میثم کیانی درباره داستان‌نویسی: درگیر یک سری بازی‌ها شدیم

  • مهرداد قاسمفر

میثم کیانی، داستان‌نویس

وقتی از ادبیات داستانی به قلم نسل جوان صحبت می‌کنیم هم در خود امیدی مستتر دارد، هم نگرانی. امید از این بابت که به طور معمول عرصه عرصه تجربه و شهامت در نوآوری و خلاقیت است و لذا پیام‌آور دستاوردی تازه می‌تواند باشد، و نگرانی از این بابت که ساقه نازک داستان‌نویس جوان به تندبادی می‌تواند بشکند یا مسیر رشدش منحرف شود.

درباره همین موضوع در این برنامه در حال تدارک سلسله گفت‌وگوهایی خواهم بود. اما پیش از این در همین برنامه با یک داستان‌نویس جوان ساکن تهران، میثم کیانی، درباره مجموعه داستان خوبش «رگبار» صحبت کرده بودم. اما بخشی از آن گفت‌وگو که درباره ادبیات داستانی نسل نو بود پخش نشده باقی ماند برای فرصتی مناسب. امروز این بخش از گفت‌وگو را می‌شنوید.

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگوی مهرداد قاسمفر با میثم کیانی


رادیوفردا: خوش آمدید آقای کیانی به نمای دور، نمای نزدیک. شما به عنوان یک نویسنده جوان مهم‌ترین مسئله داستان‌نویسی معاصر ایران را چه می‌بینید؟ آن چه امروز به عنوان داستان‌نویسی ایران چاپ و نشر می‌شود. کاری ندارم به آن بخشی که چاپ نشده یا در کشوهاست. آن که منتشر می‌شود و قابل دسترسی است. شما این را چه طور می‌بینید؟

میثم کیانی: من فکر می‌کنم سوال شما سوال خوبی است، ولی در یک شرایطی باید این سوال را پرسید که بشود قضاوت کرد. به نظر من روزگاری که حالا از بدشانسی یا خوش‌شانسی نسل ما است که دارد با داستان و ادبیات دست و پنجه نرم می‌کند، روزگار روزگاری نیست که بشود قضاوت کرد، حکمی داد مبنی بر این قضیه که آره ما داریم یک جریان ادبی می‌سازیم. گاهی وقت‌ها شما یک کورسویی می‌بینید که از یک نفر کاری درمی‌آید. حالا موفق یا ناموفقش... حداقل به اندازه توان یا بضاعت آن نویسنده دارد آن اثر منتشر می‌شود. حالا بعضی‌هایشان هم چون ناخواسته در ذهن مولف‌شان از خیلی از مسائل فاکتور گرفته می‌شود و جلو می‌رود حالا شاید خیلی روایت بی‌ربطی باشد نسبت به جامعه اطراف‌مان... کما این که من اعتقاد دارم که ادبیات همچو وظیفه‌ای یا رسالتی ندارد که حتما بیاید دردهای اجتماعی را بگوید. شما خودتان اشاره کردید یک سری از کارها توی کشو دارد به سر می‌برد. آره من هم قبول دارم. خیلی از کارها هم هنوز که هنوز است توی سر مولف دارد چرخ می‌خورد و دارد می‌آید روی کاغذ. ولی خب با ترس می‌آید روی کاغذ، چون نمی‌داند آن اثر اصلا چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد، اصلا قرار است در بیاید، منتشر بشود، دیده بشود؟ یا اصلا خوانده بشود یا نه؟ ما خیلی اما و اگرها داریم. اما در یک تورنمنت برابر می‌شود گفت راحت می‌شود به این سوال جواب داد. ولی وقتی شما نگاه می‌کنید می‌بینید که در جامعه‌ای به سر می‌برید که خیلی مشتاق ادبیات به آن شکل وجود ندارد و بعد این رکودی که می‌بینی که در بازار کتاب وجود دارد و اصلا نمی‌شود دیگر دوغ و دوشاب را از هم تشخیص داد که چه کاری خوب است، چه کاری بهتر است، چه کاری اصلا بد است؟

یعنی می‌شود سانسور یا منتشر نشدن آثار را بزرگ‌ترین مسئله قلمداد کرد که این وضعیت به قول شما نابرابر را برای قضاوت کردن رقم زده؟

خب، این قضیه دیده نشدن کتاب یا بحث‌هایی مثل سانسور... اینها یک قسمت قضیه است. یک قسمت در واقع این است که ما نویسنده‌های‌مان چقدر تجربه زیستی دارند. چقدر توانسته‌اند رشد کنند و ما چقدر نویسنده تربیت کردیم. چه همانندسازی‌هایی انجام شده که حالا توی این دوران یک دفعه بیاییم مثلا یک چهره‌ای مثل ساعدی داشته باشیم. یا یک چهره بزرگ ادبیاتی داشته باشیم که بتوانیم به او بگوییم خب اینها و این آدم‌ها کنار همدیگر دارند یک جریان ادبی می‌سازند که می‌توانیم یک آینده روشنی برایش ببینیم. این قدر کولونی‌ها کوچک شده و این قدر گاهی وقت‌ها احساس می‌کنم که داستان‌نویس‌ها از هم فاصله گرفته‌اند که واقعا حتی نمی‌شود این قضیه را یک جمع‌بندی کلی برایش در نظر گرفت و خیلی واقعا جواب عجیبی می‌شود اگر من بخواهم به شما این جواب را بدهم. یک دوره‌ای شاید می‌شد این سوال شما را خیلی صریح جواب داد. ولی الان به نظر من این روزگار گذار باید بگذرد و ما یک ذره فاصله بگیریم و ببینیم که اصلا سرنوشت ادبیات در مملکت ما چه جوری خواهد بود و ما اصلا آن روزی را می‌بینیم که اتفاقات بزرگ توی این ادبیات بیفتد. یا نه، کمافی‌السابق نویسنده‌های متوسط با داستان‌های متوسط همچنان با لابی یا هر چه که هست می‌توانند تک‌تاز باشند و خب یک سری ادبیات جدی هم همچنان مهجور باشد و دیده هم نشود. این به نظر من شاید درست‌ترین جوابی باشد با عرض شرمندگی به سوال شما بدهم.

حالا اگر من بپرسم که مهم‌ترین گرایش در ادبیات داستانی امروز به نظر شما چیست، آیا برایش پاسخی دارید؟

مهم‌ترین گرایش به نظر من در حال حاضر گرایش به افراط و تفریط است. یعنی ما گاهی وقت‌ها آن قدر جذب یک قضیه می‌شویم که از آن قضیه رد می‌شویم، یا آن قدر می‌کشیم توی حاشیه که وارد اصل قضیه نشویم که از آن سمت پشت بام بیفتیم.

خب. حالا این گرایش، این افراط و تفریط متوجه چیست؟ آیا ادبیات را به سمت فرمیک شدن بیشتر برده یعنی به سمت فرم‌گرایی بیشتر برده، به سمت توجه به درون‌گرایی بیشتری برده، به سمت حادثه‌نویسی برده، به سمت اجتماعی‌نویسی برده؟ به نظر شما به چه سمتی الان ادبیات گرایش دارد، به خصوص ادبیات نسل جوان؟

ادبیات نسل جوان به نظر من فرم و محتوا دو سمت داستان هستند. فرق هم نمی‌کند. داستان بلند باشد یا داستان کوتاه باشد یا رمان باشد. برای همه اینها همان قدر که ما به فرم نیاز داریم همان قدر هم به محتوا نیاز داریم. منتها از آن‌جایی که محتوا دستمایه خیلی از نویسنده‌های بزرگ بوده... مگر این که اگر بخواهیم یک حرف جدیدی را... همین سوژه‌ای مثل خیانت... ما چقدر داستان داریم که داستان‌های خوب، شاخص، معروف که در مورد خیانت نوشته شده‌اند. پس اگر قرار باشد بازهم از خیانت بگوییم و بازهم این محتوا را انتخاب کنیم که ۵۰ درصد کار ما را در برمی‌گیرد، ۵۰ درصد باقی چیزی غیر از فرم روایت نیست. چون قرار است ما روی آن فرم روایت کار کنیم. فرم یکی از الزامات است. اگر محتوای ما همچو محتوای دندان‌گیری نیست، ولی فرم روایت باید چیز دندان‌گیری باشد که حداقل یک دستاوردی برای مخاطبی که دارد داستان را می‌خواند داشته باشد. یک جوری درگیرش کند. یک نوع جدیدی با این محتوایی که بارها و بارها از رویش نوشته شده بهش نگاه شود، درگیرش شود و حتی در موردش صحبت شود. چیزی که الان به نظر من وجود دارد چیزی نیست که حتی با این تعریف بخواند. اکثرا پرت می‌شوند یک جاهایی که درگیر یکی از اینها می‌شوند و از آن یکی غافل می‌شوند. حالا بعدش می‌رویم سراغ ارکان بعدی.

خب. با این توصیفات گرایش اصلی داستان‌نویسان جوان به چه سمتی است در حال حاضر به نظر شما؟ فرم‌گرایی یا مضمون‌گرایی؟

ما فعلا از هر جفت اینها غافلیم و داریم درگیر یک سری بازی‌ها شدیم. و آن بازی‌هاست که فعلا دارند جولان می‌دهند و به نظر من عمری هم نخواهند داشت. چون ادبیات خودش همه اینها را غربیل می‌کند و نشان خواهد داد که کدام کار شاخص است و ماندگار است و کدام کار حالا فراموش می‌شود.