صد سال «دخالت و عدم دخالت» در روابط بین‌الملل

امانوئل کانت از قرن هیجدهم وضع قوانین اخلاقی و انساندوستانه را در روابط بین الملل پیشبینی کرده بود

امانوئل کانت از قرن هیجدهم وضع قوانین اخلاقی و انساندوستانه را در روابط بین الملل پیشبینی کرده بود اما دو قرن طول کشید که جامعه‌ جهانی به اجماعی در این مورد برسد.

دلیل دشواری این اجماع در این بود که مطرح کردن ایده دخالت انسان‌دوستانه در امور کشورها، همزمان شده بود با ایده تمامیت ارضی و عدم دخالت در امور کشورهای مستقل که آن هم به نوع خود تلاشی بود برای تعهد کشورهای بزرگ بر عدم حمله به کشورهای کوچک و پایان دوران کشورگشایی‌ها.

در دوران جنگ جهانی اول، نسل کشی ارمنی‌ها در عثمانی تاثیر زیادی بر جامعه جهانی گذاشت. تا آن زمان سابقه نداشت که یک حکومت علیه شهروندان خودش چنین کشتاری را مرتکب شده باشد به همین دلیل بیش از سابق توجه‌ها معطوف به مسائل داخلی کشورها هم شد.

پس از پایان جنگ جهانی اول و تاسیس اولین سازمان جهانی برای پیشگیری از جنگ، یعنی «اتحادیه ملل» برای اولین بار قوانینی در مورد مسائل داخلی کشورها علیه مواردی چون ژینوساید و همچنین سلب حقوق ملی و فرهنگی و ... وضع شد.

مثلا کشورهای چکسلواکی و لهستان مکلف شده بودند که حقوق زبانی و فرهنگی آلمانی زبان های داخل کشورشان را رعایت کنند. یا دولت عراق – و بریتانیا هم که آن زمان قیومیت عراق را به عهده داشت- مکلف شده بود که در مناطق شمالی، حقوق فرهنگی زبانی و مدیریت بومی کردها را رعایت کنند.

اما هیتلر از این مساله سواستفاده کرد و به بهانه دفاع از حقوق آلمانی زبان های این کشورها به دخالت در امور آنها پرداخت و نهایتا بهانه‌ای برای جنگ فراهم شد.

پس از پایان جنگ دوم و تاسیس دومین سازمان بین المللی، اینبار به نام «سازمال ملل متحد»، باز جامعه جهانی بین دوراهی گیر کرده بود. از یکسو یکی از اصول سازمال ملل، منشور جهانی حقوق بشر الهام گرفته از اندیشه‌ای کانت و انقلاب فرانسه بود و از سوی دیگر نگرانی دخالتهایی مشابه آنچه هیتلر در امور لهستان و چکسلواکی انجام ‌داد باعث شد تا اصل «عدم دخالت» به تصویب برسد. در این اصل سعی شده بود که جلوی دخالت و کشورگشایی قدرت های بزرگ گرفته شد ولی فکری به حال جنگ داخلی نشده بود.

اصل عدم دخالت در همان سه دهه پس از تاسیس سازمان ملل، به سه فاجعه بزرگ انسانی انجامید. در بنگلادش بیش از یک میلیون انسان کشته شدند و هیچ قدرتی دخالت نکرد. در اوگاندا یک و نیم میلیون در جنگ داخلی کشته شدند و سازمان ملل فقط نظاره‌گر بود.

در کامبوج حدود دو میلیون از شهروندان این کشور توسط پولپوت کشته شدند باز سازمان ملل با اتکا به اصل عدم دخالت دست روی دست گذاشت. در هر سه مورد، پس از به اوج رسیدن بحران و سرایت آن به یک کشور همسایه، دخالتی مستقل ازسازمان ملل توسط کشورهمسایه صورت گرفت. در مورد بنگلادش نهایتا هندوستان دخالت کرد. با سرایت جنگ داخلی اوگاندا به تانزانیا نهایتا این کشور مجبوربه دخالت شد و حکومت پولپوت در کامبوج هم پس از کشتاری دو میلیونی، توسط ویتنام برچیده شد.

انگار سرنوشت دخالت بشردوستانه از زمان کانت تا جنگ داخلی سوریه در حلقه بسته تناقض و تکرار گرفتار شده بود. تجربه لیبی باعث شد باز ایده عدم دخالت تقویت شود، همچنانکه تجربه جنگ دوم جهانی به تصویب «اصل عدم دخالت» انجامیده بود.

پس از این تجارب تلخ و در دوران پایان جنگ سرد خطر تکرار چنین فاجعه‌ای اینبار در مورد کردهای عراق جدی شد. آنها که در دوران صدام بمباران شیمیایی و نسل کشی را تجربه کرده بودند و شاهد سکوت جامعه جهانی بودند، پس از پایان جنگ کویت و خطر حمله صدام، به صورت میلیونی به سوی مرزهای ایران و ترکیه گریختند.

برای اولین بار تلاش برای تصویب اصل دخالت بشردوستانه آن زمان مطرح شد. ایده اولیه را تورگوت اوزال رئیس‌جمهور ترکیه مطرح کرد و جان میجر نخست وزیر وقت بریتانیا آنرا به شورای امنیت سازمان ملل برد و قطعنامه پرواز ممنوع در شمال عراق تصویب شد.

پس از موفقیت این قطعنامه و همچنین دخالت نسبتا موفق ناتو در بوسنی و کوزوو، ایده دخالت بشردوستانه در روابط بین‌الملل طرفداران بیشتری می‌یافت که تجربه عراق و افغانستان مجددا از اعتبار آن کاست. همچنین عدم دخالت در رواندا که به فاجعه دیگری انجامید قبلا این تردید را ایجاد کرده بود که ممکن است شورای امنیت یا ناتو به صورت گزینه‌ای و با توجه به آنکه آیا منافع آنها در خطر است یا نه، تصمیمگیری کنند. در هر دو مورد کوزوو و عراق سازمان ملل دور زده شد و این هم به اعتبار هر دو، هم سازمان ملل هم اصل دخالت بشردوستانه لطمه زد، هرچند نتیجه حمله ناتو به کوزوو به مراتب بهتر از نتیجه حمله آمریکا و انگلیس به عراق بود.

دخالت کاملا شکست خورده سازمان ملل در لیبی به نظر می‌رسید که آخرین میخ را بر تابوت دخالت بشردوستانه زده باشد. این دخالت علی‌رغم آنکه در آن سازمان ملل دور زده نشده بود و ناتو در پی تصویت شورای امنیت و عدم مخالفت روسیه و چین حمله کرده بود، اما اجرای بسیار ضعیف فرانسه و انگلیس در رهبری این عملیات و نیاندیشیدن به دوران پس از قذافی، به شش سال بحران و آشوب در لیبی انجامید.

انگار سرنوشت دخالت بشردوستانه از زمان کانت تا جنگ داخلی سوریه در حلقه بسته تناقض و تکرار گرفتار شده بود. تجربه لیبی باعث شد باز ایده عدم دخالت تقویت شود، همچنانکه تجربه جنگ دوم جهانی به تصویب «اصل عدم دخالت» انجامیده بود. اما عدم دخالت در سوریه به مراتب از دخالت در لیبی گرانتر تمام شد. انگار اینبار هم فجایع بنگلادش و اوگاندا و کامبوج در پی عدم دخالت تکرار می‌شد.

باید این نکته را مدنظر گرفت که انگیزه اصلی از تصویب اصل عدم دخالت و محترم بودن تمامیت ارضی کشورها، تلاش برای جلوگیری از لشکرکشی وکشورگشایی به مانند قرون گذشته بود، نه باز گذاشتن دست حاکمان برای کشتار شهروندانشان.

به هر حال آنچه در این میان تردیدی نیست عدم بی‌تفاوتی انسانها در برابر سرنوشت انسانهای دیگر است. نمی‌توان در برابر فاجعه سوریه دست روی دست گذاشت تنها با استناد به سرنوشت لیبی. جامعه جهانی باید از این تجارب درس بگیرد برای بهبود اصل دخالت بشردوستانه نه برای برچیدن آن. تلاش برای دمکراتیزه کردن روند تصمیمگیری، تلاش برای پیشگیری از دخالتهای یکجانبه، تلاش برای تفکیک دخالت بشردوستانه از سیاستهای «تغییر رژیم» و از همه مهمتر، برتری دادن به جان انسانها تا منافع کشورها می‌تواند اقداماتی در راستای اصلاح کاستی‌های کنونی و پیشگیری از سواستفاده از این اصلی باشد که از دویست سال پیش کانت رویایش را داشت.

------------------------------------------------------------------------------------------------

یادداشت‌ها و مقالات، آرای نویسندگان خود را بازتاب می‌دهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند