علی فتحعلیان؛ گفتند شناسنامه بیاورید و جنازه بگیرید

جمعیت معترض پیکر یکی از کشته‌شدگان درگیری‌های ۳۰ خرداد ۸۸ را حمل می‌کنند

قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست داده‌اند. حکایت انسان‌هایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگی‌شان تمام شد.

داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیمایی‌های اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشک‌آور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن‌شان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوه‌های خشونت‌آمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
-----------------------------------------------------------------------

Your browser doesn’t support HTML5

قربانیان ۸۸؛ بخش ۳۸: علی فتحعلیان

وقتی از ماشین‌شان پیاده می‌شوند توجه اهالی محل نیز به آنها جلب می‌شود. چهره‌های این چند نفر آشناست و این را از نگاه‌های پرسش‌آمیزِ رهگذرانی که به آنها خیره شده‌اند، می‌شود فهمید. یکی از این چند نفر قدم پیش می‌گذارد و زنگ در خانه‌ای را می‌زند که پارچه‌های سیاه بر سر در آن آویزان است.

اینجا خانه پسر ۲۰ ساله‌ای به نام علی فتحعلیان است که دانشجوی سال دوم عمران بود که سی‌ام خرداد سال ۸۸ در جریان اعتراض‌های خیابانی به نتایج اعلام شده انتخابات با اصابت گلوله‌ای کشته شد اما خانواده‌اش در مورد آنچه بر آنها گذشت به جز با همین چند نفری که در خانه‌شان را زده‌اند با کسی سخن نگفته‌اند.

این خانواده در مورد آنچه که بر آنها گذشته با هیچ رسانه ای سخن نگفته اند. همسایه ها نگرانِ رفت و آمدهای چهره‌های سرشناس شهر به این خانه هستند. آنها می‌دانند که در این سال‌ها علی فتحعلیان، جوان ۲۰ ساله این خانه و پدر و مادرش خانواده‌ای آرام، مذهبی و بدون دردسر بوده اند اما نمی‌دانند این روزها کسانی که دراین خانه را می‌زنند از کجا آمده‌اند و آیا برای دلداری به پدر و مادری عزادار هستند، درِ این خانه را می‌زنند یا دلیل دیگری دارند.

تنها چند روز بعد از آنکه خانه علی فتحعلیان محل رفت و آمدِ چندین نفر از چهره‌های شناخته شده و رسمی ایران می‌شود، من نیز سراغ یکی از اعضای این خانه می‌روم و تلفنی از او می‌پرسم که در این خانه چه خبر است و چه کسانی سراغ اهالی این خانه آمده‌اند؟

«یک سری آمدند از هلال احمر، از ریاست جمهوری، از شورای شهر ... هیچ حرفی داریم، هیچ کاری نداریم، چه حرفی ؟ چی بگیم؟...»

این صدای پدر بزرگ علی فتحعلیان است. جوانی که به گفته ی او در سی‌ام خرداد ۸۸ کنجکاو به خیابان می‌رود اما با اصابت گلوله‌ای کشته می‌شود:

«من پدر بزرگش هستم، آمده بود خانه ما، از خانه ما که نزدیک بود با لباس راحتی و با دمپایی رفت دم مسجد لولاگر، در عرض ۲۰ دقیقه این برنامه اتفاق افتاد، می‌آمد درسش را همین جا می‌خواند و ...همیشه پیش من بود، همیشه پیش من بود...»

مسجد لولاگر در حوالی خانه پدربزرگ علی فتحلیان همان مسجد معروفی است که در جریان اعتراض‌های به نتایج انتخابات برخی از شاهدان عینی می‌گویند که از بام آن به سمت معترضان تیراندازی شد. معترضانی که در مقابل این مسجد تجمع کرده‌اند با دلهره به آسمان نگاه می‌کنند و با یک دست دوربین‌ها را بالا گرفته‌اند و از صحنه‌های تیراندازی فیلم می‌گیرند.

این فیلم‌ها که به سرعت در اینترنت پخش شده نشان می‌دهد که چند جوان با لباس‌های یک دست نظامی بالای مسجد ایستاده‌اند و به سمت جمعیت شلیک می‌کنند. ناگهان صدای فریاد جمعیت بالا می‌رود و سپس دست‌های آنان نیز. جوانی تیرخورده روی شانه‌های مردم است.

اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، در گفتگویی با نشریه سروش که در داخل ایران منتشر می‌شود تیراندازی از بالای مسجد لولاگر را تکذیب می‌کند. اما در فیلم‌های منتشر شده مردم با دیدن تیراندازان بالای بام مسجد و به محض شلیک آنان به سمت جمعیت علیه بسیجی‌ها شعار می‌دهند.

علی فتحعلیان که در گوشه‌ای از همین جمعیت ایستاده بود، هنوز به خانه برنگشته. اهالی خانه‌اش بارها به موبایل علی زنگ می‌زنند تا نشانه‌ای از او پیدا کنند. کسی که سرانجام گوشی موبایل را بر می‌دارد، علی نیست.
«به ما هیچ کسی خبر نداد. بعد ما ساعت چهار و پنج صبح به موبایلش تلفن کردیم که موبایلش را یک پرستار بیمارستان جواب داد و گفت اینجا بیمارستان است پدرش را بگویید شناسنامه‌اش را بیاورد و جنازه را ببرد...»

جنازه علی فتحعلیان تنها چند روز بعد از کشته شدن در اختیار خانواده‌اش قرار می گیرد. روایت پدربزرگ علی را می‌شنوم که می‌گوید خانواده‌اش بعد از تشییع جنازه، پیکر علی را در قطعه نهم بشهت زهرا دفن می‌کنند:
«جنازه‌اش را به ما تحویل دادند، رفتیم بهشت زهرا هم تشییع جنازه کردیم، هم جنازه را دیدیم، پدرش، مادرش و من هم رفتیم جنازه را دیدیم.»

پدر و مادر علی روزهای سختی را پشت سر می‌گذارند اما همچنان در سکوت. روزها و ماه‌های از پی هم آمدند و رفتند و دومین سالگرد انتخابات سال ۸۸ از راه می‌رسد. هیچ خبری از کسانی که در روزهای نخست از هلال احمر، ریاست جمهوری و شورای شهر سراغ اعضای این خانه رفته بودند، نیست و کسی دیگر خبری از دادخواست اولیه‌ای که این خانواده تهیه کرده بود، نمی‌دهد.

بعد از دوسال پدر علی فتحعلیان بلاخره تصمیم می‌گیرد که سکوتش را بشکند. او از نتیجه ندادن شکایت‌شان در دستگاه قضایی ایران گلایه می‌کند و می‌گوید پرونده را «همانگونه که خودشان می‌خواستند»، رسیدگی کردند و خودشان خبرهای نوشتند که ما نمی‌دانیم چه شد اما این پاسخ‌ها و حرف‌های‌شان برای ما فرزند نمی‌شود:
«پیگیری قضایی هم خودشان پیگیری کردند... و پاسخی که شما بخواهید را نمی‌دهند همانگونه که خودشان بخواهند پیش می‌روند... به هر حال بچه‌ای که ۲۰ سال توی این شرایط سخت بزرگ کردیم. بچه وقتی مریض می‌شود شما نمی‌خوابید، اصلاً اینها قابل گفتن نیست که من چه بگویم... اصلاً تمام دنیا و شهرت را به من بدهند به چه درد من می‌خورد... اگر دنیا را به من می‌دهند می‌توانم لحظه‌ای آغوش بچه‌ام را احساس کنم؟ ...نمی‌توانم که... چه بگویم؟ فقط خدا صبر بدهد به ما...»

دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به سر آمد و مردم در انتخاباتی دیگر شرکت کردند. حالا حسن روحانی را به عنوان رئیس‌جمهور ایران برگزیده‌اند. از رادیوی مجلس بعد از چهار سال صدای نماینده‌ای به گوش می‌رسد که از گلوله خوردن معترضان در راهپیمایی‌های اعتراضی سال ۸۸ سخن می‌گوید.

او علیرضا زاکانی نماینده تهران است که وقتی می‌خواهد از محمدعلی نجفی یکی از وزرای پیشنهادی حسن روحانی انتقاد کند، اقرار می‌کند که آنها چهار سال پیش و در روزهای نخست اعتراض‌های مردمی سراغ خانواده‌های کشته‌شدگانِ سال ۸۸ رفته بودند و در خانه آنها را زدند تا از نزدیک با این خانواده‌ها سخن بگویند.

بعد از این دیدارها و فتنه‌گر نامیده شده برخی از کشته‌شدگان، خانواده‌های زیادی سکوت اختیار می‌کنند اما وب‌سایت پرچم و رسانه‌های اصولگرا و وب‌سایت‌های نزدیک به دولت نام بیش از ۳۰ تن از کشته‌شدگان را علنی و بسیاری از آنها را به عنوان بسیجی معرفی می‌کنند. رادیوی مجلس باز است و خانواده علی فتحعلیان می‌شنوند که حمید رسایی نماینده اصولگرای مجلس از پسر آنها نیز به عنوان بسیجی یاد می‌کند:
«شهدایی همچون غلام کبیری، بهمن جنابی، علی فتحعلیان که همه‌شان بسیجی بودند و با اسلحه‌ای که کالیبر آن متعلق به سلاح‌های رسمی کشور نیست به شهادت رسیدند...»

خبرگزاری فارس و کیهان بارها از شکایت «خانواده‌های بسیجیان شهید علیه موسوی و کروبی» سخن می‌گویند. از پدربزرگ علی فتحعلیان در مورد صحت این خبر می‌پرسم:
«ما از هیچ کسی شکایت نکردیم، چون ما هیچ برنامه‌ای نداریم که از کسی شکایت کنیم. ما چیزی که با چشم‌مان ندیدم... نه از آقای کروبی نه از آقای مهندس موسوی، نه نه...»

پدر علی به همراه مادر و دو خواهرش هر یک در گوشه‌ای از خانه نشسته‌اند و به گوینده خبرهای تلویزیون گوش می‌کنند که خبرهای سیاسی را می‌خواند. پدر علی فتحعلیان می‌گوید پسرم اصلاً سیاسی نبود. عضو هیچ حزب و گروهی هم نبود. علی فرزندِ بزرگ خانه‌ام، تنها پسرم و پشتيبانِ آينده‌ام بود. حالا حاصلِ همه عمرم رفته بر باد. دیگر هیچ یک از آن چهره‌های شناخته شده‌ای که روزهای نخست در این خانه را زده‌اند، خبری نشد و پرونده علی در دستگاه قضایی ایران به هیچ فرجامی نرسید.