از کردهای اسرائيل چه می دانيد؟

بازار «شوک مخنه یهودا» در اورشلیم (بیت المقدس)

در دشت و دامان طبيعتی زيبا در آغاز بهاری فرح انگيز؛ نوای موسيقی شاد کردی طنين افکن است و جوانان دختر و پسر و حتی نوجوانان و کودکان چوپی می کشند و با شوری که سر از پا نمی شناسد، پاها را به نظم رقص های سنتی خود بر زمين می کوبند، در چشمانشان شور شادی است و لبخند بر لبان همه.

از هر گوشه و کنار بوی وسوسه انگيز کباب و جوجه مرغ هايی که بر شعله های آتش، آرام آرام بريان می شود شنیده می‌شود و بوی خوراک های سنتی که بر روزی میزها قرار دارند و نيز نان ويژه ای که نسل های بسياری، پدرانشان پخته اند و به آن «کلانه» و «شلکنه» می گويند ، هر کسی را به سوی خود می کشاند.

بازار «شوک مخنه یهودا» در اورشلیم (بیت المقدس) که برخی از کردهای یهودی هم در آن مغازه هایی دارند اما در کنار آنها یهودیان ایرانی دیگر و مراکشی ها و یمنی تبارها و غیره هم مغازه هایی دارند:


خوب گوش که فرا می دهی می شنوی که موسيقی کردی است؛ مخلوطی از نوای خوش و شاد موسيقی از همه کردهای منطقه خاورميانه.

خوب که نگاه می کنی می بينی خوراک ها کردی و ايرانی است.

خوب که به مکالمات مردم حاضر در اين پيک نيک لذت بخش و ساده و صميمی و بدور از هر گونه غل و غشی گوش می کنی، می شنوی که برخی از مسن ها زبان «آرامی» را سخن می گويند هر چند که واژگان عبری زيادی را نيز با آن مخلوط می کنند.

کم نيستند در ميان مسن ترهای اين جمع پرشور که لباس های زيبای کردی زنانه و مردانه را به تن کرده اند و خانمهايشان پوششی نازک و مملو به رنگ و نگار و مهره های رنگارنگ بر موهای پريشان انداخته اند و مردانشان «سرون» بر سر بسته اند. دقت که می‌کنی می بينی خيلی از لباس ها نو نیستند، اما افراد آن‌ها را مانند ورق طلا و توتیای چشم، در صندوق های عزيزشان به خوبی حفظ کرده اند؛ آخر يادگار سرزمين اجدادی شان بوده است.

اما چه زيباست که می بينی که تنها مسن ها نيستند که اين لباس های پر نقش و نگار را بر تن دارند. جوانانی نيز خود را در اين لباس ها پوشانده و با زيبايی می خرامند و با آن می رقصند و با نوای هر چوپی که بر زمين می کشند و پاهايشان را خرامان و آهو وار به اين سو و آن سو می برند، دامنه اين پيراهن های رنگارنگ که با طبيعت تازه جوان شده همخوانی دل انگيزی دارد، بالا و پايين می رود.

اگر نمی دانستی که اينجا اسرائيل است، می توانستی چشمانت را ببندی و به آسانی احساس کنی که در دل کوههای طبيعت زيبای آبيدر در سنندج کردستان ايران هستی.

نه، اينجا اسرائيل است؛ هزاران اسرائيلی که خود را بی هيچ ترديدی فوراً «کرد» معرفی می کنند، همانند هر سال ديگر امسال در روزی در ميانه عيد پسح يا جشن فطير که عيد بهار و آزادی يهوديان و يادآور خيزش قوم يهود در برابر خودکامگی های فرعون مصر است، در بوستان شهرک «کفار يونا» (دهکده کبوتر) در اطراف شهر زيبای نتانيا در کنار ساحل دريای مديترانه گرد آمده اند تا همنشينی ساليانه خود را برگزار کنند.

اين حضور جوانان و نوجوانان زاده شده در اسرائيل در جمع صميمی والدين و پدربزرگ و مادربزرگ هايشان خيره کننده است، اما در هر جای ديگری و در هر زمان ديگری که از نسل های جوان اين مردمان بپرسيد که ريشه و تبار شما کدام است، بلافاصله می شنوی که «انخنو کورديم» (به عبری: «ما کرد هستيم»).

اگر بپرسيد که کردِ کجا؟ پاسخ ها کمی متفاوت می شود مانند اين که اگر پدر پدربزرگم اهل سقز بوده است من هم سقزی هستم (آری پس من سقزی اسرائيلی هستم!!). ديگری می گويد که مادربزرگ و پدربزرگش در کودکی در محله يهودی های سنندج در خيابان سيروس زندگی کرده اند و بعداً به تهران رفته اند و در فلان سال دهه پنجاه يا شصت ميلادی قرن بيستم به اسرائيل آمده اند. ديگری می گويد که کرد اهل کامياران است؛ آری حتی در شهرک کامياران در نزديکی سنندج شماری يهودی های کرد زندگی می کرده اند که بعضیشان معلم و داروساز و دکتر بودند و پیشه‌هایی همانند ساير مردم اجتماع اختیار کرده‌اند.

بعدها بسياری از اين کردهای يهودی از استان کردستان، از استان کرمانشاه و يا ديگر نقاط شمال غرب ايران که بسياری از آنها زبان «آرامی» را سخن می گفتند، بر اثر کاهش شمار کردهای يهودی در اين مناطق، بيشتر راهی تهران شدند و برخی هايشان در همان سالهای اول پس از استقلال اسرائيل به اين کشورِ نوپا اما باستانی آمدند. اما برخی از کردهای ايران و منطقه نيز هستند که حتی پيش از استقلال اسرائيل به اين سرزمين آمده بودند.

کردهايی که در دهه های دور به اسرائيل آمده اند، در برخی از دهکده های شمال اسرائيل يا اشدود، در جنوب زندگی می کنند. يک رستوران کردی که يک مادربزرگ کرد در نزديکی مرز اسرائيل با لبنان برپا کرده بود، مدت ها جذبه زيادی برای گردشگران اسرائيلی داشت.

در گوشه و کنار ديگر اسرائيل گاهی رستوران هايی را می توان يافت که تابلوی «ميسعادا کورديت» (به عبری: «رستوران کردی») بر آن نقش بسته است.

اما در نزديکی تحولات ايران که «انقلاب» نام گرفت و اندکی پس از آن، بسياری از کردهای يهودی ايرانی که کشورشان را ترک کردند، همانند اکثر يهوديان ايرانی راهی آمريکا شدند، به گونه ای که اکنون آنها محفل و جمع خود را در آمريکا دارند و می گويند که انجمن کردهای يهودی ايرانی در کاليفرنيا پنج هزار عضو فعال دارد که بويژه برای حفظ زبان «آراميت» تلاش می کنند.

در اسرائيل نيز فعالانی از ميان کردهای يهودی ايرانی برای حفظ اين زبان تلاش می کنند؛ به آن زبان شعر و ترانه می سرايند و می خوانند و به تازگی نيز يک راديوی محلی با امکاناتی ساده به زبان «آرامی» در اسرائيل به راه افتاده که می خواهد آن را به صورت برنامه تلويزيونی نيز در آورد تا هر چه بيشتر نسل هايی از آنها که اين زبان را سخن نمی گويند و تنها آن را می فهمند، بتوانند با اين زبان باستانی و چند هزار ساله اجداد خود بیشتر آشنا شوند.

بسياری از کردهای يهودی در اسرائيل تنها زمانی که پدربزرگ و مادربزرگ های خود به اين زبان سخن می گويند، آن را تا حدی می فهمند؛ اين زبان تا حدی مانند زبان محرمانه ميان پدربزرگ و مادربزرگ ها برای زمانی بوده است که آنها نخواسته اند که مسايلی را مطرح کنند که فرزندان و نوه ها از آن با خبر باشند.

اما باز همين حد از آگاهی از اين زبان نيز کافی است که آن‌ها با نوای ترانه هايی که خواننده‌های کرد این طایفه به اين زبان می خوانند، به طرب در آيند و برقصند و يا با شنيدن لحن غمگين اين ترانه ها، غم دلتنگی را در چشمان بزرگ ترهای خود ببينند.

حال اين گروه از فعالان کرد ايرانی در اسرائيل نمايش تئاتری را نيز به زبان «آراميت» تنظيم و تمرين کرده و می خواهند که آن را نه تنها در شهرهای اسرائيل بلکه در لوس آنجلس نيز برای کردهای ايرانی مقيم آن ديار به روی صحنه ببرند.

اما اينها تنها کردهای مقيم اسرائيل نيستند؛ کردهای بسياری نيز ريشه و تبار عراقی خود را موجب افتخار می دانند و حتی برای رفتن به ديار اجداد خود با منظور گردش و تفریح تلاش کرده اند. در نخستين سالهای برافتادن حکومت صدام حسين در عراق، کردهايی بودند که از طريق ترکيه وارد عراق شده و شرح برخی از اين سفرها نيز در رسانه های اسرائيلی بازتاب يافت.

اين گردشگران ماجراجو و تا حدی ساده دل، سفرهای خود را آسان توصيف کرده و گفته اند هر جا که رفته اند قدر و احترام ديده و در صدر نشسته اند و سفری خوش و خاطره انگيز داشته اند.

چه بسيار مردمان زاده شده در اسرائيل که وقتی می پرسی ريشه شان به کجا بازمی گردد، آنها نيز فوراً می گويند ما کرد زاخو هستيم؛ تو گويی که هر کسی در جهان بايد بداند که زاخو کجاست. آنها با ساده دلی و خوش قلبی بسيار، زاخو و ديگر نقاط کردستان عراق را که روزگاری محل زندگی يهوديان بسياری بوده است، محل طبيعی خاستگاه خود و اجدادشان می دانند.

اما اين محبت، عشقِ پر دردسر يکسره نيست؛ دو سويه است؛ چه بسا که درميان کردهای منطقه، محبت به کردهای مقيم اسرائيل و اصولاً به اسرائيل زياد است و رشته الفتش نيز قوی. نمونه اش نشريه ای با نام «کورد- اسرائيل» است که در کردستان عراق منتشر می شود و ناشر آن با وجود تحمل کردن مخاطراتی بسيار- حتی ضربات چاقويی که از سوی افراطیهای اسلامی عراق بر سر و صورت وارد شده- و نيز در ميانه انتقادهای بسيار تند و گزنده رسانه های محافظه کار جمهوری اسلامی و تحمل اتهام‌هایی مانند جاسوسی و غيره، به انتشار نشريه وزين و بسيار جالب خود ادامه داده است.

رهبران اسرائيل در طول دهه ها از زمان بن گوريون معتقد بوده اند که کردهای منطقه می توانند همانند مردم ترکيه و هند و ايرانيان که غير عرب هستند، همپيمانان خوبی برای اسرائيل باشند.

در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد قرن گذشته ملا مطصفی بارزانی رهبر کردهای عراق در نبرد خود در برابر حکومت وقت عراق، از برخی از ياری های محدود نظامی اسرائيل از طريق ايران، بهره مند می شد.

اما در نيمه هفتاد زمانی که پيمان ميان پادشاه ايران با صدام حسين بسته شد، به درخواست اکيد حکومت ايران، همه تماس های اسرائيل با کردهای عراق به يکباره قطع شد.


شرح اين ماجرا را با اندوه و خشمی بسيار عميق، آقای اليعِزِر (گِيزی) تَسفرير، نماينده آن زمان موساد در کتابی که با نام «انا کوردی» (من يک کرد هستم) در دهه نود ميلادی در اسرائيل منتشر کرد، به رشته تحرير در آورده است و از اين که کردهای عراق، يکباره قربانی پيمان وقت ايران و عراق شدند و پس از آن صدام حسين حملات خود عليه کردهای اين ديار رنج کشيده را شدت بخشيد و هزاران نفر آنها را به دم توپ و گلوله بست، قوياً ابراز خشم و نفرت کرده و حتی نوشته است که پادشاه ايران را بخاطر اين امر نمی بخشد.

پس از آن دوران تلخ و سياهی که کردهای عراق تحمل کردند، حال کردهای مقيم اسرائيل از اينکه کردهای عراق به دوران شکوفايی رسيده اند و اقليم خودگردان کرد در شمال عراق يکی از مناطق پررشد در خاورميانه است، مسرور و سرمست هستند و آرزو می کنند که اين آرامش برای کردهای عراق ادامه يابد و اين سال های کنونی خوش اين ديار دوام داشته باشد و چونان فصل های خونين گذشته آن سرزمين نباشد.

اما در حالی که کردهای عراقی‌تبار با غرور و خشنودی به وضعيت کنونی مناطقی می نگرند که اجدادشان از آنجا آمده اند، برای کردهای ايرانی‌تبار، تنشی که ميان زادگاه خود يا اجدادشان با سرزمين محل اقامت کنونی شان بوجود آمده است، بسيار ناخوشآيند و نگران کننده است.

آنها در هر فرصتی تأکيد دارند که ايران را آزاد و آباد، و بدور از جنگ و ستيز، می خواهند و نيز اصرار دارند که بگويند که ميان عشق به ايران و وفاداری به اسرائيل، دو سرزمينی که اجدادشان برای آن احترام زيادی قايل بوده و برای آن نيايش کرده اند، هيچ تضادی نمی بينند.