جلادان معمولی، نگاهی به فرمانبرداری خود خواسته

برنامه تلویزیونی منطقه نهایی.

پنج قرن پيش، اتين دولابواسی (Etienne de La Boétie) در ابتدای خطابه ی مشهورش "سخنی در باب بندگی خود خواسته" ، موضوع سخن خود را تلاش برای پاسخ به اين پرسش تعيين کرده بود: " (...) من فقط مايلم بدانم چگونه می شود که گاهی اين همه انسان، اين همه دهکده، اين همه شهر، اين همه ملت های مختلف، ظالم تنهايی را تحمل می کنند که قدرتی در کف ندارد مگر آنچه اينان به او اعطا کرده اند، توانايی آسيب رساندن به ايشان را ندارد مگر آن که خودشان آنرا پذيرفته باشند و حتی نمی تواند کوچکترين آزاری برساند مگر آن که خود اين ديگران آزار ديدن را به اعتراض کردن به او ترجيح دهند. حقيقتا جای تعجب دارد (...) وقتی مشاهده می کنيم که ميليونها انسان به بدترين وضع به زير يوغ بردگی رفته اند، نه از سر زور و اجبار که تنها به اين دليل که شيفته و جادوی نام يک فرد گشته اند، فردی که از او نه می بايست ترسی به دل راه دهند – چرا که تنها است – و نه عزيزش بدارند – چرا که با ايشان بی رحمانه و غير انسانی رفتار می کند."

پنج قرن پس از لابواسی همچنان تلاش برای يافتن پاسخ به اين پرسش که چه عواملی موجبات "بندگی خود خواسته" را فراهم می آورند، ادامه دارد. آخرين پژوهش علمی در اين زمينه در سال پيش (۲۰۰۹) و در کشور فرانسه انجام پذيرفته است. پرسش پژوهشگران اين بار حتی از سخن لابواسی نيز پيش تر می رود: "آيا ميتوان فردی معمولی را در برابر دوربين و فقط به دليل ضروريات يک مسابقه ی تلويزيونی، به آدم کش تبديل کرد؟"

"منطقه ی نهايی "

ميشل الچانينوف (Michel Eltchaninoff) و کريستوف نيک (Christophe Nick) دو ژورناليستی هستند که سعی نمودند تا به پرسش بالا و در شرايطی که نفوذ و قدرت وسائل ارتباط جمعی را بر فرد به نمايش می گذاشتند، پاسخ گويند. اين دو نفر توسط يک گروه متخصص و پژوهشگر علوم اجتماعی که وظيفه ی اصلی شان برقراری و سپس حفظ استانداردهای علمی به هنگام برگزاری آزمايش بود، همراهی می شدند. مسئوليت اين گروه علمی را ژان- لئون بووآ (Jean-Léon Beauvois)، پرفسور روان شناسی اجتماعی، عهده دار بود.

برای اجرای آزمايش، هشتاد داوطلب که تا آن زمان در هيچ مسابقه ی تلويزيونی شرکت نکرده بودند انتخاب شدند. به داوطلبان گفته شده بود که هدف از شرکت ايشان، بهبود و آماده سازی مسابقه ای تلويزيونی به نام "منطقه ی نهايی" می باشد. در نتيجه از همان ابتدا تمامی داوطلبان از اين موضوع مطلع بوند که در واقعيت، برد و يا باختی در کار نخواهد بود.

در هر دور از مسابقه، دو داوطلب شرکت داشتند که بر حسب قرعه، يکی از ايشان در درون اتاقکی قرار می گرفت که از آن بجز صدايش چيز ديگری به بيرون منتقل نمی شد. داوطلب ديگر در ميان تماشاگران و بر پشت ميزی قرار ميگرفت که بر روی آن يکسری اهرمهای مختلف کارگزاری شده بودند. از او خواسته شده بود تا هر گاه داوطلب داخل اتاقک در پاسخ به پرسشهايش دچار اشتباه شود، با به حرکت درآوردن اهرمها، به او شوک الکتريکی وارد کند. شوک های الکتريکی از بيست ولت شروع می شدند و با هر اشتباه، بيست ولت ديگر به مقدار آن اضافه می گشت.


از ميان اين دو داوطلب، آن کسی که در درون اتاقک قرار می گرفت در حقيقت بازيگر و همدست تهيه کنندگان برنامه بود. بدين ترتيب قرعه کشی هر بار طوری انجام می گرفت که اين بازيگر همدست باشد که برای قرار گرفتن در درون اتاقک انتخاب شود. بازيگر در حقيقت و بدون آن که داوطلب ديگر و يا تماشاگران بدانند، هيچ شوکی دريافت نمی کرد. تانيا يونگ (Tania Young)، گرداننده ی صحنه که يکی از برگزارکنندگان مشهور شوهای تلويزيونی در فرانسه است، با تکرار يکسری جملات از پيش تعيين شده، از داوطلب می خواست که مقدار شوک را به مرور افزايش دهد. جمعيت حاضر در صحنه نيز با سر دادن شعارهايی ("مجازات! مجازات!")، مدام به تشويق داوطلب می پرداختند.

با افزايش ولتاژ شوک ها، بازيگر همدست به تدريج فريادهای دردناک تری سر می داد و از يک لحظه ی معين به بعد، مدام از دست اندرکاران درخواست می کرد تا به مسابقه خاتمه داده او را از اتاقک بيرون بياورند. اما تانيا يونگ علارغم اين فريادهای اعتراض آميز، همچنان از داوطلب می خواهد تا به مسابقه ادامه دهد: "تحت تاثير قرار نگيريد. ما تمام مسئوليت اين برنامه را برعهده خواهيم گرفت."

پژوهشگران در ابتدا تصور می کردند که افراد تنها به دليل ضروريات مسابقه ای تلويزيونی و بدون آن که حتی پاداشی دريافت کنند، از يک مرحله ديگر جلوتر نخواهند رفت. با اين حال نه تنها هشتاد درصد از داوطلبان تا به انتهای مسابقه پيش رفتند بلکه حتی در برابر اعتراض های پی در پی بازيگر همدست، از ادامه ی مسابقه دست برنداشتند. البته ذکر اين نکته نيز اهميت دارد که داوطلبان با رضايت خاطر کامل و بدون ابراز مخالفت نبود که به انجام چنين کاری تن در می دادند. اغلب ايشان در مراحل مختلف مسابقه، تلاش می کردند تا برگزارکننده ی مسابقه را راضی به قطع برنامه کنند.

با اين حال در نهايت وقتی با اصرار او و تشويق تماشاگران روبرو می شدند، به کار خود ادامه می دادند. در دنيای درون اين افراد، ميان تبعيت از قوانين بازی ("من برای انجام مسابقه تعهد سپرده ام") و ارزش های اخلاقی شان ("من حق آزار رساندن به ديگری را ندارم")، درگيری و جنگ بوجود آمده بود. تنشی که در واقع ميان افکار و اعمال پديد می آيد. برای اقليتی (بيست درصد افراد)، ارزش های اخلاقی به سرعت مانع از ادامه ی مسابقه شده بودند در حالی که برای اکثريت داوطلبان، با وجود جنگ و درگيری درونی گاه شديد، موفق به چنين کاری نشده بودند. بدين ترتيب در نهايت، فرمانبرداری از اتوريته بر تمايل به پيروی از ارزش های اخلاقی پيروز شده بودند.


با اين حال بخش مهمی از ايشان به طرق مختلف سعی کرده بودند تا با رساندن پاسخ صحيح به ديگری، مانع از شکنجه شدنش شوند. اما هيچکدام به شکل صريح و قاطع به اعتراض نپرداختند و اکثريت قاطع شان تا دادن شوک ۴۵۰ ولتی که در واقعيت می تواند انسان را بکشد، پيش رفتند.

چگونه مسابقه ای تلويزيونی بدون آن که حتی جايزه ای برای شرکت کنندگانش در برداشته باشد، می تواند تنها با اتکا به "قواعد بازی"، فشار جمعيت و اصرار برگزارکننده ی مسابقه، فرد را به ارتکاب اعمالی وادارد که با ارزش های اخلاقی او در تضاد آشکار قرار دارند؟

آزمايش ميليگرم: "سرسپردگی به اتوريته"

آزمايش "منطقه ی نهايی" را تماما بر اساس پژوهش معروف استانلی ميليگرم (روان شناس اجتماعی) در دانشگاه يل امريکا در دهه ی شصت برنامه ريزی کرده اند. با اين تفاوت که در پژوهش ميليگرم افراد را برای شرکت در يک پژوهش دانشگاهی بر حول موضوع "تاثيرات تنبيه بر يادگيری" دعوت کرده بودند. با اين حال مراحل گوناگون آزمايش به همان ترتيبی انجام شده بود که در بالا شرح داده ايم. ميليگرم پيش از شروع پژوهش نظر چهل روانپزشک را در مورد نتايج آن جويا شده بود. بنا بر نظر اين روان پزشکان، اکثريت قريب به اتفاق شرکت کنندگان نمی بايستی از مرز ۱۵۰ ولت عبور می کردند.

به نظر ايشان شايد تنها ۰,۱ درصد از شرکت کنندگان، و آنهم مسلما به دلايل گرايشات دگرآزارانه، حاضر خواهند شد تا مرز ۴۵۰ ولت پيش روند. در عمل هيچيک از داوطلبان زير مرز ۳۰۰ ولت توقف نکردند و دو سوم آنان تا ۴۵۰ ولت (يعنی تا انتهای آزمايش) به کار خود ادامه دادند. مليگرم همان آزمايش را بعدها نوزده بار و هر بار با ايجاد تغييراتی در آن، بر بيش از هزار نفر تکرار کرد.

نتيجه گيری نهايی ميليگرم اين بود که موقعيت و شرايطی که افراد در آن قرار ميگيرند به مراتب نقش مهم تری از شخصيت ايشان در نتايج پژوهش بازی کرده اند. مثلا مشاهده ی اين امر که قبل از آنان فرد ديگری تا مرز ۴۵۰ ولت پيش رفته است، درصد افرادی که تا انتهای آزمايش ادامه می دهند را افرايش ميدهد (۷۰ درصد به جای دو سوم). يا مثلا اگر شوک اکتريکی نه توسط خود داوطلب بلکه به واسطه ی فرد سومی داده شود، تعداد افرادی که تا به انتها ادامه می دهند به نود درصد افزايش می يابد.

برای ميليگرم، همانطور که برای هانا آرنت در کتاب جنجال آفرينش "آيشمن در اورشليم"، نتايج پژوهشش را نبايد تاييدی بر شرارت ذاتی انسان تصور کرد. ميليگرم علت اصلی "فرمانبرداری خود خواسته" را نه شخصيت افراد بلکه شرايطی می داند که ايشان را در برگرفته اند. از نظر او مهمترين عامل، وجود اتوريته ای است که در نگاه فرد از مشروعيت برخوردار است. در پژوهش ميليگرم، "اتوريته ی مشروع" در نظام دانشگاهی و در وجود شخص "عالم و پژوهشگر" تجسم يافته است. برای او در قرن بيستم، علم و عالم به يکی از اتوريته های مهم و مشروع تبديل گشته است.

با اين حال در مورد "منطقه ی نهايی" می توان از خود چنين پرسيد: "اتوريته ی مشروع" در اين مسابقه ی تلويزيونی که موجب فرمانبرداری خود خواسته ی داوطلبان می شود چه می باشد؟ از نظر سازندگان "منطقه ی نهايی" و در مقايسه با دوران ميليگرم، "نکته ای در فرمانبرداری ما و همينطور در رابطه مان با ديگری تغيير کرده است". برای ايشان اگر ما در حال حاضر بسيار رام تر و سرسپرده تر از گذشته شده ايم، دليل آن را بايد در درجه ی نخست در وجود تلويزيون جستجو نمود: "ما از تلويزيون بيشتر از هر مرجع ديگری تبعيت می کنيم. (...) اين تلويزيون است که قواعد اخلاقی را به ما ديکته می کند." هر چند در حال حاضر برقراری رابطه ی علت و معلولی ميان اين دو پديده جای بحث دارد با اين حال نتايج پژوهش "منطقه ی نهايی" بسيار جای تامل دارد.

هشت ماه پس از انتشار نتايج اين تحقيق، روان شناس اجتماعی لوران بگ (Laurent Bègue) با هشتاد و پنج درصد از شرکت کنندگان در "منطقه ی نهايی" مصاحبه کرده است. بنا به اظهارات وی، کسانی که در برابر فشار مجری برنامه و همينطور تماشاچيان از خود مقاومت نشان داده اند، در گذشته يکی از کارهای زير را يا انجام داده اند و يا حاضر به انجام آن بوده اند: امضای يک اعتراض نامه، شرکت در تحريم، اجرای تظاهرات و از اين قبيل رفتارها. شايد درک بهتر ما از پديده ای که لابواسی "بندگی خود خواسته" می ناميدش، مطالعه و بررسی دقيق تر شخصيت و روحيات افراد نافرمانبر باشد. موضوعی که هنوز به آن در علوم اجتماعی توجه ی کافی مبذول نگشته است.