از خرداد تا خرداد (۹): ظهور نسل جدید اپوزيسيون در ايران

  • مراد ویسی

یکی از تجمع های هواداران میر حسین موسوی در مشهد در جریان مبارزات انتخابات دهم ریاست جمهوری

ظهور نسل جديدى از مخالفان و منتقدان يا همان اپوزيسيون در ايران. در حالى كه حكومت ايران طى يك سال گذشته بسيارى از نخبگان معترض و سران احزاب منتقد را دستگير و روانه بازداشتگاه ها كرد، به نظر مى رسد نسل جديدى از اپوزيسيون در ايران شكل گرفته است.

اپوزيسيونى كه بدنه آن را جوانانى تشكيل مى دهند كه عمدتاً غير سياسى هستند و حتى عضو احزاب نيز نبوده اند.

اما اين منتقدان و معترضان عمدتاً جوان از كجا آمده اند؟ مگر اينها متولدين دوره حيات جمهورى اسلامى نيستند؟

Your browser doesn’t support HTML5

گزارش رادیویی از خرداد تا خرداد (۹): ظهور نسل جدید اپوزيسيون در ايران



حامد واعظ مهدوى، از فعالان حوزه معلمان جنبش سبز اين پديده را اين گونه توضيح مى دهد:

«اينها همه دانش آموزان و دانشجويانى بودند كه در همين سيستم آموزشى پرورشى و آموزش عالى بزرگ شدند و تربيت شدند. اينها همان بچه هايى بودند كه مجبور بودند صبح سر صف دعا بخوانند به سمت قبله، همان بچه هايى بودند كه به جاى اينكه آموزش علمى درست به آنها داده شود، بردندشان اردوى جمكران، اردوى قم و غيره. اما از ميان همين بچه ها كه شش كانال تلويزيونى ناقص را تماشا مى كردند، معلم امور تربيتى و پرورشى بالاى سرشان بوده، هر روز صبح مراسم صبحگاه اجرا كردند، بچه ها و دانشجوهايى بيرون آمدند كه آمدند توى خيابان و اعتراض كردند و حتى با شجاعت عكس رهبر جامعه را هم پاره كردند و زير پا گذاشتند.»

على كشتگر، تحليلگر سياسى مقيم پاريس نيز معتقد است اگرچه فعالان اپوزيسيون سنتى ايران بازداشت و زندانى شده اند، نسل جديدى از اپوزيسيون برآمده است:

«اگر الان بخواهيم بررسى كنيم فرض كنيم كه نتيجه انتخابات را مى پذيرفتند. در آن صورت ما شاهد يك نيروى جوان منسجمى كه اين طورى حاضر شود تمام رنگ ها و خط ها را با رنگ سبز با هم متحد كند و يك جنبش با اين تنوع و تلون در ايران به وجود بيايد در برابر استبداد. حالا بگذريم كه اينها از طريق سركوب هاى شديد جلوى حركات خيابانى را گرفتند، ولى ما همه مى دانيم كه فضاى اعتراضى چه خبر است.»

نسلى كه به اعتقاد محمد جواد اكبرين، حتى از تابوهاى تقدس آميز اطراف آيت الله خامنه اى نيز عبور كرده است:

«در واقع به اصطلاح در كف خيابان ها، در تجمعات اعتراضى در شرايطى كه مردم به بخشى از اين حكومت معترض بودند، هرگز تعرضى به آقاى خامنه اى نمى كردند بلكه همچنان تابو بود تعرض به شخصيت و نام ايشان. اما اين كه وضعيت طورى شده كه اساساً در راهپيمايى ها نام رییس دولت كنونى فراموش مى شود و مستقيماً تمام شعارهاى انتقادى تند و صريح ايشان را نشانه رفته نشان مى دهد كه ايشان ديگر در توده مردم احترام سابق را ندارد. اين نشان مى دهد كه ايشان در طول زمان تاثير كلام خود و مقام خود و داورى خود بين گروه هاى مختلف را و هرچه كه شايسته جايگاه رهبرى است، از دست داده.»

اما سواى اين اپوزيسيون نوظهور، اپوزيسيون ايران حالا در كدام يك از انواع دسته بندى هاى اجتماعى و طبقاتى قابل تعريف است؟

رسول نفيسى، جامعه شناس و استاد دانشگاه در آمريكا پيشگامان اين اپوزيسيون را بيشتر يك طبقه روشنفكر و نوگراى شهرى مى داند:

«خواست، خواستى است كه از طرف اقشار منورالفكر شهرى هدايت مى شود. ولى يك عده زيادى به اين ارزش نمى دهند و بهاء نمى دهند و آنها را به خاطر اينكه اقشار روستايى و پایین شهرى را همراه نكرده اند، يك جريان ناموفقى مى دانند. در صورتى كه بايد توجه كرد كه اينها اساسى ترين و اثرگذارترين و مهمترين اقشار كشورى هستند كه ممكن است از لحاظ تعداد كم باشند ولى از لحاظ اهميت كيفى بسيار بالا هستند. دوم اينكه جريانات بسيار شبيه به همين، جنبش دانشجويى در كره جنوبى باعث شد كه دولت ديكتاتورى نظامى پس از سى سال سقوط كند. اصولاً اگر به انقلاب هاى ايران نگاه كنيم، متوجه مى شويم كه هميشه همين شهرى ها بودند مثل تهران، تبريز، اصفهان و اينها بودند كه رهبرى انقلاب را در دست داشتند. بنابراين اگر چه در مرحله دوم ايلات و عشاير را با خودشان همراه كردند مثل جريان انقلاب مشروطيت يا در مرحله دوم شهرستانهاى كوچك را با خود همراه كردند مثل انقلاب اسلامى، اينها جريانى است كه بعداً صورت مى گيرد.»

بحث ديگرى كه در مورد اپوزيسيون ايران مطرح است، آسيب شناسى و نقاط ضعف اپوزيسيون است. برخى معتقدند اين جنبش مشكل و چالش رهبرى دارد. آيا واقعاً اين گونه است؟

محمد جواد اكبرين، تحليلگر سياسى در پاريس معتقد است چنين نيست و شواهد موجود خلاف آن را نشان مى دهد:

«معتقدم كه هيچ گاه خلاء حضور يك نقطه محورى و اميد بخش در جنبش سبز با وجود آقاى موسوى واقعى نبوده. سخن از خلاء بسيار گفته شده. اين سخن را بسيار شنيده ام و سخن رسانه اى است. در بخشى از جنبش هم ممكن است اين حرف پذيرفته شده باشد. اما نظر شخصى من اين است كه چنين خلائى اساساً وجود نداشته. به شهادت بيانيه هايى كه آقاى موسوى در اين مدت منتشر كرده، همين كه روى اين بيانيه ها تمام بخش هاى متكثر و متنوع جنبش سبز توافق داشتند و آن را حكيمانه مى ديدند، و آن را پوششى مى ديدند بر وجود مشترك مطالبات بخش هاى متنوع از مذهبى ها تا سكولارها، تا جنبش زنان، تا كارگران و خصوصاً توجه ويژه آقاى موسوى در تمام بيانيه هايى كه منتشر كرد به شبكه هاى اجتماعى فاصله گرفتن از تبديل كردن جنبش سبز به يك حزب و تشكلى كه بشود با نابود كردن راس هرم او را هم نابود كرد و نزديك شدن به مقوله شبكه هاى اجتماعى، فكر مى كنم اين خلاء وجود نداشته و تا به حال به درستى بيانيه ها منتشر شده، هر كدام مكمل قبلى بوده. قدم به قدم جلوتر از بيانيه قبل بوده. اگر يك جايى هم احساس شده كه اينجا مى بايست تندتر بوده، بعداً در ارزيابى هاى بعدى خود دوستان هم متوجه شدند كه با توجه به اينكه آقاى موسوى داخل ايران است و برخى از تحليلگران خارج ايران اند و از دور نگاه مى كنند، ارزيابى ايشان درست تر بوده.»

به همين دليل اكبر گنجى، تحليلگر سياسى مقيم آمريكا مى گويد: حكومت اگر فرصت مى يافت سران معترض را بازداشت مى كرد:

«خودشان هم مى دانند كه اگر بروز خيابانى جنبش سبز را امروز ندارند، به خاطر سركوب گسترده است، نه چيز ديگر. كوچكترين فرصتى مى تواند اين آتش زير خاكستر را نمايان كند.»

برخى نيز معتقدند اقشار فقير و فرودست شهرى، به ويژه در تهران به اعتراضات يك ساله اخير در ايران نپيوستند. رسول نفيسى مى گويد اين موضوع را نمى توان ضعف جنبش سبز يا همان جريان منتقد و معترض در ايران دانست:

«اين يك دليل اساسى اجتماعى سياسى دارد و آن اين است كه دولت جمهورى اسلامى در ميان اقشار فرودست شهرى و روستايى داراى پايه است. و در مقابل اينها گروه هاى كثير شهرى وجود دارند كه از طبقه پائين متوسط به بالا خواست هاى عمده دموكراتيك و اجتماعى دارند. دولت دو طبقه را در مقابل هم قرار داده. طبقه پائين را در مقابل طبقه بالا قرار داده. با برنامه اى كه براى از بين بردن سوبسيدها دارد باز نظرش بر اين است كه طبقه متوسط را نابود كند. دولت به طور علنى و آشكار در مقابل روشنفكران، در مقابل شهرى ها و در مقابل طبقه متوسط ايستاده. بنابراين در جنبش سبز هم اثر اين جريان را مى بينيم.»

از سوى ديگر در حالى كه حكومت منتقدان، معترضان و جريان اپوزيسيون را متهم به ارتباط با بيگانگان مى كند، تحليلگرانى مانند سراج الدين ميردامادى به صراحت اين اتهام را رد مى كنند:

«هيچ گاه در طول اين سال ها اعتراضاتى كه مطرح شده و فضاى رسانه اى منتقدانه اى كه توسط بخشى از اصلاح طلبان در فضاى جامعه گفته شده و طرح شده، برخاسته از تحريك آمريكا و به تعبير آنها دشمن و خارجى ها نبوده. اين كاملاً نادرست است و هميشه هم اين پيش فرض غلط بر گفتار و موضع گيرى رهبران و حاكمان جمهورى اسلامى سايه انداخته و بر اساس همين بوده كه برخوردهاى قضايى امنيتى كه صورت گرفته هم ساماندهى شده. در حالى كه نه، چنين نبوده. اين به دليل اين است كه واقعيت يك اعتراض مسالمت آميز در داخل كشور همچنان از سوى حكام به رسميت شناخته نشده و گمان مى رود كه هر كس منتقد و معترض است طبعاً ريشه در خارج از كشور دارد و طبعاً هر كس كه در داخل است بايد مطيع و منقاد باشد و از حاكميت و رهبرى و سياست هاى دولت حمايت كند و اگر انتقادى هست، ريشه در خارج از كشور دارد.»

اما فارغ از آسيب ها و نقاط ضعف، توانمندى هاى جريان منتقد و معترض در درون ايران چيست؟

فرخ نگهدار معتقد است كه ويژگى عمده اپوزيسيون ايران حالا فراگيرتر شدن آن در سطح تمامى شهرها و پتانسيل بالاى آن در اعتراض است. پتانسيلى كه فقط با سركوب مهار شده است:

«اكثريت شهرهاى بزرگ آگاه هستند كه دمكراسى چيز خوبى است، انتخابات آزاد را مى خواهند، فرياد مى زنند توى خيابانها كه ما آزادى مى خواهيم، ما انتخابات آزاد مى خواهيم، حق خودمان را مى خواهيم. حق طلبى به يك مرام اجتماعى گسترده بدل شده است.»

محمد جواد اكبرين نيز بر اين باور است كه حكومت در فراگيرتر شدن اپوزيسيون و منتقدان و معترضان مقصر بوده است:

«در مدل تحليلى آقاى خامنه اى هركس جز ايشان مى انديشد يا ساده لوح و فريب خورده غرب و يا مزدور غرب است. متاسفانه من چون براى حاكميت هيچ قاعده اى قائل نيستم، غرض شان فقط يك لجاجت كور است براى به كرسى نشاندن صحت انتخابات و خريد آبرو براى رهبرى و احمدى نژاد، اگر هدفشان اين باشد كه اين داستان ادامه دارد و حكايت همچنان باقيست و تمام سرمايه ها همچنان خرج مى شود، خشونت ادامه پيدا خواهد كرد و نهايتاً اين راه به سوى يك سقوط پيش مى رود.»

على كشتگر نيز مى گويد اپوزيسيون ايران حالا به جايى رسيده كه سى سال در آرزوى آن بوده و آن همسويى نيروهاى منتقد و معترض است:

«اين اپوزيسيون در ايران در درون خود رژيم نيروهايى دارد كه نسبت به آن همدردى مى كنند. توجه كنيم كه الان حتى درون طيف اصولگرايان كسانى هستند كه در برابر دولت احمدى نژاد و عملاً در برابر خط آقاى خامنه اى كه احمدى نژاد دولت دست نشانده اوست، قرار گرفته اند. به نوعى همسو هستند با نيروى اپوزيسيونى كه در سراسر ايران شكل گرفته. بنابراين يك سال بعد از اين كودتاى انتخاباتى به اعتقاد من ما به آن چيزى دسترسى پيدا كرديم كه سى سال آرزويش را داشتيم و آن اتحاد همه نيروها و گرايش هاى مختلف از چپ و راست و ميانه بر سر مسئله حقوق شهروندى و انتخابات آزاد در برابر استبداد. امرى كه هرگز اتفاق نمى افتاد. اتفاقاً سركوب اصلاح طلبان و دستگيرى فعالان مثلاً مشاركت و يا مجاهدين انقلاب و يا چهره هاى فعال مدافع حقوق بشر و روزنامه نگاران، همه اينها را تبديل كرده به يك افراد بسيار موثر و با توان سازماندهى كه الان براى خودشان اعتبار كسب كرده اند. بنابراين ما الان هم اپوزيسيون داريم و هم اپوزيسيون رهبرى دارد و انسجام دارد. در حالى كه نظام از درون در حال واگرايى، فرسايش و ريزش است.»