نقاش و نقش دل

  • محمدرضا کاظمی

اثری از ایمان ملکی

نقاشی از هنر‌های تجسمی است که همواره در طول تاریخ همزاد انسان بوده و خواهد بود. از نقاشی روی سنگ‌ها و دیواره غار‌های انسان‌های نخستین گرفته تا نقاشی‌های انتزاعی و سبک‌های گوناگون دیگر، نقاشی وسیله‌ای بوده برای بیان احساس و عواطف بشری.

هنر نقاشی در برخی از آیین‌ها و ادیان به خاطر ذات خلاقیت نهفته در آن ممنوع است. مثلاً در برداشت‌هایی از فقه سنتی و در اسلام طالبانی نقاشی حرام است. به ویژه اگر موضوع آن موجود جان‌دار باشد. پیروان این آئین‌ها و ادیان خلاقیت را فقط در انحصار پروردگار می‌دانند و کار نقاشی و پیکر‌تراشی را دخالت در امر خالق می‌دانند و حرام می‌شمارند.

حتی شاهد بودیم که چگونه آثار بزرگ نقاشی و مجسمه‌سازی در افغانستان طالبان نابود شدند. آخرین آنان دو مجسمه مشهور بودا در بامیان بود که طالبان منهدم کردند.

عباس پویا، اسلام‌شناس و استاد دانشگاه فرایبورگ، می‌گوید فقها در مورد نقاشی هم مانند دیگر مسائل دیگر دارای نظرات و دیدگاه‌های گوناگون هستند. ولی بیش از همه، این نظر در میان علمای اسلام مقبولیت یافته که صورت‌گری، چه در نقاشی و چه در مجسمه‌سازی، فقط در مورد موجودات جان‌دار حرام است. برخی از آنان حتی صورت‌گری را نوعی خروج از دین (ارتداد) می‌دانند.

به گفته او ، نکته جالب اینجاست که در قرآن حکمی صریح و شدید پیرامون حرام بودن صورت‌گری وجود ندارد. برعکس، در یک مورد که سخن از سلیمان پیامبر است، از «جن‌هایی» سخن گفته می‌شود که برای پیامبر تمثال‌های دلخواهش را می‌ساختند و این عمل آنان مورد سرزنش قرار نگرفته است.

با این همه به گفته دکتر پویا در متون روایی شیعه و سنی اما، روایات و احادیث بسیاری وجود دارد که صورتگری را حرام می‌انگارند.

در بسیاری از مذاهب نقاشی راهی برای بیان حالات معنوی است؛ نقش ملک طاووس ایزدیان بر دیوار زیارتگاهی در شمال عراق
برخی از علما با استناد به آیه ۹۰ سوره المائده در قرآن، نقاشی را حرام می‌دانند.

اما به نظر عباس پویا استاد دین‌پژوه، اصطلاحی را که در این آیه به کار رفته، نمی‌توان به مجسمه‌سازی و پیکرتراشی بعنوان هنر اطلاق کرد؛ «بیشتر جنبه عبادی مسئله مورد نظر هست تا رویکرد هنری آن. بدین ترتیب که اگر مجسمه‌سازی یا نقاشی باعث دوری از یکتاپرستی شود، مذموم است ولی به عنوان هنر فی‌نفسه حرام نیست.»

استاد دانشگاه فرایبورگ آلمان، به حدیثی از امام اول شیعیان اشاره می‌کند که صورت‌گری را به عنوان تجدید قبور حرام می‌داند، یعنی بازگشت به عصر بت‌پرستی که مردم بت‌ها را پرستش می‌کردند.

عباس پویا سپس روایت دیگری را بررسی می کند که بر پایه آن، عایشه از پارچه‌ای منقش پرده‌ای درست کرده‌ بوده و این امر موجب ناراحتی پیامبر اسلام می‌شود. او می گوید در همین روایت هم، پیامبر با تهیه بالش یا پشتی از همان پارچه مخالفتی ندارد. به گفته آقای پویا در اینجا هم مشخص می شود که نقاشی در صورتی که شائبه پرستش را ایجاد کند از سوی پیامبر مورد مخالفت قرار می‌گیرد.

او در ادامه می‌افزاید که حرمت صورت‌گری به قرن دوم هجری قمری و دوران خلافت یزید‌ بن عبدالملک بر‌می‌گردد.

برخی از اسلام‌شناسان با توجه به این نکته عقیده دارند که حرمت صورت‌گری در اسلام، در مسیحیت و یهودیت ریشه دارد. دومین فرمان از ده فرمان هم به این موضوع اشاره دارد که هیچ معبودی جز معبود یکتا در زمین و آسمان و بر روی دریاها نباشد. یعنی سیما و نقش دیگری نباشد.

برخی، منظور از این فرمان را حرمت نقاشی یا مجسمه‌سازی دانسته‌اند. در قرن چهارم میلادی هم نقاشان و مجسمه‌سازان از نظر کلیسا در جرگه فاحشه‌خانه‌دارها و دایرکنندگان مراکز فساد قرار می‌گرفتند و تا ترک هنر خود نمی‌توانستند برای عبادت وارد کلیسا بشوند.

اما در دوره رنساس همه این‌ها تغییر یافت و در و دیوار کلیساها و نمازخانه‌ها منقوش به نقش و مجسمه شد.

***

حال که صحبت از نقاشی و نقش شد، فرصتی هم پیش آمد تا به سراغ یک نقش و نقاشش برویم.

نقش تابلوئی است به نام «فال حافظ»؛ دو دختر جوان لب پشت‌بام نشسته، یکی دیوان حافظی در دست دارد و دیگری، اندکی پائین‌تر نشسته است، و هر‌دو غرق در شعر.

نام ایمان ملکی با از جمله با این نقش بر زبان‌ها افتاد

نقاش ایمان ملکی، هنرمند جوانی است که نامش به ویژه با این اثر بر سر زبان‌ها افتاده ‌است.

ایمان ملکی از دوران کودکی به نقاشی علاقه داشته است. از پانزده سالگی زیر نظر استاد مرتضی کاتوزیان به طور جدی تعلیم نقاشی می‌گیرد و با رهنمود‌ها و تشویق استاد، کارش را ادامه می‌دهد و در دانشگاه هنر هم در رشته گرافیک فارغ‌الحصیل می‌شود ولی دوباره از گرافیک به نقاشی روی می‌آورد.

واکنش خانواده نخست نگرانی بود. ولی اینجا هم آقای کاتوزیان راهنمای ایمان می‌شود و خانواده راضی می‌شوند که ایمان ملکی نقاشی را پی بگیرد.

کارهای ایمان بیشتر در مایه‌های رئالیسم (واقع گرا) است ولی گاه، اندکی به سوررئالیسم هم نزدیک می‌شود. به فراخور موضوع، احساس و حالتی که در هر زمان دارد.

ایمان پیرامون تابلو فال حافظ توضیح‌های مفصلی می‌دهد و از جمله می‌گوید که موفقیت این تابلو، مدیون مردمی بودن و معمولی بودن تیپ دخترها است که مضمون را بسیار باورپذیر کرده‌است.
ایمان سه ماه روی این تابلو کار کرده و از هنرجوهای خودش به عنوان مدل استفاده کرده‌است.

این تابلو نه تنها در داخل ایران بسیار مورد توجه قرار گرفت، بلکه در سال ۲۰۰۵ در یک رقابت بین‌المللی هم در نیوجرسی آمریکا، یکی از جوایز مهم مرکز هنرهای تجسمی را از آن خود کرد.

غم و اندوهی نهفته در تابلوهای ایمان ملکی نهفته است که آثارش را عمق می‌بخشد. ایمان عقیده دارد نقاشی‌های او هم مانند موسیقی ایرانی اندوهناک‌اند و شاید از جامعه متاثر باشند.

به سراغ یک هنرمند نام‌دار ایرانی نیز می‌رویم که فعلا مقیم آمریکاست. این هنرمند پیش کسوت و سرشناس ایرانی هانیبال الخاص است؛ کسی که سال‌های سال است در صحنه هنر فعالیت دارد.

نقدی که جلال آل احمد چهره شاخص نویسندگان منتقد در دهه ۱۳۴۰ بر کارهایش نوشت، به افتادن نام او بر سر زبان‌ها کمک کرد.

الخاص از سال‌های دور صحبت می‌کند که نقاشی اصولا جدی گرفته نمی‌شد.

از لابلای گفته های الخاص چنین بر می آید که در آن ایام اصلا نقاشی جدی شمرده نمی‌شد و در جامعه آن احترامی که پزشکان و مهندس‌ها داشتند، نقاشان نداشتند. از این رو کمتر پیش می آمد که مادری به اینکه پسرش پس از رفتن به خارج و تحصیل در دانشگاه نقاش شده است، ببالد. اما به گفته الخاص، امروزه وضعیت عوض شده است. پذیرفته شدگان دانشگاه هنر ارج قرب و منزلت دارند. خانواده‌ها با غرور از بچه‌های دانشجوی هنرشان سخن می‌گویند و برای‌شان جشن می‌گیرند.

الخاص از مینیاتورهای ایرانی و نقش‌های برجسته روی سنگ سخن می‌گوید و هنر ایرانی را در طرح فرش‌ها و کاشی‌کاری‌ها و مینیاتور‌ها تحسین می‌کند. او می گوید قادر است در یک مینیاتور تمام مکاتب هنری را ببیند.

او از «بهزاد» نقاش مشهور ایرانی می‌گوید و از طنز پنهان موجود در آثار بهزاد. با نقش شاهانی فربه که سر سفره پراز انواع و اقسام خوراکی و میوه انباشته، نشسته اند، و پشت سر آنان غلامان لاغر و تکیده را می توان دید. این ها پیغام نقاش را به تماشاگر می‌رساند.

الخاص گرایش مردم را به هنرهایی که شبیه عکس هستند، ناشی از نا‌آگاهی آنان از مکتب‌های هنری مدرن می‌داند. می‌گوید اگر مردم با مکتب‌هائی مانند امپرسیونیسم و غیره آشنا شوند، سلیقه‌هایشان نیز عوض خواهد شد.

الخاص به عنوان نقاش روایتی کوتاه از زندگی خود و هم‌نسلان‌اش را باز می‌گوید.

از لابلای حرفهای شنیدنی هانیبال الخاص و ایمان ملکی می شود به اختلاف نظری پی برد که تفاوت دو مکتب و سبک مختلف مورد علاقه هر یک را نیز بازتاب می‌دهد.