۱۱ سپتامبر و «ایجاد خودآگاهی» در جهان صنعتی

  • مهرداد قاسمفر

به گفته رسول نفیسی، استاد دانشگاه و جامعه شناس، جريانات تروريستی در نهايت توسط فرهنگ سیاسی غرب جذب و رفع خواهند شد.

حادثه یازدهم سپتامبر در شش سال گذشته محل بحث ها و جدل های بسیاری بوده است. این بحث دایره گسترده ای را در بر می گیرد که از روایت چگونگی بروز این واقعه آغاز می شود و در حوزه تاثیرات آن بر دنیای امروز و از همه مهمتر بر امنیت جهانی ادامه می یابد.


در سالروز حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک، دکتر رسول نفیسی، استاد دانشگاه و جامعه شناس در گفت وگو با رادیو فردا به بررسی جنبه های مختلف این حادثه پرداخته است.


آقای دکتر! پس از گذشت شش سال از واقعه يازدهم سپتامبر و حوادث و پيامد های پس از آن، آيا حالا می توانيم اين پيامد ها را به طور مشخص صورت بندی کنيم ؟


رسول نفيسی: موضوعی که در جريان بعد از يازده سپتامبر بسيار قابل اهميت است، در مرحله اول « نگاهی امنيتی» است که از طرف «جهان غرب- جهان صنعتی»، اتخاذ شده که اين نگاه امنيتی تا حد زيادی باعث فرسايش بنيادهای دمکراسی شده است.


  • تئوری جديد جرج بوش يا کنسرواتيوهای (محافظه کاران) جديد که بايستی دمکراسی را در جهان گسترش داد، حاصل مستقيم خود آگاهی نسبت به وجود خطرهايی در جهان است که بعضا نابرابری ها و فقر جهانی آنها را تشديد کرده و برای (تداوم) اين گونه خطرها - که برای جهان صنعتی ممکن و در حال تکوين است- سرباز ايجاد می کند.

نماد بسيار مشخص آن (نگاه امنیتی) قوانينی است که در ايالات متحده گذراندند که اين قوانين دست دولت را در گذاشتن شنود( برای تلفن های افراد مظنون) و همينطور در مسايلی که قبلا به لحاظ آزادی و امنيت فرد(در آمريکا) غير قابل تصور بود، باز می گذارد.


اين نگاه امنيتی و فرسايش محدود بعضی از بنيادهای دمکراسی در جهان غرب را بايستی حاصل همين جريان يازده سپتامبر دانست. مساله ديگری که در کنار اين قابل بررسی است و ايالات متحده و کشورهای ديگر (پس از واقعه سپتامبر) به آن آگاه شدند، و در واقع نوعی خود آگاهی در جهان صنعتی ايجاد کرد، حضور و وجود قدرت های کوچکی است که می توانند با توسل به وسايل ارتباط جمعی جديد و نيز با توسل به پديده جهانی شدن، لطمات بسيار بزرگی به جهان مدرن وارد کنند.


اين لطمات را قبلا اينها (جهان صنعتی غرب ) نمی توانستند حدود و اهميتش را تا بدين حد بررسی کنند. اين خود آگاهی باعث شد که نسبت به جهان سوم يک نوع نگاه ديگری در غرب ايجاد شود. مثلا اين تئوری جديد جرج بوش يا کنسرواتيوهای (محافظه کاران) جديد که بايستی دمکراسی را در جهان گسترش داد، حاصل مستقيم همين خود آگاهی نسبت به وجود خطرهايی در جهان است که بعضا نابرابری ها و فقر جهانی آنها را تشديد کرده و برای (تداوم) اين گونه خطرها - که برای جهان صنعتی ممکن و در حال تکوين است- سرباز ايجاد می کند.


از طرف ديگر مسئله ای که با کمال تاسف در جهان غرب دارد ايجاد می شود، يک نوع (روحيه) اسلام ستيزی و در کنار آن مسلم ستيزی است که به طور فوق العاده ای در حال گسترش است.


از نشانه های رشد اين روحيه اسلام ستيزی در بدنه جهان صنعتی و در ميان مردم عادی غرب که به گفته شما، در واقع نتيجه تروريسمی بوده که با نام «الله» و «اسلام» انجام شده و می شود آيا می توانيد نمونه ای ارائه کنيد؟


مثلا در هلند يکی از نمايندگان مجلس خواستار اين می شود که به کلی چاپ کتاب قرآن را در اين کشور، به عنوان کتابی که خشونت را تحريض و تشويق می کند، ممنوع کنند. يا رسانه های دست راستی به خصوص در ايالات متحده بدون هيچ نوع رودربايستی به اسلام و مسلمانان حمله می کنند.


يا اگر به اروپا نگاه کنيد انتخاب سارکوزی به رياست جمهوری فرانسه در واقع يکی از نتايج نگاه ضد عرب - ضد اسلامی بود؛ به اين دليل که سارکوزی می گويد که در آينده می خواهد به طور قاطعی عليه جريان هايی مثل شورش های شهری (در تابستان سال ۲۰۰۵) و اعراب الجزايری- مراکشی که در آنجا (حومه پاريس) اين مسايل را ايجاد کرده بودند برخورد کند.


برخی متفکران حوزه علم سياست و جامعه شناسی سياسی، در تبيين اين ماجرا تا جايی پيش رفتند که معتقدند تاريخ جهان معاصر را در چارچوب مفاهيم و ترمينولوژی سياسی می شود به دو بخش «پيش و پس» از واقعه يازده سپتامبر تقسيم کرد. به عبارتی آنها، اين واقعه را نقطه عطف خيلی مهمی در سرنوشت مردم دنيا ی امروز می دانند. شما موافقيد با اين نگاه؟


بنده مساله يازده سپتامبر را حقيقتا آن قدر که (آنها) به آن بهاء می دهند مهم نمی دانم و معتقدم که يکی از علل بزرگتر جلوه دادن اين جريان از آنچه که هست، اين است که ماجرای يازده سپتامبر در بازی ها و جريانات سياسی افتاد و جناح های مختلف سياسی- مثلا در آمريکا، جناح راست حزب جمهوريخواه- از اين موضوع خواستند به طرز وسيعی استفاده کنند.


  • تنها کشور خاورميانه که با آمريکايی ها همدردی نشان داد و ( به نشانه گراميداشت قربانيان ) مردم شمع روشن کردند، و با انتشار خبر فاجعه يازده سپتامبر به عنوان همدردی به خيابانها ريختند، ايرانی ها بودند؛ اين نشان می دهد که ايرانيان به درجه ای از تمدن و خود آگاهی تمدنی و نيز آگاهی به اين مسئله رسيده اند که تروريسم چه جنبه های مختلفی دارد

  • رسول نفیسی

در اين شکی نيست که انتخاب شدن جرج بوش برای بار دوم يک مقدار زيادی حاصل همين بزرگ جلوه دادن مساله تروريسم و خطرات ناشی از آن است. ولی در نهايت آنچه که در جهان واجد اهميت است، سازندگی است و نه خراب کردن. و لذا برنده آن کسانی هستند که دارند سازندگی می کنند و نهادهای عظيم مالی و صنعتی و نظامی را در جهان مستقر می سازند.


با اين وجود به گمانم نمی شود بر اينکه حادثه يازده سپتامبر حتی بر مفاهيم بنيادين تمدن غرب مثل « دموکراسی» و «مدارا» تاثيرات خودش را به جای گذاشت چشم فرو بست؟


دقيقا؛ متاسفانه (اين مسئله و پيامدهايش) بر مدارا، تحمل ديگران و بر سعه صدری که از قرن هيجدهم و از دوران روشنگری تاکنون در فرهنگ غرب وجود داشته، آثار منفی گذاشته است؛ دقيقا درست است.


ولی در کنار آن، تصور من اين است که جريان تروريسم و اين گونه اعمالی که از طرف گروه های کوچک خرابکار ايجاد می شود، نهايتا از طرف جهان غرب پذيرفته می شود.


به عنوان مثال، يک موضوعی همچون زلزله که بايد با آن ساخت. اما اين دوباره به مدار خودش برمی گردد، يعنی به قدری نهادهای دمکراسی و فرهنگ سياسی دمکراتيک در اين کشورها قوی است که اين جريانات تروريستی را در نهايت جذب و رفع خواهد کرد.


از اين درگيری ميان خشم نهفته ای که بخشی از جهان سنتی در برابر جهان صنعتی نشان می دهد ، چه چيزی باقی خواهد ماند؟ به عبارتی به نظر شما بازی به نفع يا زيان کداميک تمام خواهد شد؟


الان مسئله تروريسم در جهان به عنوان يک مساله کلی وجود دارد و جوان های بسياری در دنيا خودشان را وقف اين مسئله می کنند.


من اين طور نمی بينم که به زودی (در کوتاه مدت ) اين مسئله برطرف شود و البته از طرفی اين را هم نمی بينم که(قدرت) جريان تروريسم به حدی برسد که نهاد های مهم دمکراتيک و فرهنگ دمکراسی را تا حد زيادی ريشه کن کند.


بنابر اين من فکر می کنم که بازنده نهايی «تفکرمخرب» است. همانطور که ميشل فوکو که واقعا فيلسوف نظريات مرتبط با «قدرت» است و اين موضوع را دقيقا تشريح کرده، در نهايت نيز نهادها و گفتمان «قدرت» است که حرف آخر را ( در اين جريان جهانی ) خواهد زد.


رابطه و تاثير اين واقعه با ايران و ايرانيان را چطور بررسی می کنيد؟


تنها کشور خاورميانه که با آمريکايی ها همدردی نشان داد و ( به نشانه گراميداشت قربانيان ) مردم شمع روشن کردند، و با انتشار خبر فاجعه يازده سپتامبر به عنوان همدردی به خيابانها ريختند، ايرانی ها بودند؛ اين نشان می دهد که ايرانيان به درجه ای از تمدن و خود آگاهی تمدنی و نيز آگاهی به اين مسئله رسيده اند که تروريسم چه جنبه های مختلفی دارد و اين باعث شده اين ملت همواره در برابر عمل خشونت طلبانه، عکس العمل صلح آميز نشان دهد.


ما اين (وجه مميزه ) را اصولا در فرهنگ ايرانی می بينيم. فرهنگ ايرانی که اساسا بر اساس يک فرهنگ «افسانه ای- شاعرانه» (ميتو پوئتيک ) بنياد شده، فرهنگی است که با خشونت ميانه ای ندارد. به همين دليل هم بوده که اقوام خشن در طول ساليان و قرون بر اين کشور حاکم بوده اند و هستند. بنابراين، فرهنگ ايرانی، فرهنگی نيست که با مسئله تروريسم و خشونت ميانه ای داشته باشد؛ هرچند که ممکن است نهادهای بسياری الان در ايران باشند که اين موضوع را تشويق کنند.