به فعالیت سی و چند سالهای است که در خارج از کشور کردهاند. خانم نیره توحیدی شاهد این بخش و جزو شنوندههای آن بودند و بعدا تولیدکننده یک دوره از برنامه ویژه زنان رادیو آزادی شدند. یعنی میتوانیم بگوییم که آقای گرگین به رادیو امید خیلی افتخار میکردند به دلیل کارکردش در شرایط استقلال. اولین بار بحثهای آزاد و مناظرههای رادیویی میان نمایندگان طیفهای مختلف و متضاد سیاسی ایرانی مقیم خارج در لس آنجلس از نیمه اول دهه اول ۱۳۶۰ در رادیو امید بازتاب پیدا کرد.
دوستداران مصدق، شاهدوستها، کمونیستهای جورواجور و حتی حامیان جمهوری اسلامی ایران بعضی وقتها، سکولار و مذهبی همه در این ارتباط زنده و مستقیم رادیویی شرکت داشتند. تظاهرات ضد جنگی هم که به دعوت آقای گرگین اعلام شد، پیش از پایان جنگ هشتساله ایران و عراق، با استقبال روبهرو شد. با اینهمه سر این که آقای گرگین در خبرها از لفظ اراضی اشغالی فلسطینی استفاده میکردند کارزاری علیه او و رادیو امید ایران راه افتاد و قطع تبلیغات یا پرهیز از دادن تبلیغ به معنی تحریم و بعد هم که در دوران فعالیت در برنامه تلویزیونی سیمای آشنا فعال بودند سر آن جلسه معروف بررسی ایجاد گفتگوی مستقیم میان ایران و آمریکا در پایان دهه ۱۳۷۰ که آقای گرگین موافق با این نوع گفتوگو بودند بیرون سالن سخنرانی شعار مرگ بر گرگین سر داده شد. خانم توحیدی، شما شاهد و ناظر همه اینها بودید. ریشه مخالفتها چه بود و آقای گرگین کسانی که با او کار میکردند مثل شما یا کسانی که حامیاش بودند تا چه حد در متقاعد کردن عدهای که مخالف بودند کامیاب بودند و تا چه حد ناکام؟
نیره توحیدی: من شخصا از آقای گرگین در دوره دانشجوییام یک شناخت چهره فرهنگی ادبی از طریق رادیو شبکه دو به خصوص و تلویزیون داشتم. با اینکه خودم یک مقدار در همان فضای فعالیتهای دانشجویی دانشگاه تهران بودم و ما عادت داشتیم زیاد به تیپهای فرهنگی توجه جدی نکنیم ولی همیشه یک اثر خوب و چهره دلپذیر، متین و باوقار از ایشان در ذهنم بود و متفاوت با مثلا خیلی از چیزهای دیگری که آدم آن موقع در رادیو تلویزیون میدید. بعد که در لس آنجلس ایشان آمدند آشنایی ما از طریق رادیو امید شروع شد.
ایشان مثل یک هوای تازه این رادیو را وارد جو بسیار سیاستزده و چندقطبی لس آنجلس کردند. برای اولین بار فرصتی ایجاد شد از طریق رادیو امید که گروههای مخالف نظر همدیگر را بشنوند و یاد بگیرند که همدیگر را تحمل کنند. گرچه خیلی مشکل این پیش میرفت. ولی حتی همین خود این نوع از رادیو که یک رادیوی فراحزبی و فراایدئولوژیک بود و سعی میشد حرفهای اداره شود با وجود تمام کمبودهای مالی و امکانات تکنیکی آن ولی این چند صدایی بودن و حرفهای بودنش در حد امکان برای بعضیها اصلا قابل تحمل نبود.
چون ما در فرهنگ روشنفکری و هم در فرهنگ عامه عادت کرده بودیم به خصوص آن موقع با فضای آن موقع به جبههگیری و خطکشی و مسلکی برخورد کردن و ایدئولوژیکی برخورد کردن به مسائل و شهر خیلی عادت حیدری نعمتی داشت. بین مردم و شنوندهها. درنتیجه کار خیلی مشکلی بود.
یعنی آقای گرگین در عین حال که خیلی آرام و از جهتی به عنوان یک آدم محافظه کار شناخته میشد به نظر من خیلی شجاعت به خرج داد. این که چنین رادیویی را و چنین روشی را پیش بگیرد آن هم در یک شهر و محلی مثل لس آنجلس. به هر حال برای من خیلی قابل تحسین بود که علیرغم اتهامات و بدگوییها آقای گرگین همیشه لبخندی به چهره داشت و خیلی با متانت و بردباری این مسایل را طی میکرد. من هیچوقت ندیدم خودم.
شاید بعضیها شنیده باشند. ولی من هیچوقت ندیدم که جواب بدهد یا درگیر شود با این اتهام زدنها و شانتاژهایی که در شهر میشد. خوشبختانه توانست این مسیر را طی کند. بعد که رادیو آزادی به وجود آمد سر آن هم خیلی علیهش تبلیغات شد. یک عده از گرایش چپ میگفتند او خودش را به آمریکا فروخته و رفته یک رادیویی که آمریکاییها درست کردهاند در خدمت آنها قرار گرفته. یک عده دیگر هم شاید بخشا از حسادت و رقابت مطبوعاتی میگفتند چرا باید به او این پست را میدادند و چرا او باید رادیو آزادی را اداره کند و انواع اقسام کشمکشهای همیشگی بود. من حتی یادم هست یک موقع یک عریضه تهیه کردیم وقتی به ایشان حملات ناروایی شد که گروههایی در واقع اصل دموکراسی و آزادی بیان را هم زیر سؤال برده بودند. در دفاع از آزادی بیان و دفاع از مطبوعات آزاد که سمبل آن آن موقع آقای گرگین بود... من یادم است که خیلی مشکل داشتم امضا جمع کنم. با یک گروهی این عریضه را تهیه کردیم. حتی بعضی مطبوعاتیها که بایستی قاعدتا از آزادی بیان دفاع کنند به سختی امضا میکردند این پتیشن را...
اشاره شما به توماری است که در حمایت از ایشان وحمایت از آزادی بیان میخواستید جمع کنید. درست است؟
بله. دقیقا. اینها را به این دلیل اشاره میکنم که بگویم آقای گرگین نه تنها کار یک پیشکسوت و نوآور و یک فرد بسیار حرفهای و برجسته در رسانههای ایران انجام میداد ولی از لحاظ فرهنگسازی و کمک به شکلگیری جامعه مدنی حداقل در همین لسآنجلس من شاهد بودم نقش مهمی بازی کرد. با آن مدارا و متانتی که به خرج داد و تحمل کرد. یک چیزهایی جا افتاد در شهر ما. امروز محیط لس آنجلس خیلی متفاوت است از آن محیطی که داشتیم. که یکی از این عوامل رادیو امید و بعدها رادیو آزادی و البته بعدها رادیوهای دیگری به وجود آمدند. مطبوعات دیگری به وجود آمدند که دموکراتیک و چند صدایی بودند. ولی در آن زمان ما در حسرت چنین برنامههایی بودیم.
او در کمک به شکلگیری جامعه مدنی حداقل در همین لسآنجلس که من شاهد بودم نقش مهمی بازی کردنیره توحیدی
خود من تجربه شخصی که داشتم که بسیار برای من آموزنده بود وقتی آقای گرگین از من خواست که در مورد زنان برای اولین بار یک برنامه رادیویی تهیه کنیم که با همان امکانات محدودی که در صحبتی که آقای بهنود میکردند خارج از برنامه که چقدر امکانات تکنیکی محدود بود، بعدها ما در شهر لس آنجلس این برنامه را من مینوشتم و با همکاری خانم فهیمه پدرثانی و آقای افشین گرگین ضبط میکردیم و میرساندیم به پراگ که از طریق رادیو پخش میشد به سوی ایران و آسیای مرکزی و غیره. توی این یک سال من دیدم که چقدر کار مطبوعاتی کردن سخت است. ارزش روزنامهنگاران حرفهای و جدی برایم خیلی بیشتر شد. چون دیدم حتی تهیه یک برنامه یک ربعی هر هفته که بخواهد قابل اعتنا باشد و قابل اعتماد باشد، مطالبش شعاری نباشد و آموزنده باشد، چقدر کار سختی است. به هر حال برای من آقای گرگین نماد یک رسانه جدی غیر حزبی و چندصدایی بود و من خیلی برای رلی که ایشان بازی کردند به عنوان شنونده و یک همکار در یک مدت کوتاه خیلی ارزش قایلم و وجودشان واقعا زنده خواهد بود، میراثی که باقی گذاشتهاند.
آقای فرهنگ، درجامعه مهاجر ایرانی مثل خیلی جوامع مهاجر اقوام دیگر یا ملتهای دیگر و همینطور در ایران کنونی با این تشتت و میزان تنش و بگو مگو و گهگداری دعواهای سیاسی، نوع نگاه آقای گرگین به تعادل و توازن و انصاف در کار خبری با چگونه چالشی روبهرو هست و چگونه میشود به آن چیره شد؟ تکلیف پرهیز از حب و بغض چیست؟
منصور فرهنگ: آشنایی من با زنده یاد ایرج گرگین از زمانی شروع شد که ایشان رادیو امید را در لس آنجلس تاسیس کرد. در آغاز آن من در لس آنجلس بودم برای مدتی. هم شخصیت او را شناختم و هم به عنوان یک تحلیلگر گهگاهی با او در رادیو مصاحباتی انجام میدادم. بعد علاقهمند شدم و به برنامههای او گوش دادم. بعد به این نتیجه رسیدم که ایرج گرگین از جهت فرهنگی در ایران، از جهت فرهنگ سیاسی در جامعه ما یک انسان استثنایی است. برای اینکه ما در ایران هیچوقت از روزنامهنگاری آزاد حرفهای به این معنی که اخبار سیاسی و اجتماعی را به آن شکل که هست منعکس کنند و تجزیه تحلیلهای متنوع از وقایع ارائه دهند نداشتیم.
ایرانیان خارج هم از جهت روزنامهنگاری و برخورد با نظریات متفاوت همان رفتاری را داشتند که مثلا ساواک شاه داشت یا امنیت جمهوری اسلامی داشت. اما در مورد ایرج گرگین دیدم که این انسان به پیشفرض اساسی دموکراسی یک آگاهی عمیق دارد.منصور فرهنگ
یعنی این یک امر فرهنگی است و این ناهنجاری محدود به استبداد پهلوی یا استبداد جمهوری اسلامی نبوده. یعنی ایرانیانی که در خارج از کشور هم فعالیت میکردند از جهت روزنامهنگاری و برخورد با نظریات متفاوت یا مخالف همان رفتاری را داشتند که مثلا ساواک شاه داشت یا امنیت جمهوری اسلامی داشت. منتها قدرت نبود که بخواهند بروند جلویشان را بگیرند.
بنابراین من وقتی دیدم که ایرج رادیویی درست کرده که به معنای حرفهای اخبار را مطرح میکند و دیدم که این انسان به پیشفرض اساسی دموکراسی یک آگاهی عمیق دارد و آن اینکه هرجا انسانها دور هم جمع میشوند، خصوصا در جوامع مدرن نظریات و اعتقادات و سلیقهها و حتی اصطکاک شخصیت اجتنابناپذیر است. بنابراین هدف یک جامعه آزاد این است که چه توازنی در ارائه این نظریات بخواهد ایجاد کند و از این جهت احساس مدارا و درک این تنوع را بخواهد ترویج دهد.
این یک مشکل فرهنگی [است] و خوشبختانه همانطور که خانم دکتر توحیدی خیلی خوب توضیح دادند در آن دهه هشتاد که ایرج برنامه رادیو امید را ارائه میکرد سیاست ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی میکردند و برخوردشان با همدیگر کم و بیش ادامه همان مصیبتهای گذشته بود. دو اتفاق مهمی که افتاد یکی فروپاشی شوروی و یکی هم تغییر کیفی واقعیات چین آن دنیای کمونیسم که به عنوان یک مدینه فاضله معیار قضاوت و تحلیل بخش عمدهای از بهترین دانشجویان و بهترین جوانان بود مرد. یعنی در این بیست سال گذشته در خارج از کشور به دلایل متنوعی که من فکر میکنم آقای بهنود بهتر از همه ما بداند یک تغییر کیفی ایجاد شده که خیلی امیدوارکننده است خصوصا در نسل جوان.
به نظر من ایرج گرگین یکی از بنیانگذاران و پایهگذاران این امر در خارج از کشور بود و با تیزبینی و استعداد استثنایی برجستهای که داشت علیرغم فشارهایی که به او میآوردند... انتقاد هم خوب بود اگر میکردند. ولی مساله انتقاد نبود. چون با او مخالف بودند طبق معمول شاه و خمینی و فعالیتهای خارج از کشور انگیزه انسان را مورد سؤال قرار میدهند به جای اینکه نظریات یک فرد را به انتقاد بکشند.
ایرج در برابر تمام این فشارها استقامت خیلی خلاق و جالبی از خودش نشان داد و با نهایت تاسف مشکلات مادی بود که اجازه نداد او رادیو امید را ادامه دهد ولی این تجربه استثنایی او به نظر من همانطور که خانم توحیدی توضیح میداد تاثیر مثبت و جالبی روی دیگران که به کار روزنامه نگاری رادیو علاقهمند بودند داشت.
از این جهت که واقعا این فعالیت او را در آن ده سال که برای اولین بار ایرج گرگین آزاد بود در ایران با همه خلاقیتی که داشت هزار و یک مشکل وجود داشت، خط قرمزهایی بود که او با خلاقیت خودش من آشنا نبودم در آن زمان، میتوانست با خلاقیت خودش با این خط قرمزها بازی کند. ولی در خارج از کشور به هیچ وجه این مشکلات وجود نداشت. مشکل فقط مشکلات مادی بود که او مقاومت کرد و این تجربه بسیار جالب و برجسته را در آنجا باقی گذاشت و امروز زنده یاد ایرج گرگین را باید قدردانی کرد ازش و این خدمتی که به جامعه ایرانی در خارج از کشور کرد درسهای آموزندهای یاد گرفت.
آقای میرفخرایی با این اوصافی که آقای بهنود و خانم توحیدی و آقای فرهنگ گفتند در مورد وجه شاخص فعالیتهای رسانهای آقای گرگین که بخشی در مورد خارج از کشور بود، در ایران کنونی چطور است؟ یعنی در رادیو و تلویزیون و صدا و سیما چگونه توجهی به آن کارنامه میشود، چقدر از آن تداوم پیدا کرده و همینطور در میان مخاطبان چگونه است وضع؟ نگاه به کارنامه آقای گرگین و آن سبک که گزارشگری و رسانه.
اسماعیل میرفخرایی: من در پیوند با صحبتهای آقای دکتر فرهنگ این را اضافه کنم که در گذشته فشارها ممکن بود از بالا باشد یعنی منظورم مرکز قدرت و به اصطلاح توزیع قدرتهای بالاسر برای گرگین، پس از انقلاب فشارها غیر از مساله مالی که آقای دکتر اشاره کردند از پایین بود. اینها همانطور که اشاره فرمودند موروث یک رفتار فرهنگی است که در میان ملت ایران داشته سالهای سال و دارد. و این همین است که درگیریهای رسانهای پیدا میکند و در مورد آقای گرگین هم از بالا فشار وارد میشد به ایشان و هم از پایین. منظورم از بالا و پایین تولید پیام است و از دریافت کنندگان پیام. اما در حال حاضر من چون حدود یک سال است که از ایران به دور هستم و در سالهایی هم که در ایران بودم خب طبیعی است بعد از انقلاب در حاشیه بودم. یعنی من هم به صورت بازنشسته اجباری از سازمان بیرون بودم.
ولی آنچه که میتوانم در بخش برنامههای علمی و اینها بگویم... فرهنگی را من زیاد واردش نمیشوم... در بخش برنامههای علمی چون من به صورت آزاد مثل آقای بهنود برنامههای علمی را تولید کردم تا جایی که میسر بود و دخالتهای فرهنگی به خصوص در برنامه علمی نمیشد، میتوانم بگویم در من به عنوان کسی که برنامهسازی میکنم همیشه آقای گرگین برای من حضور داشت و برای شاگردانی که من چند سال تدریس کردم چه در آمریکا و چه در داخل کشور، شاگردان هم همین روند را داشتند چون خود ما توانستیم پیام آقای گرگین را برسانیم و از آن طرف هم آقای گرگین... منظورم از آن طرف کسانی که برنامه دارند تولید میکنند... آدم فراموش شدهای نیستند آنجا.
میدانند که یک سبکی را آوردند که ادامه پیدا کرده. ولی در حال حاضر من یک چنین روشنگری در مورد رادیو تلویزیون فعلی ایران نمیتوانم بکنم. به جز بخش عملیاش که میبینم آن روند را چون دور از سیاست بوده تا حد ممکن ادامه دادهاند. ولی در بخشهای دیگر تصور نمیکنم بتوانیم جز یک نامی از آقای گرگین ببینیم و ببینیم که روند کار ایشان ادامه داشته باشد. چون اصولا در جاهایی که رادیو تلویزیون حالت صد در صد بلندگویی دارد دیگر نمیتوانیم از افرادی مثل آقای گرگین اثری درش ببینیم.
آقای بهنود، دنیا دنیایی شده که اهمیت آمار و ارقام... منظورم تعداد شنونده و بیننده است... رفته رفته برای مدیران رسانهها و منافعی که رسانهها به آن متکی هستند بالا رفته. هدفی که در بالای فهرست اولویتهای آقای گرگین (همانطورکه خودتان هم اشاره کردید) نبود، چه در دوران شبکه دو و چه دوران رادیو امید و سیمای آشنا و چه در دوران رادیو آزادی. با این حال سفارش سریال دایی جان ناپلئون را آقای گرگین به ناصر تقوایی کارگردان این سریال و خیلی فیلمهای دیگر داد و چنانکه هر دو پیشبینی میکردند پربیننده هم شد یا برنامههای دیگری که زیر نظر آقای گرگین در ایران و در خارج تولید شد. آقای گرگین میگفت برنامه را بر اساس آمار و ارقام و تعداد شنونده و بیننده و چار عمل اصلی و مخرج مشترک گرفتن (به خصوص کوچکترین مخرج مشترک) نباید ساخت، بلکه برنامه خوب مخاطبش را پیدا میکند. در چنین وضعیتی چالش برنامهسازی خوب برای رسانهها به خصوص رسانههایی که در خارج از ایران هستند، رسانههای فارسی برونمرزی ایرانی، چیست؟ چطور میشود بر آنها فائق آمد؟
مسعود بهنود: آنچه که در مورد ایرج و این سلیقه گفتید در دو جمله بگویم، در کاری که ما انجام میدهیم... شما ماشاءالله همه اهل رسانه هستید... دو نوع طرز تفکر کلی داریم. یکی این گروهی است که ماها معروف به مکلوهانیستها بودیم. که گرگین بود، دکتر رشیدپور بود، من بودم و اسماعیل میرفخرایی بود. ما یک گروهی بودیم که کم و بیش در قسمتهای مختلف من به عنوان برنامه ساز، آنها به عنوان مدیران در رادیو تلویزیون دو جمع شدیم. این سلیقه بعدا همینطور گرگین را با همه کمبودهایی که داشت به خصوص از نظر مالی که اشاره درستی کردند دکتر فرهنگ که زجرش داد واقعا این سالها... همینطور تعقیب کرد. یعنی آن سلیقه را همینطور مثل جسدی روی دوشش کشید و بسیار سنگین شده بود.
یک مواقعی همینطور از دور دیده میشد حتی برای من که تهران بودم قابل لمس بود که دارد چه سعی میکند برای اینکه بشود. این از کجا آمده بود؟ ما دو تا نظریه اینجا داریم. یکی این که رسانه با توده همسو میشود، احیانا در این همسویی میتواند یک ذره، یک گام، یک میلیمتر، یک سانتیمتر او را هدایت کند به هدفهای تعیین شده به طرف جامعه مدرن. یک نوع دیگر نوع نخبهگرایانهای هست که الگو درست میکند.
رسانه را به عنوان الگو میبیند. در حقیقت ماها جزو گروه دوم بودیم. ما موقعی که رفتیم و مثلا اولین بار چهارفصل ویوالدی را یکی از بهترین اجراهای جهانیاش خریداری شد یا در آن زمان (آقای میرفخرایی باید خوب یادش باشد) یک سریالهایی مثل زندگی داوینچی خریداری شد، خیلی زود بود ۴۲،۴۳ سال پیش برای ایران.
هنوز وقتی بعضی از سریالهایی را که خریداری شد (یا بعضی از برنامههایی که تولید شد مثل دایی جان ناپلئون که شما اشاره کردید) وقتی نگاه میکنیم میبینیم که خیلی این سلیقه برای زمانه خودش جلو بود. ولی ایرج فکر میکرد... که لابد دست کم من چون در آن نحله فکری هستم من هم همینطور فکر میکنم... من تصور میکنم که او درست فکر میکرد... که الگو درست کنیم و بر اساس آن الگو و پای آن الگو بایستیم و آنجا از خودمان پایداری نشان دهیم. اگر بخواهیم دنبال کنیم این کار در سیاست درست همان کاری است که دکتر مصدق میکرد. وقتی در ادبیات بروید همان کاری است که نیما میکرد.
افرادی مانند او به این خاطر زیر فشار بودند که بین سیاه و سفید، در آن میانه برای خودشان جایی جستجو میکردند و این خلاف طبع جامعهای است که از آن بیرون آمدندمسعود بهنود
اگر جامعه امروز هیچ شباهتی به جامعه چهل سال پیش ندارد، یک کسانی پای این جامعه جان خودشان را گذاشتهاند. به معنی واقعی کلمه. اشارهام به چریکها و جانفداها نیست.
بلکه کسانی که با کار خودشان این کار را کردند. حتما ایرج یکی از کسانی است که در این تحول درون جامعه چه آن ۹۰ درصدی که در داخل ایران ماندهاند و احیانا اکثریتشان یک شکل دیگری شدهاند غیر از آنکه که ما میخواستیم، چه این ده درصد جامعه ایران که بیرون از ایران است که هیچ شباهتی همانطور که خانم توحیدی فرمودند به سی سال پیش خودش ندارد، اینها همه حاصل یک تلاشهایی است، یک آدمهایی تلاش کردند. تمام کسانی که الان میبینیم از جمله حاضران در این بحث، آقای دکتر فرهنگ، خانم توحیدی... اینها کسانی بودند که در خارج از کشور بودند یا کسانی که در داخل کشور یک کارهایی کردند... همین آقای میرفخرایی که الان اینجا حضور دارد اگر سرگذشتش را باز کنیم در این سی چهل پنجاه سالهای که کار کردند این افراد خیلی بیش از همگنان خودشان و همزمانان خودشان در طول جهان همواره زیر فشار بودند.
این فشار را به خاطر این داشتند که بین سیاه و سفید در آن میانه برای خودشان جایی جستجو میکردند و این خلاف طبع جامعهای است که از آن بیرون آمدند یا جامعهای که پیام فرستادند. خلاصه، درست میگویید شما ایرج نخبهگرا بود و به دلیل نخبهگراییاش توده گرا نبود و هیچوقت نتوانست خودش را همساز کند با مراد برقی. که این توهین به کسی نیست. این یک اصطلاحی بود که در دهه پنجاه گفته شد برای اینکه درباره رسانههای مردمی حرف میزنیم. هیچوقت نتوانست خودش را با آنجا همسو کند.
همیشه در این طرف حامل یک سلیقه دیگری و یک روحیه دیگری بود. دوره انقلاب از هر طرف که فکر کنید تیر به سمت کسانی میآمد که این روحیه را داشتند. اتفاقا انقلاب مراد برقی را جذب کرد. شما از رجوع نسل انقلابی به چیزی که سینمای فارسی یا موسیقی مبتذل مینامیم متوجه میشوید. آنجاها مشکلی نداشت. با این بخش به اصطلاح روشنفکری مشکل داشت که میخواست الگو بسازد. حرف من طولانی شد. به هر حال با این جمله تمام کنم که گرگین به نظر من از فرصتی که زندگی برای او گذاشت و به نظر من هنوز جا داشت که ده سال دیگری تجربیات خودش را کار کند به بهترین نحوی استفاده کرد، برای اینکه دور و بر خودش را به اندازهای که پوپر گفته یک چتری بر سر خودش بگیرد. به نظر او آن چتر حتی بزرگتر از آن بود که به طور متعارف یک آدم ایرانی میتواند بالای سر خودش نگاه دارد.
آن نوع رسانهای که اولویت را روی شنونده و بیننده و تعدادش نمیگذارد شانسی دارد در آینده؟
حتما روز به روز که جلو میرویم به نظر من این طور که من میبینم حتی در داخل ایران که زیر فشار یک نوع سلیقه سازی است جامعه ایران به طرف آن رسانه حرکت میکند چرا که علم آمده به سراغش. علم آمده به کمکش. این حلقههای نجاتی که اینترنت و بقیه شرایط... ماهواره و اینها... میفرستد همه کمک میکند برای اینکه جامعه به آن سمت حرکت بکند. متاسفانه دیگر ایرج شاهدش نیست.
خانم توحیدی، کار آقای گرگین طی سالها چه اثری بر روی جامعه مهاجر ایرانیان ساکن لسآنجلس و فراتر از آن به نظر شما آن الگو بر روی جامعه مهاجر ایرانیان در گوشه و کنار جهان گذاشت؟
نیره توحیدی: به نظر من خیلی تاثیر داشته. البته این را شاید در تاریخ دورتر بهتر میشود بررسی کرد. ولی من به عنوان کسی که مشاهده کردم شخصا و دور و بر هم میشنوم واقعا برنامههای رادیویی و تلویزیونی و بعدها رادیو آزادی هم در سطح لس آنجلس و فراتر از لس آنجلس تاثیر خودش را بسیار عمیق گذاشت. یعنی ما اولین بار بود که همانطور که دکتر فرهنگ هم اشاره کردند یاد گرفتیم از طریق یک رسانه تمرین دموکراسی کنیم. یعنی همدیگر را بشنویم، به هم احترام بگذاریم. البته میگویم این خیلی آسان حاصل نشد. ولی این خودش خیلی نقش مهمی بازی کرد. یعنی من اگر بخواهم خیلی خلاصه بگویم توی آن جو و فرهنگ سیاسی آن موقع اصولا به یک فرد لیبرال فردی که مداراجو بود ارزش قایل نمیشدند.
این در فرهنگ ما هنوز هم خیلی خوب شاید جا نیافتاده که بتوانیم قبول کنیم که میشود به یک هدف مشترک با روشهای متفاوت و عرصههای متفاوت رسید و لازم نیست که همه یک روش یک شیوه یا در یک عرصه کار کنند. مثلا روشنفکران سیاسی ما فکر میکردند همه بایستی یک موضع شعاری انقلابی براندازی علیه این نظام پیش بگیرند و الا آن رسانه حتما یک جوری وابسته به مثلا جمهوری اسلامی است. چون وارد این بازیهای شعاری و غیر حرفهای نشد. خیلی سعی کرد آن احترام به کلام و برنامه رسانه را همیشه نگاه دارد. هیچوقت لحن تندی به کار نمیبرد در برنامهها. سعی میکرد از افراط و تفریط بپرهیزد. خب تحمل و پذیرش چنین روش لیبرال دموکراتیک در جو فرهنگ سیاسی ما طول کشید تا جا بیافتد.
ما اولین بار بود که یاد گرفتیم از طریق یک رسانه تمرین دموکراسی کنیم.نیره توحیدی
من فکر میکنم آقای گرگین یک مدل در مطبوعات و رسانههای ایران ارائه کرد که میشود دموکراتیک بود، میشود برای دموکراسی کار کرد، میشود اطلاعرسانی کرد، میشود یک منبع موثق بود بدون اینکه شعار بدهیم. بدون اینکه وارد بازیهای حزبی شویم. از لحاظ مطبوعاتی به نظر من ایشان این مدل را ایجاد کرد. یک مدل حرفهای دانشآموخته. خود ایشان دانش روزنامه نگاری را آموخته بود. یک آدم حرفهای بود. بسیار هم آدم پربار و عمیقی بود. اطلاعات زیادی داشت بدون اینکه خیلی هم اهل تظاهر به این مسئله باشد. یعنی به نظر من در عرصه مطبوعات یک مدل شد و میراثش حتما تاثیر خودش را گذاشته.
در خارج از کشور که آشکار است. یعنی مدل برای رسانه آزاد، چند صدایی، فراحزبی، فراایدئولوژیک و مستقل. به عنوان یک فرد هم شخصیت خودش در جامعه فرهنگی ما در عرصه ادبیات... نوارهایی که دارد... شعرهایی که خوانده... مصاحبههایی که کرده... همه اینها روش او را به عنوان یک آدم لیبرال دموکرات... یک جنتلمن... یک شخصیت ملایم معتدل... اینکه هیچوقت لبخند از چهرهاش دور نمیشد... ما خیلی لازم داشتیم این گونه چهرهها را و هنوز هم لازم داریم و نداشتیم. همه شخصیتهای ما عصبی، تندخو و انقلابی و افراطی بودند. خیلی هایشان. ولی گرگین یک الگویی را ایجاد کرد در فرهنگ سیاسی ما علاوه بر فرهنگ مطبوعاتی که به نظر من ما خیلی لازم داریم و باید بیشتر داشته باشیم و یاد هم بگیریم که ما باید الگوهای متفاوت و مدلهای متفاوت داشته باشیم. هیچکدام نفی آن دیگری نیست. این خوشبختانه دارد جا میافتد که یکی از علل جا افتادن این چندصدایی و چندگونه بودن روش و منش و بینش آقای گرگین بود.
آقای فرهنگ، سابقه فعالیت رادیوهای فارسی زبان خارج از ایران با بودجه کشورهای خارجی به دههها قبل از آغاز کار آقای گرگین با رادیو آزادی و بعد رادیو فردا باز میگردد. آقای گرگین در کجای امتداد این خط قرار دارد؟ آیا چیزی به نامشان ثبت شده؟ آیا تحولی را ایجاد کرده یا آن خط را ادامه داده؟
آشنایی من با کار گرگین همانطور که توضیح دادم محدود میشود به دهه ۱۹۸۰ میلادی. در لس آنجلس. آخرین بار دو سال قبل من ایرج را دعوت کردم به یک کنفرانس فرهنگ حقوق بشر که به اتفاق دکتر احمد کریمی حکاک در واشنگتن تشکیل داده بودیم. او در یک گفت و شنود در یک پنل شرکت کرد و خیلی خودش راجع به مطبوعات خارج از کشور و رسانههای ایرانی خارج کشور بحث بسیار جالب و شیرینی داشت.
ولی نکتهای که میخواهم اضافه کنم به نکاتی که در اینجا مطرح شد که برای من آموزنده بود از نظر شخصیت و کار گذشته گرگین این است که در خارج از کشور که من از زمان دوره دکتر مصدق که دانشآموز دبیرستان بودم وارد این بحثهای سیاسی بودم تا امروز و اینکه هر وقت ایرانیها با هم بحث سیاسی میکردند... این ده بیست سال اخیر را که تغییر ایجاد شده بگذاریم کنار... همیشه خودشان وقتی از کلمه ما استفاده میکردند مقصودشان حزب ما، گروه ما و فرقه ما بود. خودشان را در برابر گروه دیگری قرار میدادند که حقیقت با ماست و آنهایی که آن طرف اند یا انگیزهشان باید مورد سووال قرار گیرد یا سرسپردهاند... و یا به طور کلی با پرخاشگری برخورد میکرد.
این که بیاییم بگوییم ما... کلمه «ما» را استفاده کنیم به معنای فرهنگ سیاسی خودمان و اگر ناهنجاریهایی در این فرهنگ میبینیم بگوییم ما هم جزیی از این ناهنجاریها هستیم... این کلمه ما را ایرج در گفتوشنودهای سیاسی در مصاحبات خودش در رادیو امید به کار میبرد و من خودم بارها که با او صحبت میکردم برایم بسیار جالب بود که در اینجا میشود راجع به جامعه صحبت کنیم، راجع به فرهنگ سیاسی صحبت کنیم و اگر حتی با گروههایی که از نظر ایدئولوژیک یا ارزشی با آنها احساس خویشاوندی میکنیم از نظر رفتار سیاسی و برخوردشان با مخالفان یا منتقدان بتوانیم انتقاد کنیم و بگوییم که بدون اصلاح این فرهنگ سیاسی ما نمیتوانیم دموکرات بشویم.
یعنی این تحول بسیار جالب و امیدوار کنندهای که در این ۲۰ سال گذشته بین همه ایرانیها... ما که در ایران نیستیم که درکش کنیم یا لمس کنیم... ولی از طریق اخبار میفهمیم. نکته دیگری که به نظر من در خارج از کشور ایجاد شده که در زمان گرگین وقتی که لس آنجلس بود از استقلال برخوردار بود و به نظر من این الگویی که در آنجا میساخت برای عدهای بسیار قابل تقدیر و امیدوار کننده بود که متاسفانه نتوانست ادامه پیدا کند این بود که در آن موقع هنوز چیزی به اسم اینترنت، چیزی به اسم ماهواره وجود نداشت.
برای این که به رسانه مطلوب گرگین و رسانههای مطلوب بعد برسیم لازم است داخل و خارج کشور را یک جاهایی با هم مرتبط کنیماسماعیل میرفخرایی
در تمام این موارد تا آنجا که من ایرج را خصوصا دو سال قبل که به اتفاق او و اعظم بعد از ماجرا توانستیم بنشینیم با هم حرف بزنیم دیدم که چقدر این انسان خوب درک کرده همه واقعیات را. این کتاب جدیدی که درآمده من فکر میکنم که نظریات او و مواضع او به طور نوشته شده و منظمی که در این کتاب آمده که من کتاب را هنوز ندیدهام بتواند برای کسانی که با او از نزدیک آشنا نبودند ولی به کار روزنامه نگاری و رسانهای علاقه داشتند از راه خواند این کتاب بتوانند درسهایی بیاموزند. این واقعه در خارج خیلی جالب است. همانطورکه دوستان گفتند ایرج گرگین در اینجا الگویی بوده که این الگو میتواند یک تاثیر بسیار مثبت و قابل اهمیتی روی جوانهای ما داشته باشد که در دنیای بسیار امیدوارکنندهتری نسبت به روزنامه نگاری حرفهای که واقعا یک تحول جدیدی بین ایرانیان شده از آن جهت زنده یاد گرگین همیشه به عنوان یک شخصیت و نمونه باقی خواهد ماند.
آقای فرهنگ، اشاره شما به کتاب امید و آزادی بود که بیشتر نوشتههایش و مصاحبههایش مربوط به خود آقای گرگین است و یا مصاحبههایی که با آقای گرگین شده و فصل آخرش هم نظرهایی است که در مورد آقای گرگین دادهاند کسان مختلف که با او کار کردهاند یا صاحبنظران.
نکته آخری هست آقای میرفخرایی؟
من چیز خاصی ندارم چون همه حرفها زده شده. ولی این نکته را بگویم که آقای گرگین در حقیقت با توجهی که به رسانه داشتند و آن چیزی که از طریق رسانه انتقال دادند همانطور که اشاره شد باقی خواهند ماند منتهی مشکلی که وجود دارد برای این که به رسانه مطلوب گرگین و رسانههای مطلوب بعد برسیم لازم است داخل و خارج کشور را یک جاهایی با هم مرتبط کنیم که متاسفانه از نظر رسانهای آنچه که در داخل کشور میگذرد با آنچه که در خارج کشور به عنوان رسانههای فارسی میگذرد فاصله بسیار زیاد است. یعنی دو سر صفر و ۱۸۰ درجه هستند که این دو باید در یک جایی در ۹۰ درجه به هم برسند که آن میشود راه گرگین.
خانم توحیدی نکته آخر شما؟
من میخواستم یادآوری کنم که همین یکشنبه سیزده ژانویه به مناسبت سالگرد درگذشت آقای گرگین و همینطور رونمایی کتاب ایشان برنامهای در دانشگاه کالیفرنیا به همت مرکز مطالعات خاور نزدیک خواهیم داشت. که در طی این برنامه عدهای از همکاران و خانم اعظم گرگین همسر زنده یاد گرگین و آقای افشین گرگین و عدهای از همکاران آقای گرگین صحبت خواهند کرد و راجع به خصوص کتابی که به همت دکتر ماندانا زندیان جمعآوری شده ویرایش شده و نشر کتاب منتشر کرده تقدیم دوستاران و عرصه سوم مطبوعات در لس آنجلس خواهد شد.