ستارگانی که خاموش شدند

  • مانیا منصور

بهمن فرزانه، مترجم سرشناس که سال ۹۲ درگذشت

سال ۹۲ سال وداع بزرگان بسیاری در عرصه‌های مختلف فرهنگ و ادب و هنر ایران‌زمین بود. از موسیقی و تئاتر و سینما گرفته تا نقاشی و عکاسی و ادبیات.

سال گذشته سال خوبی برای هنر و هنردوستان ایرانی نبود. آخرین بازماندگان هنر نمایش سنتی ایران آخرین نفس‌ها را کشیدند و هنر خود را از سینه‌ به خاک سپردند. نوازندگان بزرگ پیش‌کسوتی رخ در نقاب خاک کشیدند که شاید تا سال‌ها جایگزینی برای آنها پیدا نشود. متخصصینی از سینمای ایران رفتند که جای‌شان بی‌تردید خالی خواهد ماند و شاعر و مترجم و نویسندگانی خاموش شدند که در حیطه خود تکرارنشدنی‌اند.

رادیوفردا نگاهی دارد به این چهره‌های ادب و هنر و فرهنگ ایران که در سال ۹۲ سرود بدرود خواندند.

Your browser doesn’t support HTML5

گزارش مانیا منصور را بشنوید


تقصیر ما که نبود. هرچی بود زیر سر چشم تو بود. یک کاره! تو راه ما سبز شدی. ما را عاشق کردی. ما را مجنون کردی. ما را داغون کردی.

و این داستان خر خراط جوان و خوش‌چهره شهر قصه در نهایت شبیه داستان مردی شد که یک عمر عاشقانه روی صحنه تئاتر زیست و با نمایش زندگی کرد و در نهایت در مرداد ماه سالی که گذشت بعد از مبارزه با بیماری سرطان و آن‌گونه که نردیکانش می‌گویند در مبارزه با گرانی و کمیابی داروهای مورد نیازش درگذشت. محمود استاد محمد متولد ۱۳۲۹ در جنوب تهران در زمانی که تنها ۱۸ سال داشت با عضویت در کارگاه نمایش و ایفای نقش خر شهر قصه بیژن مفید به شهرت رسید.

او از معدود نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان تئاتر بود که در شهرهای دور ایران، در خارج ایران و حتی در زندان همچنان نوشت و کار بر روی صحنه برد. از آثار مهم او می‌توان به نمایشنامه‌های آسید کاظم، شب بیست و یکم، آخرین بازی، دیوان تئاترال و عکس خانوادگی اشاره کرد. این بازیگر و نویسنده و کارگردان مطرح تئاتر ایران در هنگام مرگ ۶۳ سال داشت.
*
سعدی افشار آخرین بازمانده از نسل سیاهانی بود که تا همین چهل پنجاه سال پیش ستاره مجالس و عروسی‌ها بودند و بزرگ‌ترین منتقدان سیاسی و اجتماعی دوران خویش:

ـ می‌گم آرزو دارم شب عروسی دختره را ببینم.
ـ خدا نکنه.
ـ اینجا را می‌گن انشاءالله. یک وقتی دیدی اجل مهلتم نداد.
ـ انشاءالله.
ـ اینجا را می‌گن خدا نکنه. ولی دلم می‌خواد بچه‌هاشو ببینم.
ـ خدانکنه.
ـ اینجا را می‌گن انشاءالله. یک وقتی دیدی آفتاب لب گوره من هم پریدم.
انشاءالله.


او با نام اصلی سعدالله رحمت‌خواه در سال ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد و از جوانی با بازی در نقش سیاه در سیاه‌بازی و در نمایش‌های تخته‌حوضی یا روحوضی در طول سالها مردم را خنداند. خلاقیت و مهارت او در نقش سیاه در نمایش سنتی سیاه‌بازی باعث شد تا چندین بار از او دعوت شود تا در کشورهای اروپایی به روی صحنه رود.

بعد از انقلاب و در سال‌های اخیر به علت کسادی و کم‌رونقی نمایش‌های سنتی ایرانی از جمله سیاه‌بازی سعدی افشار این پیشکسوت و هنرمند کم‌نظیر در فقر زیست و در نهایت در سی‌ام فروردین ماه سال پیش به علت عفونت ریه در تهران درگذشت. او در آخرین روزهای زندگی همچنان روی صحنه‌های متروک و کم‌مخاطب در نقش سیاه، بازی کرد و لبخندی بر لب آورد.
*
سال ۹۲ سالی بود که دیگر پیشکسوت نمایش سنتی و از معدود بازماندگان نقالان متبحر و معجزه‌گر را نیر از تاریخ نمایش سنتی ایران گرفت. مرشد ترابی نقال و پرده‌خوان و روایتگر داستان‌های شاهنامه و پرده‌خوان داستان‌های کربلا متولد ۱۳۱۵ در شهر تفرش بود.

مرشد ترابی که بارها در نقالی رتبه اول را کسب کرده بود در طول ۵۰ سال داستان‌های کهن ایرانی و اسلامی را برای مخاطبان قهوه‌خانه‌ها، روستاها و خیابان‌ها و این اواخر بر روی صحنه‌های تئاتر نقل کرد و شاگردان بسیاری را آموزش داد. از مطرح‌ترین شاگردان او می‌توان به گردآفرید اولین زن نقال ایرانی اشاره کرد.
*
سال ۹۲ سال چشم از جهان فروبستن جلیل شهناز، از سرشناس‌ترین نوازندگان تاریخ موسیقی ایران بود. استاد شهناز در سال ۱۳۰۰ در اصفهان و در خانواده‌ای موسیقی‌شناس به دنیا آمد. او کارنامه هنری‌اش را در جوانی با نوازندگی در رادیو اصفهان آغاز کرد و بعد به دعوت سازمان رادیو به تهران آمد. و با برنامه گلها و ارکستر حسین یاحقی همکاری داشت. او همراه با گروه استادان با دیگر استادان نوازنده چندین برنامه در اروپا و آمریکا اجرا کرد.
*
سالی که گذشت یکی از تراژیک‌ترین اتفاق‌ها در عرصه موسیقی راک زیرزمینی و در کل در میان موزیسین‌های ایرانی رخ داد. در تاریخ یازدهم نوامبر ۲۰۱۳ علی اکبر رفیعی از اعضای پیشین گروه راک فری‌کیز با یک مسلسل وارد آپارتمان گروه یلوداگز در بروکلین نیویورک شد. و به سمت همه کسانی که در خانه بودند تیراندازی کرد.
در این تیراندازی دو برادر ۲۷ و ۲۸ ساله آرش و سروش فرازمند از اعضای گروه یلوداگز و علی اسکندریان یکی از دوستان موزیسین آنها به قتل رسید. ضارب در نهایت به بام خانه رفته و خودش را کشت. اجساد دو برادر که نوازنده درامز و گیتار بودند به ایران منتقل و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. و در نهایت والدین علی اسکندریان در پیامی به پدر و مادر علی‌اکبر او را بخشیدند.
*
در سال ۹۲ دو ستاره نیز از آسمان ادب و شعر ایران خاموش شدند. منصور کوشان، نویسنده، شاعر و از اعضای کانون نویسندگان ایران و از نویسندگانی که همراه با هوشنگ گلشیری و احمد میرعلایی جنگ اصفهان را پایه گذاشتند یکی از این دو ستاره بود. او در دهه هفتاد و پس از قتل‌های زنجیره‌ای به نروژ رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند و همچنان نوشت، تئاتر بر صحنه برد و شعر سرود.
منصور کوشان در بهمن ماه سال ۹۲ در ۶۵ سالگی پس از مدتها جنگیدن با بیماری سرطان چشم از جهان فروبست.

باید را به هر رنگی می‌نویسم سرخ می‌شود/ کی می‌رسد شادمانی لحظه‌ای که تشییع جنازه آخرینشان باشد/ به سوی گورستان افعال امری؟


علیشاه مولوی دیگر شاعری است که در روزهای پایانی سال ۹۲ با دوستاران شعرش وداع گفت. او در سال ۱۳۳۱ در آغاجاری خوزستان به دنیا آمد و از جوانی به شعر سرودن پرداخت. از او چندین دفتر شعر منتشر شده از جمله مجموعه اشعار خلق‌نامه و کاملاً خصوصی برای آگاهی عموم.

بعد از انقلاب او سال‌ها سردبیر نشریه ادبی نافه بود و برای اعتراض به سانسور آثار ادبی در ایران از چاپ اشعارش در موطن خود خودداری کرد. علیشاه مولوی در تهران و بر اثر سکته مغزی در حالی که ۶۱ سال داشت درگذشت.
*
عسل بدیعی در نقش یک دختر ارمنی که احتیاج فوری به پیوند قلب دارد و در فیلم بودن یا نبودن کیانوش عیاری خود را به جامعه سینمایی ایران معرفی کرد. این نقش به چهره رنگ پریده و چشمان غمگین عسلی او خوب نشسته بود. عسل بدیعی که متولد ۱۳۵۶ در تهران بود در چندین فیلم، سریال و تله فیلم نقش‌آفرینی کرد که از مهمترین آنها می‌توان به فیلم‌های «دست‌های آلوده»، «شمعی در باد»، «هفت پرده» و همچنین سریال‌های «زمین انسان‌ها» و «تا صبح» اشاره کرد. خانم بدیعی در فرودین ماه سال ۹۲ به علت آنچه که مشکل تنفسی عنوان شده دچار مرگ مغزی شده و درنهایت تمامی اعضای بدنش را به بیماران محتاج بخشید. او در هنگام مرگ تنها ۳۶ سال داشت.
*
از دیگر چهره‌های شاخص هنر و فرهنگ ایران زمین که در سال ۹۲ سالی که گذشت، چشم از جهان فروبستند می‌توان به بهمن فرزانه، مترجم مطرح و درخشان آثاری چون صد سال تنهایی مارکز، ژیلا مهرجویی طراح لباس و صحنه سینمای ایران، محمود ذوالفنون، نوازنده ویلن، صادق تیرافکن، عکاس برجسته، پرتو مهتدی، منتقد فیلم، مازیار پرتو، فیلمبردار پیشکسوت، امیرهوشنگ کاووسی، منتقد فیلم، تقی روحانی، گوینده قدیمی رادیو، حسین یوسف زمانی، آهنگساز و نوازنده ویلن، فریدون حافظی، نوازنده تار، احمد اسفندیاری از نقاشان مدرن ایران، جهانگیر جهانگیری، کارگردان سینما، محمد زهرایی، ناشر سرشناس، هوشنگ کاوه، تهیه کننده و صاحب سینما عصر جدید، پروین میکده، بازیگر پیشکسوت و سعید امینی بازیگر فیلم مستقل و متفاوت نفس عمیق اشاره کرد.

هنرمندانی که در سال ۹۲ آخرین نفس عمیق‌شان را کشیدند و دوستاران خود را در اندوه و ماتم واگذاشتند. یاد و نامشان گرامی و جاوید.