تاریخ مختصر سکولاریسم (۱)

نسخه بدل تلسکوپ گالیله

سکولاریسم یکی از موضوعاتی است که نه فقط باعث ازهم گسیختگی جوامع امروزه کشورهای اسلامی شده، بلکه در جوامع پیشرفته و مدرن دنیای غرب نیز هنوز موضوع بحث‌های فلسفی و جامعه‌شناسی و علوم سیاسی قرار می‌گیرد.

سکولاریسم یعنی دنیوی شدن جامعه و در روند رشد خود با پدیده‌ها و فرایندهای تاریخی علوم جدید و اومانیسم و روشنگری در تاریخ اروپا همراه است. در عصر تجدد و مدرنیته عقلانیت و دین با هم در تضاد قرار گرفتند. ناگفته نماند که آشتی تفکر دینی و تفکر علمی و عقلانی امروزه فیلسوفان و جامعه‌شناسان و عالمان الهیات را هنوز که هنوز است به خود مشغول می‌دارد.

در بحث از سکولاریسم دو واژه دیگر نیز اهمیت به‌سزایی دارند.

«پروفان» و دیگری لایسیته یا لاییسیسم. پروفان به معنی نامقدس بودن و هر نوع تفکر غیرمذهبی است. و لائیک‌ها کاملاٌ مخالف دین دولتی و مدافع جدایی دین از دولت هستند. تفکیک و شناخت این سه واژه در این بحث اهمیتی قابل توجه دارد.

انگیزه ارائه توضیح درباره تاریخ سکولاریسم در اروپا چیست؟

جوامع سکولار امروزی فرایندی حدود ۵۰۰ ساله را پشت سر گذاشته‌اند که توام با پیشرفت تکنولوژی، عصر روشنگری و ایجاد سیستم‌های دولتی مدرن بوده است. همان طور که خواهیم دید، شروع علم عقلانی در قرن شانزدهم و روشنگری در فلسفه و قانون‌گذاری جدید در سیستم‌های دولتی که منجر به ظهور نظام‌های دموکراتیک امروزی شد در قرن هجدهم شروع شد.

قبل از شروع مقاله جا دارد که به یک مقایسه تاریخی خیلی مختصر دست بزنیم:

در جمهوری اسلامی ایران، ما شاهد حکومتی هستیم که از تکنولوژی مدرن استفاده می‌کند، ولی با هر نوع سکولاریسم و لائیسیسم مخالفت نموده و مهم‌تر از همه به نام حکومت اسلامی حق رشد روشنگری در اجتماع را از مردم سلب کرده است. به عبارت دیگر، ارکان سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی ایران پیروی عقلانیتی هستند کاملا متفاوت با عقلانیتی که در جوامع غربی رایج است.

از آن گذشته جمهوری اسلامی ایران با جوامع غربی در رقابت دیپلماسی اصطکاکی قرار گرفته است و از تکنولوژی به عنوان اسلحه در مقابله با غرب استفاده می‌کند. برای درک تصادم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی سیستم حاکم در ایران با دنیای غرب نگاهی اجمالی به تاریخ سکولاریسم در چند مقاله امری اجتناب‌ناپذیر می‌نماید.

در ابتدا مفید به نظر می‌رسد که نگاهی به تاریخ چگونگی به وجود آمدن جوامع سکولار در اروپا بیندازیم.

سکولاریسم در اروپا به معنی جدایی کلیسا از دولت و در دید فلسفی به معنی بدعت‌گرایی در اصطلاحات و واژه‌های مذهبی وهمچنین ابطال و لغو طلسم دینی دنیاست. سکولاریسم یعنی دنیا را با عقل و درایت دیدن بدون فرافکنی بر اساس افسون امیدهای دینی. دنیوی شدن فکر به جای فکر دینی. البته سکولاریسم به‌خصوص از قرن بیستم به بعد دستخوش بحران‌های جدی تاریخی قرار گرفت که در مقاله‌های بعدی مورد اشاره قرار خواهند گرفت.

تفکر عقلانی و خردمندانه در تاریخ اروپا از وداع با حکومت مسیحی شروع شد. و با شروع قرن هفدهم دید علمی به بدیلی جدی برای دید مذهبی در اروپا تبدیل شد.

در فرایند سکولار شدن جوامع اروپایی تفکر آسمانی و ابدی در تضاد با تفکر خاکی و زمینی قرار گرفت. دولت جایگزین کلیسا شد و حتی مالکیت کلیسا تا حدی سلب شد. باید گفت که دولت دارایی‌های قلمروهای اسقف‌ها را در اروپا محدود کرد. در چارچوب این مقاله البته این سوال که کلیسا هنوز در قرن بیست و یکم مثلاٌ در آلمان چه دارایی‌هایی دارد مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

جامعه‌ای که در فرایند سکولاریزه شدن قرار می‌گیرد از اهمیت دین در حل مسائل اجتماعی و سیاسی می‌کاهد. نگاهی به تاریخ اروپا مفهوم از دست رفتن اهمیت مسیحیت به عنوان مهم‌ترین ستون فرهنگی اجتماع را به خوبی نشان می‌دهد.

اما روند تاریخی بروز و ظهور سکولاریسم به چه نحوی بود؟ در ابتدا با اولین قدم‌ها در پیشرفت علوم نو و پروفان شدن یعنی نامقدس شدن علوم و دانش شروع می‌کنیم: در سال ۱۵۴۳ کوپرنیک ادعا می‌کند که زمین و کرات دیگر دور خورشید می‌گردند و به علاوه زمین گرد است. حتی مارتین لوتر، یکی از بزرگ‌ترین مصلحان دین مسیحی به خشم می‌آید و این ادعا را رد می‌کند. لوتر درباره کوپرنیک می‌نویسد: «این دیوانه می‌خواهد کل هنر ستاره‌شناسی را وارونه کند. ولی همان طور که کتاب مقدس نشان داده است یوشع بن نون گفته است که خورشید نگه داشته شود و نه کره زمین.»

باید یادآوری کرد که ستاره‌شناسان از دانشمندان بزرگ آن زمان محسوب می‌شدند، زیرا آنها بودند که سرنوشت انسانها را می‌دانستند و پیشگویی می‌کردند و از منابع دینی فقط الهام می‌گرفتند. کپلر و گالیلئو گالیلئی معروف به گالیله تاثیرات مهمی بر روند سکولاریزه شدن جامعه اروپا گذاشتند. هر دو از تفکرات نامقدس کوپرنیک دفاع کردند. پاپ و ژزوئیت‌ها علیه او برخاستند، ولی نتوانستند جلوی اشاعه و رواج شناخت‌های غیرمذهبی و علمی گالیله را بگیرند.

جوردانو برونو در سال ۱۵۸۴ کتابی را منتشر می‌کند به نام ابدیت کهکشان‌ها و دنیاها.

او هم با نظریات کوپرنیک موافق بود و فراتر از او فکر می‌کرد که ماهیت ستاره‌ها با کره زمین شباهت‌هایی دارد. او را در زمان انکیزیسیون یا تفتیش عقاید بعد از شش سال حبس در آتش سوزاندند. یادآوری می‌شود که انکیزیسیون و ساحره‌سوزان و من‌جمله زن‌سوزان به نام دین و خدا، در واقع در قرن سیزدهم شروع شده بود. برای درک جنبش سکولاریسم باید بدانیم که مصلحان مذهبی مانند لوتر و کالون از ساحره‌سوزی دفاع می‌کردند. سوزاندن شخص دانشمند ولی نامقدسی مانند برونو ادامه همان زن‌سوزان دوران انکیزیسیون بود.

با وجود آن که دانشمندان قدم‌های ابتدایی را برای دگرگونی زندگی بشریت برداشتند حاکمان سیاسی و مذهبی دنیای قدیم آنها را به عنوان آزادی‌خواهان و راهگشایان دنیای جدید قبول نداشتند و تنها به عنوان نیروهای برانداز و زیرزمینی و خرابکار معرفی می‌کردند.

قابل ذکر است که علم جدید طب نیز باعث تشنج قابل ملاحظه‌ای با کلیسا شد. سیستم بهداشتی در قرن هفدهم نسبت به قرن سیزدهم بدترشده بود، چرا که کلیسا حمام عمومی را قدغن کرده بود و هنوز حمام خصوصی رواج نداشت. در این باره اشاره به حداقل یک مثال در چارچوب این مقاله اجتناب‌ناپذیر است: ویلیام هاروی که در قرن شانزدهم در انگلستان زندگی می‌کرد کتابی در مورد گردش خون نوشت. این کتاب امروزه به عنوان پایه علم پزشکی در خصوص شناخت جنین و نطفه انسانی شناخته می‌شود. ولی بعد از نوشتن کتابش او حتی بیمارهای خود را که برای معالجه به نزدش می‌آمدند از دست داد. قابل توجه این که برخورد کالون در خصوص پیشرفت علم پزشکی کاملا با کلیسای کاتولیک فرق می‌کرد. کالون که مصلحی مسیحی بود حداقل از پیشرفت علم طب حمایت می‌کرد.

در قرن هفدهم دانشمندان علوم در مقایسه با سیاستمداران نقش بزرگ‌تری در تاریخ رشد بشری بازی کردند. نقش فیلسوفان انسان‌دوست یا همان اومانیست‌ها از قرن هجدهم به بعد بروز کرد. ناگفته نماند که ایزاک نیوتن در قرن هفدهم سعی خودش را کرد که علم و خداشناسی را دوباره با هم آشتی بدهد.