«آموزش ورزش‌های رزمی به لباس‌شخصی‌ها برای برخورد با مردم»

احمد فولادی‌زاده، قهرمان کیک بکسینگ

از گفته‌های ورزشکاران ملی‌پوشی که به‌تازگی ایران را ترک کرده و به کشورهای اروپایی پناهنده شده‌اند چنان برمی‌آید که نیروهای بسیج و لباس‌شخصی و در راس آن‌ها سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در صدد تربیت مربی برای آموزش فنون رزمی به نیروهای خود هستند. سپاه این مربیان را در میان ملی‌پوشان این رشته‌ها جست‌وجو می‌کند.

گفت‌وگوی الهه روانشاد با احمد فولادی‌زاده

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگوی الهه روانشاد با احمد فولادی‌زاده


احمد فولادی‌زاده یکی از این ورزشکاران است که دو ماه پیش ایران را ترک کرده و به سوئد پناهنده شده است. او در گفت‌و‌گو با رادیوفردا از سابقه ملی‌پوشی خود و پیشنهاد سپاه پاسداران برای آموزش نیروها برای سرکوب معترضان در ایران می‌گوید.

احمد فولادی‌زاده: من احمد فولادی‌زاده هستم، متولد سال ۱۳۶۰. حدودا از ۱۳ سالگی فعالیتم را در رشته‌های ورزشی رزمی شروع کردم و در رشته‌های مختلفی از جمله ووشو بوکس، کیک بکسینگ، فول‌کیک بکسینگ، شیل گان کاراته و یونیورسال فایت ادامه دادم.

  • آقای فولادی‌زاده، شما از کی ملی‌پوش شدید؟

من دقیقا از سال ۱۳۷۷ در اولین دوره مسابقه کیک بوکسینگ قهرمانی کشور که برای انتخاب تیم ملی این رشته در تهران برگزار شد، به اردوی تیم ملی دعوت شدم و در وزن ۶۰ کیلوگرم جزء ملی‌پوشان این رشته شدم.

  • آیا در این سال‌هایی که در تیم ملی بودید جوایز یا مدال‌هایی هم دریافت کرده‌اید؟

من در رشته کیک بوکسینگ و کاراته و یونیورسال فایت مدال آورده‌ام که آخرین مدال من به ژوئن سال ۲۰۱۰ و به مسابقات قهرمانی آسیا برمی‌گردد که توانستم در وزن ۹۰ کیلوگرم مقام سوم را کسب کنم و مدال برنز را برای مردم کشورم به ارمغان بیاورم.

  • چه شد که شما تصمیم گرفتید ایران را ترک کنید؟

راستش را بخواهید، من بعد از بازی‌های آسیایی که تمام شد، حدود چند ماه پیش، به پیشنهاد یکی از دوستان برای مربی‌گری باشگاه تربیت بدنی سپاه پاسداران لشکر ۱۹ فجر شیراز معرفی شدم.

در‌‌ همان اوایل فکر می‌کردم این مربی‌گری برای عموم مردم است و باشگاه نیاز به یک مربی دارد تا جوانان بیایند و ورزش کنند که طبعا من به این کار علاقه‌مند بودم.

اما طی یکی دو جلسه که محرمانه محسوب می‌شد متوجه حضور بقیه بچه‌های ملی‌پوش یا قهرمان شدم که از رشته‌های مختلفی در آن جلسه شرکت کرده بودند.

تقریبا در آن جلسه بیان شد که هدف از تشکیل این جلسه و این برنامه‌های ورزشی چیست. در واقع آن برنامه برای آماده‌سازی نیروهای لباس‌شخصی و بسیج بود که ما به عنوان مربی در ۸ یا ۱۰ رشته ورزشی به عنوان مربی فعالیت کنیم و نیروهای لباس‌شخصی را برای درگیری با مردم آموزش دهیم و به هر استان حدود ۳۰۰ نفر گسیل شوند.

ما موظف بودیم که نیروهای تحت آموزش خودمان را به سطح بالایی در هر رشته ورزشی برسانیم. یعنی آن‌ها را تا حد کسب کمربند و مهارت و به حد مربی‌گری می‌رساندیم تا نیروهای سپاه در این مورد خودکفا شوند.

من این مسئله را در جلسه آخر که محرمانه هم بود متوجه شدم. از بچه‌های ورزشکار رشته دو و میدانی تا رشته‌های مختلف کاراته و بوکس، کاراته و کشتی و سایر رشته‌های ورزشی حضور داشتند.

گویا می‌خواستند گلادیاتورسازی کنند برای رودرویی با مردم. من نتوانستم به این کار ادامه بدهم. من یک ورزشکارم و روحیه ورزشکاری‌ام با خیانت مغایرت دارد. آن هم خیانت به مردم خودم. به همین دلیل هم با کمک دوستانم از ایران خارج شدم.

  • دقیقا در آن جلسه چه مسائلی مطرح شد؟ و آیا بین ورزشکاران، کسانی بودند که این شغل را بپذیرند؟

در مراحل اولیه همه ما و از جمله خود من هم این پیشنهاد را پذیرفتیم. اما بعد از آخرین جلسه حدود یک هفته درگیر یک بحران بد شدم که خدایا من باید چکار کنم؟ چه راهی را در پیش بگیرم؟ در ‌‌نهایت با خودم تصمیم گرفتم که چنین کاری را به هیچ عنوان انجام ندهم، چرا که مغایر با انسانیت، حقوق بشر و با مسائل انسانی است.

در این جلسه دقیقا عنوان شد که از ما برای آموزش نیروهای لباس‌شخصی کمک می‌خواهند و ما از آن‌ها پرسیدیم که چرا از ورزشکاران ده رشته مختلف دعوت کرده‌اید در حالی که یک یا دو رزمی‌کار برای این آموزش کافی است.

گفتند علت فراگیری این دعوت از ورزشکاران این است که از دور و از نزدیک، با سلاح، بی‌سلاح و در هر رشته‌ای که ممکن است مردم آمادگی حمله یا دفاع داشته باشند، بتوانند با آن‌ها برخورد کنند، چرا که گویا از زاویه‌های مختلفی از سوی مردم ضربه خورده بودند، حتی مربی سلاح‌های سرد هم آورده بودند.

  • الان از این که از ایران خارج شده‌اید راضی هستید؟ اوضاع‌تان چگونه است؟

من الان سوئد هستم و دارم مراحل پناهندگی‌ام را طی می‌کنم و کارهای آن را انجام می‌دهم. به هر حال همه آدم‌ها مملکت خودشان را دوست دارند، ولی چه می‌شود کرد؟ چاره‌ای به جز خروج نداشتم، چرا که من اول این کار را قبول کردم و دیگر نمی‌توانستم بعد از شرکت در آن جلسه محرمانه آن پیشنهاد را رد کنم، منتها برای این که در این کار شرکت نکنم تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم.