نگاهی به دنیای دیپلمات‌ها؛ از نماز تا چلوخوری با چنگال

  • محمد ضرغامی، محمدرضا کاظمی
اخیراً چند ديپلمات ايرانی در اروپا در اعتراض به سياست های جمهوری اسلامی ايران، استعفا دادند. برنامه نگاه تازه نيز به سراغ دنيای سياست و سياست پيشگان رفته است، به سراغ ديپلمات ها.

رضا قاسمی، ديپلمات با سابقه و سفير ايران در کويت در دوران پهلوی با اشاره به شرايط دشواری که آن زمان برای داوطلبان استخدام در وزارت امور خارجه ايران، در نظر گرفته شده بود، می افزايد: «تازه در سال ۵۰ برای سفرا هم به امر پادشاه امتحان گذاشته بودند. خود من هم امتحان دادم. پنج نفر از وزرای خارجه سابق می نشستد و از داوطلبی که می خواست سفير شود امتحان می کردند. حتی چند تن از کسانی که قبلاً سفير بودند مثل مرحوم سنندجی، مرحوم همايون سميعی اينها را هم نشاندند پای امتحان و آنها هم يک خورده به اشان برخورد. داوطلبانی که در امتحان قبول می شدند بايد دستگاه امنيتی صحه می گذاشت. خود من به خاطر تشابه اسمی با احمد قاسمی، از بزرگان حزب توده مدتی معطل شدم.»

چه مسائل ديگری بود که يک ديپلمات بايد رعايت می کرد؟

من خودم وقتی در ماموريت بودم هميشه به کارمندان می گفتم ما نماينده کشورمان هستيم. شکايتی از شما نرسد که فلان خلاف رانندگی را کرده ايد. شما را بازداشت نمی کنند چون مصونيت داريد اما منعکس می کنند.

آن موقع در مهمانی ها مشروب هم سرو می شد، اما سفيری که معتقد بود مشروب نمی خورد. داشتيم سفيری که هيچ وقت لب به مشروب نمی زد. حسن آن نظام اين بود که زور در کار نبود. انسان می توانست مشروب بخورد و می توانست نخورد. می توانست همسرش محجبه باشد، چنانکه داشتيم همکارانی را که خانم هايشان محجبه بودند. و می توانست نباشد. البته تا حدی که شئون کشور و شغلی که بر عهده دارد رعايت شود.

علی اکبر اميد مهر، ديپلمات ايرانی در دانمارک که پيش از انقلاب در اواخر دوره پهلوی وارد وزارت امور خارجه شده بود و تا سالها در دوران حکومت جمهوری اسلامی تا اواسط دهه ۷۰ به عنوان ديپلمات ايرانی کار کرده است و سپس از کار خود استعفا کرده است، از وسواسی که در انتخاب سفير در دوران پهلوی به کار گرفته می شد سخن می گويد و می افزايد:

«ما در دانشکده سياسی درس غذا خوردن هم داشتيم. وقتی غذا می خورديم با سفرای خبره، ما بچه های دانشکده رفتيم آنجا بايد قاشق به بشقاب می خورد صدا ندهد. ما بايد ياد می گرفتيم که وقتی مثلاً می رويم با ملکه انگلستان غذا می خوريم چطوری غذا بخوريم. همه بچه ها مراعات می کردند و گرسنه می مانديم. به محض اينکه امتحان غذا خوردن تمام شد... يادم می آيد جلوی دانشکده يک آبجو فروشی و ساندويچ‌فروشی بود بچه ها حمله می رفتيم آنجا... حتی طرز دست دادن، طرز تعظيم کردن جلو بانوان، چطور دست دادن با ديپلمات های طرف مقابل، فندک روشن کردن، لباس پوشيدن، گره کراوات بستن... در بعضی از گفت و گو های سياسی ظاهر خيلی مهم است. رفتار و برخورد و قيافه و چهره و نما و لباس پوشيدن... يادم می آيد مرحوم هويدا يک گل خاصی می زد. اين برايش يک امتيازی شده بود و در محافل به آن معروف بود. يک کمبودهای ديگری را از اين طريق جبران می کرد. به ما می گفتند که شما سعی کنيد خيلی فرهنگی، خيلی هنرمندانه اطلاعات بگيريد. منافع ملی را حفظ کنيد. به نفع مردم ايران امتيازهای سياسی اقتصادی تجاری کسب کنيد.»

اينهايی که گفتيد طبيعتاً خيلی سخت است. شما حتماً وقتی در ميهمانی های رسمی بوديد هيچوقت سير نمی شديد؟ درست است؟

من يادم نمی آيد هيچوقت در ميهمانی رسمی سير شده باشم. ما ايرانی ها عادت داريم با قاشق چلو خورشت بخوريم. مگر می شود با کارد و چنگال چلو خورشت خورد. اصلاً به دل نمی نشيند. ولی خب در محافل ديپلماتيک بايد اين چيزها مراعات شود. سر و صدا نشود. مثلاً ليوان آب کجا باشد. ليوان مشروب کجا باشد. دستمال کجا باشد. دستمال بايد يک گوشه اش به کمر وصل شود. چون درست وقتی غذا تمام می شود، در عالم واقع دو گرگ يا دو شير درنده در مقابل هم اند با ظاهر دوست داشتنی ولی هر دو در حال امتياز گرفتن اند.

بعد از انقلاب بعضی از اين آداب بايد تغيير کرده باشد. بعضی از مواد غذايی و نوشيدنی اصولاً وجود ندارد در ميهمانی های رسمی. چه تغييراتی ايجاد شد؟

شب ژانويه ۱۹۸۰ من وارد بمبئی شدم به عنوان سرپرست امور دانشجويان سرکنسولگری جمهوری اسلامی ايران در بمبئی. اولين بخشنامه ای که آمد، از آقای بنی صدر که شما حق نداريد در محافل و مجامع ديپلماتيک کراوات بزنيد.

بعد هم يک بخشنامه ديگر آمد... آن فتوای مرحوم خمينی که در شهرهای بزرگ فاصله ها را بايد در نظر بگيريد و نماز شکسته يا روزه نباشد و يا بايد بشود و نشود... صحبت بر سر اين بود که نماز خواندن در محافل ديپلماتيک يا تظاهر به مسائل واجبه نماز يک حرکت سياسی انقلابی برای صدور انقلاب اسلامی ايران است، شما حتماً اين کار را بکنيد.

به خاطر همين بود که مثلاً روز ملی پيروزی آقای مائو در چين است و سفارت چين هم ما را دعوت کرده و مثلاً گوشت خوک هم دارند سرو می کنند و مشروب هم هست ولی ما ديپلمات های ايرانی يک سالنی دور هم جمع شده ايم، پناه برده ايم جايی که مشروب نيست و بعد آقای سفير جلو دارد نماز می خواند آنجا و ما پشت سرش اقتدا می کنيم به نماز جماعت دو رکعت شکسته که فرمايشات رهبر جمهوری اسلامی هم رعايت شود که ما صدور انقلاب می کنيم. بخشنامه آمده بود که ما حق نداريم با خانم ها دست بدهيم. حق نداريم با کسانی که ليوان مشروب دستشان است کنارشان بايستيم از ما عکس بگيرند. حق نداريم در مجامع و محافلی که مشروب سرو می شود شرکت کنيم.

به طور کلی ما تافته جدا بافته ای بوديم که حالت عادی نداشتيم. هيچکدام کراوات نداشتيم. پيراهن يقه آخوندی داشتيم. ضمن اين اوايل کاپشن نظامی آمريکايی داشتن دليل حزب اللهی بودن بود. همه اينطوری بوديم. يک ته ريشی بايد می گذاشتيم. يکی از علائم حزب اللهی بودن آن اوايل... البته بعداً اين از بين رفت... الان اين همکاران نازنين من که پناهنده شده اند، همه شان يکپارچه آقا هستند. ولی آن موقع حتی دندانهايشان را نمی شستند و می گفتند بوی بد هم دشمن کش است! (می خندند) مثالهايی می آوردند که در فلان جنگ در فلان غزوه اين طوری بود که دشمن شکست خورد. ما هم که اين چيزها را نديده بوديم، حرفهايشان را باور می کرديم. اينها را از خودشان در آورده بودند. خوشبختانه بعد از بخشنامه آقای هاشمی اينها از بين رفت. البته يقه آخوندی ماند.

يکی از مسائلی که بعد از انقلاب برای ديپلمات ها می توانست مطرح باشد، تهيه گوشت حلال بوده است؟

بله. ما دستور داشتيم که از فروشگاه های حلال، گوشت حلال و مرغ سربريده حلال استفاده کنيم. برای اينکه روحانيون می آمدند و ما وظيفه داشتيم که به خانه هايمان دعوت کنيم. همه آداب و رسوم مربوط به اسلام از نظر... فرض کنيد در خارج توالت ها فرنگی است. ما بايد يک کرسی روی توالت هايمان می گرفتيم وسطش را سوراخ می کرديم روی اين توالت فرنگی می گذاشتيم که توالت چاهی می شد. در کابل همه اين کار را کرده بودند. ما همه اينها را بايد رعايت می کرديم.