شاهرخ رحمانی؛ زیر چرخ‌های خودروی نیروی انتظامی جان داد

قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان‌شان را از دست داده‌اند. حکایت انسان‌هایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگی‌شان تمام شد.

داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیمایی‌های اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشک‌آور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدن‌شان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوه‌های خشونت‌آمیز دیگری کشته شدند. با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------

Your browser doesn’t support HTML5

قربانیان ۸۸؛ بخش ۴۵: شاهرخ رحمانی

پسرها گوشه اتاق نشسته‌اند و ریز ریز با هم حرف می‌زنند. مادر به همراه دخترش در گوشه‌ای دیگر از خانه مشغول است. شاهرخ ۲۵ ساله است و حال هوای پس از انتخابات ۸۸ او را هم کنجکاو کرده، رو به برادرش می‌کند و می‌گوید که باید برود.

او هنوز لباسش را مرتب می کند که مادر متوجه تکاپوی پسرش برای بیرون رفتن از خانه می شود. حرف‌هایش را با دخترش نیمه رها می‌کند و صدایش را چند پرده بالاتر می‌برد تا از شاهرخ بپرسد که راهی کجاست؟ «می‌رم بیرون مامان». شرح بیشتری نمی‌دهد و از خانه بیرون رود. بعد از او اهالی دیگر این خانه نیز هر کدام دنبال کار و زندگی خودشان می‌روند.

فرزندان این خانه چهار سال است که پدر را از دست داده‌اند و با هم در کنار مادرشان زندگی می‌کنند. مادر کمی نگران است. او شنیده است که این روزها هنوز مردم معترض به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری سال ۸۸ از مناسبت‌های مختلف مذهبی و تقویم جهوری اسلامی استفاده می‌کنند تا برای اعتراض به خیابان بیایند… امروز ششم دی ماه ۸۸ مصادف است با روز عاشورا و مردم معترض دوباره به خیابان‌ها آمده‌اند.

اعتراض‌های مردمی که می‌گفتند رأی‌شان «گم شده»، هر بار سرکوب می‌شد اما امروز گویی خشونت بیشتر است. مردمی که کشته شدن بخش دیگری از همراهان خود را ماه‌های گذشته از نزدیک شاهد بودند حالا کمی خشمگین‌تر از گذشته شعار می‌دهند.

خیابان‌های تهران به محل درگیری میان معترضان با نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها و گاردی‌ها تبدیل شده است. گاردی‌هایی که به سمت مردم گاز اشک‌آور شلیک می‌کنند.

مردم با سنگ و هرچه بشود پرتاب کرد، تلاش می‌کنند تا از میان نیروهای ضدشورش راهی برای عبور به خیابان‌های اصلی شهر باز کنند.

مادر و خواهر شاهرخ به خانه برگشته‌اند اما هنوز خبری از پسرها نیست. اخبار ۲۰:۳۰ تلویزیون، با نمایش تصویر آتش گرفتن ساختمانی در حوالی پل کالج، از هتک حرمت روز عاشورا توسط «اغتشاش‌گران»، خبر می‌دهد. خیابان‌ها همچنان محل درگیری و نزاع میان معترضان و نیروهای امنیتی است.

معترضان از درگیری‌های میان مردم و نیروهای ضد شورش فیلم و عکس تهیه می‌کنند و دقایقی بعد این عکس‌ها و فیلم‌ها به صورت گسترده در اینترنت پخش می‌شود.

تلویزیون همچنان درگیری‌های مردم و نیروهای ضد شورش را نشان می‌دهد اما شبکه‌های ماهواره‌ای پر است از تصاویر دلخراش رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی چند تن از معترضان.

صدای شیون و جیغ‌های رهگذران تمام خیابان را پر کرده.

از شاهرخ خبری نیست. ناگهان با صدای زنگ خانه، خواهر شاهرخ از جا می پرد و به سمت آیفون می‌رود. کسانی که پشت در ایستاده‌اند می‌گویند که شاهرخ به دلیل تصادف در یکی از بیمارستان‌ها بستری شده.

خواهر شاهرخ به سمت مادرش بر می‌گردد. دست و دلش می‌لرزد اما سکوت می‌کند و به مادر چیزی نمی‌گوید. گوشی تلفن را بر می‌دارد و به برادر دیگرش آنچه را که پشت آیفون خانه شنیده، خبر می‌دهد.

«خواهرم با من تماس گرفت که چند نفر از دوستان شاهرخ آمدند جلوی در، می‌گویند که ایشون تصادف کرده در بیمارستان است… از همان پشت آیفون گفتند کدام بیمارستان و شماره تلفنی به ما دادند...»

مادر هنوز نمی‌داند چه خبر است. خواهر دلشوره دارد و برادر راهی بیمارستان می‌شود. فکر و خیال رهایش نمی‌کند. با خودش می‌گوید شاهرخ با خودروی شخصی‌اش امروز کجا رفته که حالا تصادف کرده است. پایش که به بیمارستان می‌رسد از برادر خبری نیست، تنها شماره تلفنی به او می‌دهند و می‌گویند که برای پیگیری وضعیت برادرش باید با این شماره تماس بگیرد

«یک شماره دادند، وقتی که زنگ زدیم دیدم شماره نیروی انتظامی بود. گفتند ما یک فوتی به این اسم داریم شما باید به پزشک قانونی مراجعه کنید.»

خواهر شاهرخ همچنان چشم‌به‌راه است و مادر بی‌خبر. تلویزیون فرمانده نیروی انتظامی را نشان می‌دهد که از کشته شدن چند نفر در تجمع روز عاشورا خبر می‌دهد.

«در مورد آن خودرویی که اغتشاشگران را زیر گرفته، خودرو شناسایی شد معلوم شد که خودرو را سرقت کرده بودند اغتشاش گران را زیر گرفتند.»

دوستان شاهرخ با برادرش تماس می‌گیرند و خبر می‌دهند که شاهرخ تصادف نکرده است. آنها می‌گویند آن کسی که توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد، شاهرخ بود.

«دوستان و آشنایان با من تماس گرفتند و گفتند که در اینترنت چنین خبری پخش شد و این طوری بود که شاهرخ با ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شده… من فکر کردم برادرم با ماشین شخصی خودش رفته و تصادف کرد ولی روز عاشورا یکی از اقوام به ما گفت که ماشین که ته کوچه پارک است و من متوجه شدم که با خودروی شخصی ما نبوده…دوستان گفتند ایشون با خودروی نیروی انتظامی تصادف کرد...»

خبر به گوش مادر خواهر و دیگر بستگان شاهرخ می‌رسد. برادر شاهرخ وقتی با بدن له شده او در پزشکی قانونی کهریزک مواجه می‌شود، فریاد می‌کشد اما کسی پاسخگوی این نیست که کجا چنین اتفاقی رخ داده است:‌

«چیزی که به ما عنوان کردند [این بود که] گفتند تصادف [کرده] ما هم گفتیم تصادف… در خاکسپاری مشکل پیش نیاید. فقط در گواهی فوتش علت فوت را زده بودند که بعداً اعلام می‌شود، ما هم با یک جسد تکه پاره روبه‌رو شدیم و به خاطر همین هم زیاد مصر نشدم که مراسم به هم بخورد...»

چهار سال بعد اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا اعلام کرد ماشین نیروی انتظامی در روز عاشورای ۸۸ از روی یک نفر عبور کرده و برای دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه به خانواده‌اش نیز اقدام شده است.

اما خانواده شاهرخ بارها در ایران تهدید به سکوت شدند و هیچ کسی سراغ این خانواده و سایر خانواده‌های کشته‌شدگان روز عاشورا نرفت تا به گفته آنها از آنان دلجویی کند و یا شکایت قضایی آنان را مورد رسیدگی قرار دهد.