بخش دوم: فدراليسم در چارچوب ايران دموكراتيك، راه حل مشكلات است

اکبر گنجی می گوید: مخالفت اكثريت مردم يك كشور با رژيم مستقر به معناى وجود اپوزيسيون نيست.(عکس: کسوف)


بخش دوم پاسخ های اکبر گنجی به پرسش های خوانندگان رادیو فردا را در زیر می خوانید:


نسبت من با روشنفكرى دينى: من همچنان خود را يك مسلمان و فردى معتقد به تفسير روحانى هستى احساس مى كنم. سعى مى كنم تكاليف و وظايف دينى خود را انجام دهم. اساس نوشته هايى كه اينك در راديو زمانه، تحت عنوان قرآن محمدى، از من منتشر مى شود، متعلق به سال دوم زندان است.


پس از دفتر اول مانيفست جمهورى خواهى، ماهها وقت خود را صرف نوشتن نظرات خود در خصوص اسلام و دموكراسى و حقوق بشر و آزادى، خداى متشخص و نامتشخص، هويت شخصى، وثاقت تاريخى متن، حجيت معرفت شناختى وحى، نگاه قرآن به مخالفان، اهانت به مقدسات و... كردم. حاصل آن يك كتاب ششصد صفحه اى بود، كه رفته رفته از زندان خارج شد. هدف من انتشار كتاب به عنوان دفتر دوم مانيفست جمهورى خواهى بود. حدود ده نفر از دوستان (كه همگى از روشنفكران دينى بودند) كتاب را در آن زمان خواندند و همگى با انتشار آن مخالفت ورزيدند.


در زمان اعتصاب غذا، در يكى از نامه هايى كه بيرون انتشار يافت وجود كتاب را خبر دادم و نوشتم اگر زنده نماندم به عنوان وصيت نامه ام انتشار يابد. زنده ماندم و پس از خروج از ايران دوستان به طريقى آن را برايم ارسال كردند. من هم رفته رفته در مطالبى كه مى نويسم، از آن متن استفاده كرده و آنها را منتشر مى كنم .


اگر عبدالكريم سروش، محمد مجتهد شبسترى و مصطفى ملكيان نمادهاى نوانديشى دينى باشند، نظرات من با نظرات اينان تفاوت زيادى ندارند. اما مسئله اين است كه بسيارى از كسانى كه خود را روشنفكر دينى مى نامند، ديگر نظرات اين سه تن را قبول ندارند.


يكى از روشنفكران دينى اخيراً گفته است: «اين سه تن را از نظر اعتقادى ديگر مسلمان به شمار نمى آورد، هر چند كه عملاً آنها مسلمانند.»


فرد ديگرى اخيرا در مقاله اى در سايت خود مرا «آته ايست» خوانده است. اگر اين نكته را ناديده بگيريم كه وظيفه روشنفكر نيست كه فقيهانه روشن كند چه كسى دين دارد و چه كسى دين ندارد، محض اطلاع «فقيه- روشنفكر» محترم مى گويم، اگر يك شيعه اعتقادات شيعيان را نفى كند، باز هم مسلمان و ديندار است.


اگر يك شيعه، باورهاى مسلمان ها را انكار كند، باز هم ديندار( مسيحى، يهودى و...) است. اگر مسلمانى كليه باورهاى اديان ابراهيمى را نفى كند، باز هم ديندار (بودايى و ...) است. اگر كسى تمام اديان شرقى و غربى را انكار كند، اما به خدا اعتقاد داشته باشد، او «آته ايست» نيست.


«آته ايست» كسى است كه نظام هستى را به ماده فرو مى كاهد و جهان هستى را فاقد شعور و آگاهى مى داند. وقتى روشنفكرى فقيهانه فتوا صادر كند، فتوا و احكامى صادر خواهد كرد كه در تاريخ ديندارى نشانى از آن نيست. كدام فقيه مسلمانى دينداران را، به صرف اينكه شيعه يا مسلمان نبوده اند، «آته ايست» خوانده است.


  • هر گونه مبارزه معطوف به دموكراسى كه وابسته به قدرت هاى خارجى و منافع آنها نباشد، بر حق است. به اقليت كرد بسيار ظلم شده و مى شود. من نافرمانى مدنى را جز ضرورى دموكراسى خواهى مى دانم. نافرمانى مدنى عملى دموكراتيك، اصلاح طلبانه و اخلاقى و شجاعانه است. فدراليسم، يكى از اجزاى مهم آن نوع جمهورى خواهى است كه من مدافع آن هستم.

تا آنجا كه من مى دانم، تمام روشنفكران دينى، خصوصاً سروش و شبسترى و ملكيان و نراقى ، از سكولاريزاسيون (به معناى جدايى نهاد دين از نهاد دولت) دفاع مى كنند. سروش و شبسترى و ملكيان و نراقى، ليبرال اند، اگر نقدى بر آنها وارد باشد، معطوف به ليبرال بودن تفكر آنهاست، نه آنكه آنها مدافع مردم سالارى دينى باشند. اينها به كرات نوشته اند كه مردم سالارى دينى، ناممكن و پارادوكسيكال است. محسن كديور، سعيد حجاريان، عليرضا علوى تبار و ديگر كسانى كه خود را روشنفكر دينى مى نامند، همگى خواهان جدايى نهاد دين از نهاد دولت اند.


اقليت هاى قومى: نظام جمهورى اسلامى، همچون نظام پهلوى، حقوق اقليت هاى قومى را به شدت نقض كرده است. از هر گونه فعاليت غير خشونت آميز اقليت هاى دينى و قومى بايد حمايت كرد. فدراليسم در چارچوب ايران دموكراتيك، راه حل بسيارى از مشكلات است.


هر گونه مبارزه معطوف به دموكراسى كه وابسته به قدرت هاى خارجى و منافع آنها نباشد، بر حق است. به اقليت كرد بسيار ظلم شده و مى شود. من نافرمانى مدنى را جز ضرورى دموكراسى خواهى مى دانم. نافرمانى مدنى عملى دموكراتيك، اصلاح طلبانه و اخلاقى و شجاعانه است. فدراليسم، يكى از اجزاى مهم آن نوع جمهورى خواهى است كه من مدافع آن هستم.


روشنفكر حوزه عمومى: من كوشش مى كنم به عنوان يك دگرانديش و روشنفكر حوزه عمومى عمل كنم. نمى دانم موفق به اين كار شده ام يا نه. ديگران مى توانند نوشته ها و اعمال مرا نقد كنند و من سعى مى كنم از نقدها استفاده كنم.


روشنفكر حوزه عمومى با مسائل واقعى مردم درگير مى شود. كاستن از درد و رنج مردم، هدف اوست. به همين خاطر، با قدرت متراكم درگير مى شود. روشنفكر برج عاج نشين، سرگرم حل مسائل انتزاعى اى است كه هيچ ربطى به مسائل و مشكلات عينى مردم ندارد. اگر كسى بدنبال كاستن از درد و رنج مردم باشد، در جوامع استبدادى، بدون ترديد با دولت درگير خواهد شد. استبداد، ام الفساد است. در جوامعى كه دين توجيه گر استبداد است و استبداد دينى حاكم است، روشنفكر حوزه عمومى، خواه ناخواه با تفاسير فاشيستى - استبدادى از دين درگير خواهد شد.


عدول از نظرات گذشته: من از هيچ يك از نظرات گذشته ام درباره نظام سياسى كه در ايران بيان كرده ام (خصوصاً آنچه در دو مانيفست نوشته ام) عدول نكرده ام. ممكن است در موقعيتى بر نكته اى بيشتر تأكيد كنم، اما همچنان معتقدم كه گذار به دموكراسى وظيفه ما ايرانيان است، نه هيچ دولت خارجى.


دموكراسى هم مثل آب است. اگر صد سال درباره آب بحث و گفت و گو صورت بگيرد، تشنه اى سيراب نخواهد شد. براى رفع تشنگى بايد عملاً به دنبال آب رفت و آن را نوشيد و سيراب شد. به همين منوال، به صرف سخن گفتن از دموكراسى، دموكراسى پديد نمى آيد. دموكراسى محصول فحاشى نيست. در طول سه دهه گذشته بسيارى از مخالفان جمهورى اسلامى، هر چه فحش داشته نثار اين رژيم كرده اند، ولى اين نظام همچنان به كار خود ادامه داده است. اگر تغيير رژيم با فحش دادن امكان پذير بود، تاكنون بايد هزاران بار اين رژيم سقوط كرده باشد. آيا بيان اين نظرات، به معناى عقب نشينى از مواضع پيشين است؟ درد ما، درد بى عملى است.


وجود و عدم اپوزيسيون: نظام جمهورى اسلامى مخالفان بسيارى دارد. به نظر من اگر يك رفراندم آزاد درباره اين رژيم برگزار شود، اكثريت مردم ايران راى به تغيير آن خواهند داد. ولى هيچ رژيمى درباره بود و نبود خود رفراندوم برگزار نمى كند.


مخالفت اكثريت مردم يك كشور با رژيم مستقر به معناى وجود اپوزيسيون نيست. اپوزيسيون جنبشى متشكل، داراى رهبرى، آرمان، اهداف مشخص، استراتژى ، تاكتيك و اعمال جمعى معين است. مخالفان رژيم جمهورى اسلامى نه تنها داراى اين اوصاف نيستند، بلكه به شدت مخالف يكديگرند، به هم تهمت مى زنند، اهانت مى كنند، به جاى آنكه وزارت اطلاعات جمهورى اسلامى آنها را ترور شخصيت كند، اينان خود به نحو احسن همديگر را ترور شخصيت مى كنند. اگر كسى كمى مطرح شود، همگى اجماع مى كنند كه او را خراب كنند، هيچ عملى جز صدور بيانيه و مقاله از سوى مخالفان ضورت نمى گيرد. نه بودجه اى براى عمل دارند و نه وقتى به عمل و اقدام عليه رژيم اختصاص مى دهند، و نه بر سر چيزى توافق دارند.


از نظر برخى از مخالفان اين رژيم، هر كس به دست اين رژيم كشته شود، آدم خوبى است. هر كس در سلول هاى انفرادى و بندهاى اين رژيم سالها اسير باشد، تا در زندان است، آدم خوبى است. اما اگر از زندان آزاد شود، حتما مسئله دار است: عامل رژيم است، در زندان در حال خوشگذرانى بوده است، اصلا رژيم برنامه ريزى كرده و او را سال ها به زندان انداخته تا ديگران را گول بزند و از او چهره بسازد.


زندانى از زندان آزاد شده فقط يك راه براى اثبات عامل رژيم نبودن دارد: او فقط با كشته شدن به وسيله رژيم مى تواند اثبات كند كه عامل رژيم نبوده است. وقتى چنين فضايى وجود دارد، وقتى بسيارى از سايت هاى مختلف فارسى زبان تمامى اين نوع اتهام ها، اهانت ها، تخريب ها و... را هر روزه منتشر مى كنند، وقتى عقلا و ريش سفيدان مبارز، اين فضاى آلوده را محكوم نمى كنند، چه جاى سخن گفتن از وجود اپوزيسيون؟


براى تایید مدعا، آزمونى را به همگان پيشنهاد مى كنم: كافى است فقط يك نفر از مخالفان رژيم جمهورى اسلامى را معرفى كنيد كه هيچ كس به او اتهامى وارد نكرده باشد، كسى به او اهانت نكرده باشد، كسى او را عامل رژيم يا آمريكا و اسرائيل نخوانده باشد؟ وقتى همه مخالفان يا مزدور آمريكا و اسرائيل اند، و يا فرستاده و مزدور جمهورى اسلامى و در خدمت آن رژيم، ديگر چه كسى باقى مى ماند تا با همكارى، همدلى و مشاركت ديگران، اپوزيسيون بسازد؟ مگر ما اجازه مى دهيم شخصيت ملى در ميان ما پا بگيرد؟ ما استاد نابود كردن سرمايه هاى ملى خود هستيم.


بسيارى از سايت هاى فارسى زبان فاقد اخلاق رسانه اى و حرفه اى هستند. آنها به نام آزادى بيان هر اتهام بلا دليل و اهانتى را منتشر مى كنند. آن هم از سوى كسانى كه بدون نام حقيقى مى نويسند. بيژن ها، فريبرزها، داريوش ها، مليحه ها، مريم ها، و... دهها اسم شبيه به اين، هر روز اهانت مى كنند، تهمت مى زنند. اگر كسى با نام حقيقى خودش چنين كند، به سرنوشت سعيد مرتضوى و حسين شريعتمدارى دچار خواهد شد. بگذريم از اينكه كسانى افتخار مى كنند كه كيهان خارج از كشور باشند و هر كس را كه از حقوق بشر دفاع و سركوب هاى رژيم را محكوم كند، آمريكايى مى خوانند.


براى رهايى از اين فضاى آلوده، اول از همه بايد سايت هاى فارسى زبان ياد بگيرند كه هيچ اتهامى را از هيچ كس عليه كس ديگرى، بدون سند محكم، منتشر نكنند. هيچ اهانتى را عليه هيچ كس منتشر نكنند.


اكثر مطالبى كه در سايت هاى فارسى زبان به نام پرسش يا اظهار نظر منتشر مى شود، در هيچ رسانه معتبر خارجى قابل انتشار نيست. براى اينكه قابل پيگرد است و هيچ رسانه اى حاضر نمى شود سرمايه مالى و آبروى خود را هدر دهد.


در تمام محاكم جوامع دموكراتيك، اثبات مدعا و ارائه سند با اتهام زننده است. با اينكه سالها در جوامع دموكراتيك زيسته ايم، هنوز فرهنگ دموكراتيك را نياموخته ايم. رعايت اخلاق شرط نقد زمامداران سياسى است، چه رسد به آنها كه قدرتى ندارند و در حال مبارزه با رژيم سركوبگرند. به جاى مبارزه با رژيم سركوبگر جمهورى اسلامى، با طنز و شعر، بدترين اهانت ها و اتهام ها را به كسانى كه بيشترين صدمه را از اين رژيم ديده اند، وارد مى آورند.


  • مخالفان ايرانى، با هر غير ايرانى كه صحبت مى كنند، اول از همه، ديگر مخالفان رژيم را ترور شخصيت مى كنند تا به اصطلاح رقباى احتمالى را از ميدان به در كرده باشند.

يكى از قدرت شاعرى خود عليه استبداد و به سود آزادى و دموكراسى استفاده مى كند، و يكى ديگر، اين هنر را هزينه تخريب كسانى مى كند كه در تحول فكرى جامعه ايران نقش موثرى داشته اند. گويى مسئله استبداد دينى حاكم حل


شده است و تنها مسئله باقى مانده، تسويه حساب با رقباى احتمالى و فكرى است. گويى قرار نيست ما در كنار هم زندگى كنيم، يكديگر را تحمل كنيم، از يكديگر بياموزيم. چرا به جاى نقد انديشه ها، شخصيت ها را نقد مى كنيم؟

نكته مهم ديگرى هم وجود دارد كه بايد بدان توجه كرد. ايرانيان ثروتمند زيادى در خارج كشور زندگى مى كنند. برخى از نشريات معتبر بين المللى نوشته اند كه ايرانيان خارج از كشور بيش از هشتصد ميليارد دلار سرمايه دارند. دموكراسى خواهان و آزادى خواهان ايران، به شدت به يك رسانه(تلويزيون) ملى نياز دارند كه با سرمايه ايرانيان به كار افتد، در خدمت گذار به دموكراسى باشد، چهره هاى ملى و مردمى مخالف رژيم بر آن نظارت داشته باشند. اما تاكنون، به هر دليلى ، اين اقدام صورت نگرفته است و ثروتمندان ما، سرمايه اين كار را تأمين نكرده اند.


افراد سياسى مستقل، يا افرادى كه در گروه هاى مختلف فعالند، توان آن را دارند كه از طريق راه اندازى يك «بنياد ملى»، خود سرمايه اين عمل ملى را فراهم آورند. اما چنين نكرده و نمى كنند. خود اين واقعيت تلخ نيز نشان مى دهد كه ما فاقد اپوزيسيون هستيم. كدام فرد، يا افراد، آنقدر نزد ايرانيان اعتبار دارند كه اگر جلو بيفتند، ايران دوستان سرمايه تشكيل چنين بنيادى را در اختيار آنان بگذارند؟


مى دانم كه پذيرش فقدان اپوزيسيون براى افرادى كه دهه ها مبارزه كرده اند، هزينه داده اند، زندان رفته اند، شكنجه شده اند، خانواده خود را از دست داده اند، تبعيد شده اند، بسيار سخت است. اما پذيرش حقيقت تلخ، و چشم به روى واقعيت گشودن، مى تواند اولين گام رهايى از شر ابليس استبداد باشد.


رژيم سركوبگر و فاسد موگابه با يك اپوزيسيون قدر روبروست. «جنبش براى تغييرات دموكراتيك» به رهبرى مورگان چانگراى توجه و حمايت جهانى را به خود جلب كرده و مذاكرات براى سهيم كردن اين جنبش در قدرت در زيمبابوه ادامه دارد.


نظاميان حاكم بر برمه، با يك اپوزيسيون روبرو هستند. خانم آنگ سان سوكى، رهبر ليگ ملى براى دموكراسى است. اگر آنگ سان سوكى در ميان ما بود، تمام مخالفان رژيم آن چنان به جان او مى افتادند كه جرأت حرف زدن نداشته باشد، ولى او اينك رهبر اپوزيسيون برمه است.


مخالفان ايرانى، با هر غير ايرانى كه صحبت مى كنند، اول از همه، ديگر مخالفان رژيم را ترور شخصيت مى كنند تا به اصطلاح رقباى احتمالى را از ميدان به در كرده باشند.