ایران‌شناسی، کنفرانس استانبول (۱): گفت‌وگو با کمرون کراس از آمریکا

  • امير مصدق کاتوزيان

کمرون کراس

نهمین کنفرانس دوسالانه انجمن بین‌المللی ایران‌شناسی که امسال در استانبول و از روز پنجشنبه تا شنبه ۱۲ تا ۱۴ مرداد برابر ۲ تا ۴ اوت برگزار شد پس از ضیافتی بر روی عرشه یک کشتی و سیاحتی بر روی آبهای بسفر به پایان رسید. ایرانشناسان از ژاپن، کره جنوبی،‌ تایوان،‌ ازبکستان،‌ روسیه، خاورمیانه، اروپا،‌ آمریکا، کانادا و ایران برای حضور در کنفرانس به استانبول آمده بودند. در روز پایانی این کنفرانس به محققی از کستاریکا هم برخوردم و همچنین به دختر و پسر نوزده‌ ساله لیتوانیایی که تمام راه را از کشورشان ترک این ماشین و آن ماشین برای گوش دادن به سخنرانی‌ها به استانبول آمده بودند.

به رغم مقالات روزنامه کیهان و گزارش خبرگزاری دولتی فارس که برخی از سازمان دهندگان کنفرانس را با ذکر نام وابسته به «امپریالیزم، صهیونیزم، بهاییان،‌سلطنت طلبان و مجاهدین خلق» خوانده بودند من شاهد بودم که ۸ محقق و دانشگاهی مقیم ایران نتیجه پژوهش‌هایشان را ارائه دادند. شاید کسان دیگری هم از ایران حضور داشتند که به علت همزمان بودن جلسه‌ها من از شنیدن گفتارهایشان بی‌نصیب ماندم.

به گفته سازمان دهندگان کنفرانس استانبول از مجموع ۱۲۵ جلسه برنامه ریزی شده تنها ۴ جلسه در نتیجه تلاش این روزنامه و آن خبرگزاری و بیانیه مقامهای رسمی از جمله دانشگاه‌های تهران، اصفهان و مشهد برگزار نشد. به گفته برگزار کنندگان کنفرانس استانبول اگر این حمله‌ها نبود شمار دانشگاهیان مقیم ایران حاضر در کنفرانس چنانکه در برنامه پیش‌بینی شده بود بنا بود به ده ها تن برسد.

در این ویژه برنامه هر بار شما را با چهره‌های ایرانشناس از کشورهای گوناگون از جمله ایران آشنا می‌کنم. در این اولین برنامه نوبت یک دانشگاهی آمریکایی بیست و اند ساله‌ای است که یکباره در ۱۲ سالگی با ایران، شاهنامه و زبان پارسی آشنا شد. شرح ماجرای دل باختن این دانشجوی رشته ایرانشناسی دانشگاه شیکاگو را به ادبیات کهن پارسی از خود او می‌شنویم.

Your browser doesn’t support HTML5

گفت و گو با کمرون کراس محقق جوان آمریکایی علاقمند به ادبیات کهن فارسی



خودتان را معرفی کنید.

کمرون کراس: اسمم به انگلیسی Cameron Cross است. وقتی به فارسی حرف می‌زنم به خودم کامران می‌گویم. چون نزدیک است. کامران صلیب ...

کمرون کراس

خب، آقای «کامران صلیب» یا کمرون کراس! شما از کی به ایران‌شناسی و زبان فارسی علاقمند شدید؟

من یازده یا دوازده ساله بودم وقتی علاقمند به فرهنگ و زبان فارسی شدم.

چه موجب شد که علاقمند بشوید در آن سن؟ خیلی کم است تعداد کسانی که من بشناسم حتی در سن‌های بالاتر علاقمند شده باشند به زبان پارسی.

بله راست می‌گویید. فکر می‌کنم من یک حالت استثنایی بودم. چون حتی در کودکی خیلی لذت بردم از خواندن تاریخ و ادبیات با بچه‌های دیگر یعنی خیلی بازی نمی‌کردم. به هر حال از خواندن کتاب‌های تاریخ و ادبیات خوشم آمد و آن سن و سال شروع کردم به خواندن زبان لاتین. این اولین سالی بود که یک تجربه‌ای داشتم به زبانی نو. ازش خیلی خوشم آمد.

بعد، از آن طریق چه طوری آشنا شدید با...

البته فرهنگ رمانیان خیلی علاقه دارد به فرهنگ یونانیان. و خب کم کم شروع کردم به خواندن کتابهای تاریخ یونان باستان و یک کتاب خاصی بود به قلم آیزاک آسیموف که بیشتر معروف است به نوشته‌های «ساینس فیکشن».

نوشته‌های تخیلی علمی؟

تخیلی علمی. دقیقا. اما او همزمان یک مقدمه تاریخ یونان باستان نوشته. و در آن کتاب وصف سیروس بزرگ، کوروش بزرگ و خشایارشاه و شاهان سلسله هخامنشی نوشته و از این تاریخ خیلی تعجب کردم. یعنی چیز نو بود در تجربه من. اصلا از وجود کشوری به نام ایران هیچ چیزی نمی‌دانستم.

این چه جوری شما را برد به سمت شاهنامه؟

خب بعد از این که علاقمند شدم به فرهنگ باستانی ایران، می‌خواستم فقط بیشتر بدانم در مورد این تاریخ. و آیزاک آسیموف البته کتابش تاریخی بود، اما یک تغییری داشت در مورد تاریخ شاهنشاهان ایران که در کتاب شاهنامه وجود داشت. بنابراین رفتم کتابخانه و یک ترجمه خیلی قدیمی پیدا کردم آنجا. یعنی ترجمه کلاسیک شاهنامه از فارسی به انگلیسی پیدا کردم و یک جزء ازش خواندم. در آن سن و سال فکر می‌کنم که خیلی خوب نمی‌فهمیدمش اما ازش لذت بردم. یعنی این اولین باری بود که نامهایی مثل سیاوش و رستم و سهراب را خواندم. ازش خوشم آمد.

این در دوازده سالگی است،‌ درست است؟

درست است.

از آن به بعد چه مطالعاتی کردید که تا به اینجا رسیدید؟ الان تحقیقات‌تان چیست؟


خب بعد از آن یعنی خیلی هیجان زده شدم. از فرهنگ ایرانی به طور کلی. این را به مادرم گفتم و گفتم کاش بیشتر می‌دانستم از زبانش و فرهنگش. رفتیم به یک کتابخانه بزرگ در پایتخت کلرادو، ایالت اصلی خودم، که کتاب A.K.Lambton را به نام Persian Grammar داشت و آن کتاب را خریدم و سعی کردم به خودم زبان فارسی را درس بدهم. از خواندن آن کتاب.

خانم لمپتون معروف که تحقیق‌هایی می‌کرد در زمینه کشاورزی ایران و کتاب مالک و زارع در ایران را نوشته...

آره. خیلی نقل‌هایی داشت در مورد شرلی برادرز. چی می‌شود گفت به فارسی. برادران شرلی که در عصر صفویان یک عهدی نوشتند بین صفوی‌ها و الیزابت اول...

تعهدنامه بین صفویان و ملکه الیزابت اول.

دقیقا. به هر حال یک دستور فرهنگی بود در واقع برای دانشجویان فوق‌لیسانس. چون برایم خیلی خیلی پیشرفته بود. اصلا نمی‌فهمیدمش. سعی کردم به خودم درس بدهم. اما سخت بود. اما شروع کردم به نوشتن خط فارسی و گفتن جمله‌های ساده. کم کم معلوم شد که من این علاقه را داشتم و یکی از دوستانم به من گفت که خب من یک خاله‌ای دارم که اصلا از بیرون آمده و اگر دوست داری می‌توانم شما را بهش معرفی کنم...

خاله دوست برادرتان بود که معرفی کرد...

آره. با هاش آشنا شدم. دوازده ساله بودم. او خیلی مهربان بود. البته فکر کنم که برایش خیلی تعجب انگیز بود. می‌شود گفت که یک بچه آمریکایی اینقدر علاقمند شده به فرهنگ ایران و فارسی. بعضی از کتاب‌های تعلیمی ابتدایی به من داد که اگر دوست داری بیشتر در مورد زبان فارسی یاد بگیری می‌توانی از این کتابها استفاده کنی. کتاب بابا آب داد... یعنی جمله‌های خیلی ساده. اما با تیپ. پس می‌توانستم بشنوم.

نوار صوتی داشتید...

آره همینطوره. اما متاسفانه کلرادو هیچ برنامه فارسی ندارد. فکر می‌کنم حتی تا همین حالا برنامه رسمی درس دادن زبان فارسی ندارد. پس درس خواندن زبان لاتین را ادامه دادم. بعد از آن رفتم دانشگاه و شروع کردم به خواندن زبان ایتالیایی. چون به من می‌گفتند که نزدیک است. در بحر دریای متوسط است و تخصص تاریخ نمی‌دانم به فارسی چی می‌گوییم. میدل ایجز...

در دریای مدیترانه است و مرتبط با تاریخ قرون وسطی.

همینه. آره. بعد از دوسال دیدم که دانشگاه من یک برنامه زبان عربی داشت. به خودم گفتم که خوب بهتر از هیچ است، شاید بتوانم یک کم از عربی یاد بگیرم. شروع کردم به درس خواندن عربی. بعد از آن رفتم مصر. چون از عربی خیلی خوشم آمد.

در مصر خیلی شانس آوردم. که می‌توانستم بروم ایران. همان سال یک زن ایرانی پیدا کردم که در مصر زندگی می‌کرد و او شروع کرد به من درس دادن زبان فارسی. زبان عربی به کنار. درسهای ابتدایی زبان فارسی. یک معرفت اساسی داشتم به زبان فارسی و آن تجربه برایم خیلی مفید بود. بعد از آن می‌خواستم به این رشته ادامه بدهم. جستجو کردم برای برنامه‌هایی در آمریکا. برای برنامه فوق‌لیسانس در آمریکا که فارسی را درس می‌دادند. دانشگاه شیکاگو را پیدا کردم. و تقاضا کردم و خدا را شکر قبول شدم و رفتم دانشگاه شیکاگو. بعد از آن رسما شروع کردم به خواندن زبان فارسی.

الان تحقیق‌تان روی چیست؟

اول می‌خواستم بیشتر روی ادبیات معاصر متمرکز باشم اما تمرکز دانشگاه شیکاگو بیشتر در ادبیات کلاسیک فارسی است. بنابراین کلاسهایی در مورد شاهنامه فردوسی، لیلی و مجنون نظامی،‌ غزل‌های سعدی و حافظ و دیگران... می‌دانید ادبیات کلاسیک فارسی. کلاس‌هایی با این عنوان بودند و دیدم که بیشتر که خواندم از این ادبیات دیدم که ازش خیلی خوشم آمد. کم کم علاقه‌ام عوض شد. که از ادبیات معاصر به ادبیات کلاسیک. حالا دارم مقالاتی در مورد شاهنامه،‌ نظامی،‌ ویس و رامین،‌ هفت پیکر... یعنی این دوران می‌نویسم.

چه چیزی در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی جذب‌تان می‌کند که موجب می‌شود علاقه داشته باشید به این فرهنگ و این کشور و خوشتان بیاید؟

هوم؟ سووال بزرگی است! به طور کلی در فرهنگش... نمی‌دانم البته مردم ایران خیلی مهربان هستند. وقتی رفتم ایران خیلی چه می‌شود گفت غریب‌نواز بودند...


مهمان نواز بودند...

مهمان نواز بودند و چیزهایی دیدم در فرهنگ‌شان که ازش خیلی خوشم آمد. یعنی از شعر خیلی خوششان می‌آید و موزیک. یعنی تفکر روحانی، اخلاقی علاقه دارند. این چیزها. به خصوص در ادبیات شان. خیلی کارهای فردوسی و نظامی یعنی این شاعران خیلی... البته همه ایرانیان می‌دانند که کارهای آنها فوق‌العاده است. بی‌نهایت زیبایی و ژرفی... نمی‌دانم چه می‌شود گفت... عمق دارد...