جنبش دیگری به نام خدا؛ این بار، خدایی که نمی‌تواند و نمی‌خواهد

«زمانی که بر بالای پشت بام الله‌اکبر می‌گفتند دل فرزندان ما در خانه می‌لرزید.» (عطاءالله صالحی، فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی، ایلنا، ۱۴ آذر ۱۳۸۹)

اکنون که غبارهای سرکوب جنبش سبز فرو نشسته و فعالان جنبش پس از دو سال در حال بازنگری تاکتیک‌ها و راهبردهای خود هستند مناسب است نگاهی به جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸ داشته باشیم. زمان آن فرا رسیده است که در مورد باور‌ها (خداباوری نوین، فرا ایدئولوژی)، مشخصات و ریشه‌های بروز جنبش از منظر حکومت (تحلیل‌های حکومتی)، سیر تحول جنبش (از همگرایی و شمول تا واگرایی و انحصار)، سیاست خارجی فعالان جنبش، و مواجههٔ ایالات متحده با جنبش سخن بگوییم.

جنبش سبز یک حرکت ملی و مدنی علیه اسلامگرایی یا ایدئولوژی تمامیت‌گرایانه و اقتدارگرایانه اسلامی و حکومت متناظر با آن بود. فعالان این جنبش برای زندگی و شادی و آزادی و کرامت و فردیت و دموکراسی به پا خواستند و هر آنچه با این عناصر سر دشمنی نداشت جایی در گستره وسیع این حرکت یافت.

آنچه بیش از همه در این جنبش حضور داشت فریاد علیه ریاکاری، تحمیل، دروغ، مرگ باوری، خشونت، زهد فروشی و خود- خدا پنداری، و خود- معصوم پنداری بود که آسیب‌های معمول حکومت‌های دینی هستند. فعالان مذهبی جنبش سبز که اکنون بسیاری از آن‌ها به تدریج زبان باز کرده و به نفی حکومت دینی با عبارات متفاوت می‌پردازند چه تحولی در نگرش به خدا و مذهب و رابطهٔ دین و دولت را متحمل شده‌اند؟

باز ستاندن مذهب از حکومت

سبز‌ها که خواهان براندازی اقتدارگرایی و تمامیت‌طلبی با روش‌های مسالمت‌آمیز بوده و هستند با شعارهای الله‌اکبر پشت بام‌ها و کف خیابان‌ها، خدا و دیگر عناصر مذهب را از حکومت جبار ستانده و از آن خود ساختند.

پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ دیگر سر دادن ندای الله‌اکبر و نصر من الله از سوی نیروهای حکومتی و بسیجی‌ها متوقف شد چون این شعار‌ها به تملک سبز‌ها در آمد. سبز‌ها که ولایت مطلقه فقیه و قدرت دنیوی قاهره را از آنِ حکومت می‌دیدند از آن مشروعیت‌زدایی الهی و اخلاقی و مذهبی کردند.

نکته محوری در تمام شعارهایی که از زبان ولایتمداران بیرون می‌آمده حمایت از رهبر مطلقه است؛ خدای زمینی برای ولایتمداران بر جای خدای آسمانی نشسته است و الطاف نفتی خود را بر سر و روی مریدان و وفاداران واقعی و غیرواقعی می‌ریزد.

توحید علیه شرک

بخش مذهبی جنبش سبز از یک منظر توحیدی با قرائت دهه پنجاه آن یعنی نفی استبداد به عنوان شرک با حکومت خامنه‌ای مخالفت می‌کرد. میر حسین موسوی آن باور توحیدی را با عقلانیت در هم می‌آمیزد: «جنبش سبز ملت ایران با اتکا به این میراث گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی در تلاش برای تحقق اهداف خویش، دستیابی به اجماع آگاهانه بر خصیصه‌های هویت‌آفرین و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مورد نظر دارد و این امر را تنها با تکا به عقلانیتی میسر می‌داند که حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی باشد. «(بیانیه شماره ۱۸، کلمه، ۲۵ خرداد ۱۳۸۹)

اگر بخش غیرمذهبی و مذهبی لیبرال جنبش این حکومت را به دلیل نقض گسترده و نهادینه حقوق بشر و فقدان دموکراسی نقد و نفی می‌کرد بخش مذهبی غیرلیبرال نیز می‌توانست با توسل به ادبیات مذهبی سیاسی شده در سال‌های دهه ۱۳۶۰ آن را مورد پرسش قرار دهد. خدای این نیروهای مذهبی فردی را به نام ولی فقیه بر سرنوشت آدمیان حاکم نکرده بود.

گذر از خدای شریعت

خدایی که جنبش سبز از بزرگی آن یاد می‌کرد خدایی اخلاقی و عرفانی است که انسان‌ها را به گذشت و ایثار و امانت و صداقت و مبارزه با ظلم و زورگویی دعوت می‌کند و نه اجرای احکام یا تعطیل کردن آن‌ها برای حفظ نظام. این خدا، خدای ادیان سازمان یافته و مالک و مشروعیت بخش نهادهای دینی نبود که روحانیت با تمسک بدان به اِعمال اقتدار و قدرت در جامعه می‌پردازد.

باورمندان جنبش سبز رابطه با چنین خدایی را تجربه می‌کردند و غیر باورمندان جنبش نیز به این رابطه احترام می‌گذارند. خدای بخش باورمند جنبش، خدای تنهایی‌های آخر شب بر روی پشت بام‌ها بود و نه سکه رایج برای کسب امتیازات و رانت‌ها و مشاغل دولتی.

خدای فرا- ادیان

خدایی که در نهضت سبز در زبان مردم جاری می‌شده است همانند خدا در قانون اساسی امریکا یا روی سکه‌های این کشور به هیچ دین خاصی تعلق نداشت. خدایی بود بزرگ‌تر از همه معابد و مساجد و کلیسا‌ها و نهادهای دنیوی مذاهب که بازار دین را در اختیار دارند؛ خدایی است بزرگ‌تر از همه دیکتاتورهای مذهبی و غیر مذهبی و دادرس کسانی که در برابر ظالم هیچ پناهی ندارند.

این خدا برای فروش در بازار پر رونق دین در ایران دوران حکومت اسلامی عرضه نمی‌شد. این خدا بیشتر خدای سرکوب‌شدگان بود تا خدای تاجران.

وقتی سرکوب‌شدگان جنبش سبز از همه افراد و گروه‌ها برای دادرسی قطع امید می‌کردند به او نامه می‌نوشتند. وقتی از رسانه‌های رژیم صد‌ها و هزاران دروغ عرضه می‌شد خدا به نمادی از آنچه نیست تبدیل می‌شد. وقتی جان سبز‌ها از سرکوب به لب می‌آمد به آن متوسل می‌شوند تا جان را از آن‌ها بستاند (جمله معروف عزت‌الله سحابی).

خدای قدرت، خدای معنویت

خدای جنبش سبز متعَلَق ایمان بود و نه نماینده روحانیت در آسمان. این خدا برای تقویت روحیه معنوی در چالش‌های زندگی است و نه سپر قرار دادن آن برای کسب قدرت، ثروت و منزلت. خدای فعالان مذهبی سبز ابزار مشروعیت بخش به خشونت حاکمان نبود، بلکه ملجأ معنوی کسانی بود که تحت این خشونت‌ها قرار داشته و دارند.

کسانی که نمی‌توانستند الله‌اکبر سبز‌ها را در بافت و سیاق تاریخی و اجتماعی‌اش ببینند آن را نمادی از یک انقلاب دینی دیگر و تکرار همه مصیبت‌های آن می‌گرفتند. کسانی که نمی‌توانستند این خدای متفاوت با خدای روحانیت حاکم را درک کنند سبز‌ها را از فریاد الله‌اکبر باز می‌داشتند. البته اگر تک تک اعضای جامعه مراقب نباشند همواره نجات بخش یا مقدس می‌تواند به دیکتاتور تبدیل شود.

خدایی که نمی‌تواند

خدایی که سبز‌ها بدان توسل می‌جستند اما قادرِ دست اندرکار در حد مدیریت خُرد جهان مثل ولی فقیه نیست. در زیر چشم‌های او مرتباً بخشی از باورمندانش جنایت می‌کنند اما او آن‌ها را باز نمی‌دارد. بخش دیگری از مردم نیز در خلوت خود گناه می‌کنند و این خدا آماده بخشایش یا نادیده گرفتن آنهاست.

این خدا جهان را به حال خویش واگذاشته است، جهانی کاملاً پیش‌بینی‌ناپذیر که همه چیز در آن ممکن است و انسان‌ها خود باید آن را به درستی مدیریت کنند. تحت نام این خدا هزاران خبط و خطا و جنایت صورت می‌گیرد اما او حتی قادر نیست آن‌ها را انکار کند. سبز‌ها این ناتوانی را به رسمیت شناخته و خود به مقابله با مشکلات برخاستند. این خدا مخلوق و از جنس‌‌ همان بشر ناتوانی است که به او تمسک می‌جوید.

جنبش متفاوتی به نام خدا

انقلاب ۱۳۵۷، انقلاب به نام خدا نامیده شد، اما خدای آن غالباً خدای ایدئولوژیک و خدای ادیان سازمان یافته بود که مدعی داشت (روحانیت) و وقتی قرار شد این خدا و دستوراتش حاکم شوند روحانیت قدرت را به دست گرفت، شریعت را تنها دستورات خدا معرفی کرد و به تدریج قدرت خود را مطلقه ساخت.

خدای مردم در انقلاب ۵۷ در مراحل اولیه نفی سلطنت، شبیه بود به خدای نیروهای مذهبی جنبش سبز ۸۸ اما در مرحله شکل‌گیری جمهوری اسلامی و با غلبه روحانیت بر نهادهای دولتی به ابزاری برای رقابت بر سر قدرت و ثروت تبدیل شد.

خدای جمهوری اسلامی خدای خشونت و قهر و غلبه و ارعاب و عذاب دنیوی به دست باورمندان است. نماد‌ها و شعارهای مذهبی آن قدر در انقلاب ۱۳۵۷ تکرار شدند که این انقلاب از سوی بسیاری» انقلاب اسلامی «نام گرفت اما مردم از حکومت اسلامی عدل و آزادی انتظار داشتند و روحانیت، انحصار قدرت برای اجرای تحمیلی احکام شریعت و مسلمان واقعی کردن مردم (از روی سبک زندگی خود) را طلب می‌کرد.

اما جنبش سبز یک جنبش دینی نبود. حرکتی بود که دینداران معتقد به دموکراسی و حقوق بشر و غیردینداران با آن همراه شدند. دینداران جنبش خواهان زندگی دیندارانه بنا به تشخیص خود و نه حکومت بودند و با تمسک به خدای قهار ادیان سازمان یافته «دیگران» و «غیر خودی‌ها» را نفی نمی‌کردند بلکه خواهان رنگین کمان ادیان، اقلیت‌های قومی و جنسی و ایدئولوژی‌های سیاسی در یک بازار رقابتی سیاسی بودند.