سوگ و اعتراض

  • نماهنگ «نترسون» از تازه‌ترین آثار داریوش

اعتراض‌ها به نتایج اعلام شده انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران همچنان ادامه دارد... تولید و تولد ترانه‌های معترض‌هم همچنان ادامه دارد و حتی خوانندگان غیر‌ایرانی هم به این موج جنبش اعتراضی پیوسته‌اند و آثار متنوعی خلق کرده‌اند.

اما در گرما‌گرم اعتراض ها، حوادث ناگوار و اسفناک دیگری هم از خارج از وقایع خون‌بار به وقوع پیوست که یکی از آنان حادثۀ دلخراش هواپیمای متعلق به «کاسپین ایر» بود که ۱۶۹ انسان را در آسمان قزوین در آنی به خاکستر تبدیل کرد.

در این هواپیما کنار شهروندان ایران و ارمنستان، تعدادی از اعضای تیم جوانان جودوی ایران و نماینده مجلس ارمنی‌های شمال ایران و نیز یک موسیقی‌دان نام‌دار ایران هم بود که آهنگ‌های او را بارها شنیده‌ایم و لذت برده‌ایم. یعنی عبدی یمینی.

عبدی یمینی فعالیت‌های هنری خود را از دهۀ هشتاد میلادی با تشکیل گروهی همراه آرمیک آغاز کرد. او که در وین و لندن موسیقی کلاسیک آموخته بود در دنیای موسیقی پاپ آثار زیادی برای اغلب خوانندگان ایرانی ساخت که یکی از مشهورترین آن‌ها شاید آلبوم «امان از» با صدای داریوش باشد.

عبدی و داریوش و شهیار قنبری مثلث هنری متفاوتی را در عرصۀ موسیقی پاپ ایرانی ایجاد کردند که به نوعی یاد‌آور مثلث هنری «اسفندیار منفرد‌زاده، فرهاد و شهیار قنبری» بود در نسل پیش.

موسیقی عبدی یمینی هم را می‌توان در نسل جدید «موسیقی معترض» تعریف کرد. موسیقی عبدی یمینی، هم متفاوت بود؛ هم جدی بود و هم معترض. از آثار دیگر او می‌توان به «به بچه‌هامون چی بگیم؟» (با صدای داریوش)، «به تکرار غم نیما» (با صدای داریوش) و ترانه‌های بسیار مشهوری چون «نون و پنیر و سبزی» (با صدای ابی و داریوش) اشاره کرد. او آثار دیگری نیز برای هاتف و منصور و دیگر هنرمندان ساخته که همه نگاه متفاوت و جدی او را به موسیقی پاپ ایرانی نشان می‌دهند.

به سراغ دو یار عبدی یمینی می‌رویم: به سراغ داریوش و شهیار قنبری.

نخست، نظر شهیار قنبری را پیرامون آلبوم «امان از» می‌پرسیم که برخی می گویند از بهترین‌های پس از انقلاب است.

«عبدی یک موسیقی دان «تصادفی» نبود. عبدی همه‌ی زندگی‌اش را وقف موسیقی کرده بود.»
شهیار قنبری:
بی‌تردید! بی‌تردید! من عبدی بزرگ را، عبدی یمنی را که واقعاً یکی از بزرگان هنر ایران است در لوس آنجلس شناختم. تازه از پاریس آمده‌بودم و در این آشفته بازار غم‌انگیزی که اینجاست، عبدی را مانند گلی در شوره زار پیدا کردم و از آشنائی‌اش سرمست شدم. به ویژه این که خطوط مشترکی هم داشتیم. مثل زندگی در بریتانیای نه چندان کبیر، عشق به موسیقی جهان، و فاصله‌ای که با بسیاری از همکاران هنرمندان‌مان در لوس آنجلس داشتیم، باعث شد که ما بیشتر به هم نزدیک بشویم.

اولین جرقه‌های این نزدیکی بر می‌گردد به سال ۱۹۹۱ که «فرفره‌های بی‌باد» و ترانه « خانگی» با صدای منصور را تهیه کردیم. آغاز کار منصور بود و هر‌دومان به‌اش امید داشتیم و فکر می‌کردیم راه ترانه نوین را ادامه خواهد داد. اما اوج این پیوند و همکاری برای من آلبوم «امان از» با صدای داریوش است. این آلبوم با ترانه‌هایی چون «تمام من»، «تا روز مبادا»، «شاید باید» و ... آثار متفاوت دیگر از زمان خود جدا می‌شود. متاسفم که این آلبوم آن‌طور که شاید و باید به گوش همه نرسید.

رادیو فردا: البته در ایران به گوش علاقمندان رسید. اما به چه دلیلی فکر می‌کنید آن‌طور که شاید به گوش همگان نرسید؟

شهیار قنبری:
منظورم اجرای صحنه است.

رادیو فردا: عبدی یمینی بر این باور بود که موسیقی را نباید خیلی ساده گرفت و به کار با ارکستر، به ویژه ارکستر بزرگ، خیلی علاقه داشت. البته این نوع اجرا خیلی هزینه دارد. خیلی از خواننده‌ها حاضر نبودند که این هزینه‌ها را متحمل شوند.

شهیار قنبری: بلی. یکی‌اش دقیقا این است. فراموش نکنید که عبدی به باور من، دانا‌ترین موسیقی‌دانی است که من در همه‌ی این سال‌ها باهاش کار کرده‌ام. عبدی تحصیلات عالی موسیقی داشت. در اتریش و انگلیس. یعنی عبدی یک موسیقی دان «تصادفی» نبود. عبدی همه‌ی زندگی‌اش را وقف موسیقی کرده بود. حتی به خاطر موسیقی به خواسته‌ی پدرش تن در نداد و راه موسیقی را ادامه داد. اما متاسفانه روز یکشنبه که به خواهرش تلفن کردم، خواهرش گفت حتی یک نفر از دوستان و همکاران عبدی هم به او تلفن نکرده تا مرگ عبدی را تسلیت بگوید. و این یک «تراژدی ایرانی» است. تاریخ به شکل غم‌انگیزی تکرار شده. واروژان بزرگ هم چنین سرنوشتی داشت. در مراسم خاک‌سپاری واروژان از بزرگان (نامداران) خبری نبود!

رادیو فردا: آقای قنبری. حالا در مورد مشخصه‌های ملموس کاری آقای یمینی صحبت کنید. به ویژه از آثاری که تم اعتراضی داشت مانند «امان از».

شهیار قنبری: عبدی یمینی را دانائی‌اش از دیگران جدا می‌کرد. این که به هنر جهان وصل بود... این که گروه‌های موسیقی جهان را می‌شناخت... رنگ ساز‌ها را می‌شناخت و آن‌ها را می‌نواخت.... رنگ کلمه‌ها را می‌شناخت. عبدی پس از واروژان تنها کسی بود که رنگ کلمه‌ها را می‌شناخت. او یک خردمند بود. اینجا باید اضافه کنم که مهم ترین آلبوم خود، من یعنی «سفرنامه» هم محصول همکاری با عبدی است. تمام آهنگ‌های این آلبوم را عبدی یمینی عبدی ساخته و تنظیم کرده‌است. عقیده داشت که «دلریخته» از همین آلبوم بهترین تنظیمی است که در زندگی‌اش انجام داده‌است. قرار بود که با هم کار های زیادی بکنیم. روی «جمعه‌ها» مان قرار بود کار بکنیم و ... آخرین آن‌ها یک موسیقی بدون کلام بود که قرار بود شعرش را بنویسم. قرار بود به پرواز‌های دیگری دست بزنیم. اما پرواز نیمه کاره ماند. من به شدت «بی‌نفس» شده‌ام!

***

به سراغ داریوش می‌رویم. ضلع دیگر مثلث عبدی و شهیار. داریوش یک خواننده معترض است که به خاطر حوادث خون‌بار ایران دو ترانه خوانده‌است. «نترسون» و «انسان». ترانه‌ی سومی نیز در راه است....

ترانه معترض و نوین ایران دوباره جان گرفته‌است؟ پاسخ را از خواننده ترانه «بوی گندم» می شنویم.

«زبان موسیقی زبانی است برنده و تاثیر‌گذار که گاهی لرزه بر تن حاکمان هم انداخته است.»
داریوش:
طبیعی است. ببینید نسل کنونی که جوانان انقلاب هستند، طبیعتاً با شرایط دوران ما آشکارا فرق دارد. در این دوره، یک زبان اعتراض و حتی زبان خشم یا تهاجم منطقی هم وجود دارد. زبان موسیقی زبانی است برنده و تاثیر‌گذار که گاهی لرزه بر تن حاکمان هم انداخته است. شاید بتوان گفت که آن دوره «مخملی» بود. چون تاریخ نشان داده که ایرانیان، همواره، موقعی که مورد تهاجم و ظلم قرار می‌گیرند در انزوا و تنهائی خودشان «خلاقیت»‌های خود را نشان می‌دهند. حرکت جوانان ما پاسخی است به مبارزه‌های آزادی‌خواهانه صد‌سال اخیر مردم ما که آن را کامل می‌کند.

رادیو فردا: زبان این نسل با زبان نسل شما چه فرق‌هائی دارد؟

داریوش: حالا زمانه عوض شده‌است. در عصر ارتباطات، ما خیلی سریع حرکت را می‌شنویم و می‌بینیم. در دوره‌ی ما حرکت‌ها خیلی دیر به گوش می‌رسید و خزنده بود. امروزه، با وجود وزارت ارشاد و دیگر نهاد‌ها در ایران، بچه‌ها نشان می‌دهند که نا امید نشده‌اند. به ویژه کسانی مثل استاد شجریان قاطعانه ایستادگی می‌کند و یک همبستگی ملی اعلام می‌کند. این‌ها برای من پند و درسی است که چگونه با موسیقی برخورد بکنم. من باور دارم که باید با زبان عشق سخن بگوئیم. باید در زبان موسیقی عشق را در مقابل گلوله قرار بدهیم. من شعار «برادر ارتشی، چرا برادر‌کشی؟» را دوست دارم.

ترانه‌ای در دست تهیه دارم با شعر دوست نازنینم ایرج جنتی عطائی خطاب لباس شخصی‌ها ، که خیلی دوست دارم. کلام چنین آغاز می‌شود:

تو به خود نگاه می کنی/ آئینه سیاه می‌کنی/ پرده بر ترانه می‌کشی/ پنجره تباه می‌کنی/ من ستاره آه می کشم/ دست روی ماه می‌کشم/ نوازش نسیم می‌کنم/ روی شب نگاه می‌کشم/ ولی ... میعاد‌گاه ما «انسان» و «آزادی»/ تاریخ آینده «میدان آزادی»/ تو با گلوله من با گل/ تو با شلیک، من با آگاهی ....

من به حرکت جوانان اعتقاد دارم ولی دلم نمی‌خواهد حتی یکی از آنان جریحه دارد بشود. ولی همه‌ی ما قبول داریم که آزادی هزینه دارد. باید در کنار هم بود. فرا‌جناحی...

رادیو فردا: حتما شما هم خبر اندوه‌ناک درگذشت عبدی یمینی را شنیده‌اید.....

داریوش: آه ه ه ... من با عبدی کارهای مشترک بسیاری داشتم. آلبوم «امان از» یکی از کارهای مشترک‌مان بود. سفرهای زیادی با هم داشتیم. در سفرهای دور و درازی که باهم داشتیم همواره می‌گفت که دلش نمی‌خواهد به هنگام مرگ به خاک بسپارندش. می‌گفت: «دلم می‌خواهد مرا بسوزانند.» او از محیط خارج از کشور آزرده‌خاطر بود. به همین دلیل کوچ کرد و رفت به ایران.... به یاد عبدی عزیز مراسمی در پاریس خواهیم داشت و من ترانه‌هایش را خواهم خواند. با گل و شمعی و نوای پیانوئی ... یادش به‌خیر باد در کنار دیگر عزیزان و به ویژه ورزشکاران جوان کشورمان که بر فراز کشورمان سوختند و خاکستر شدند.