سمت و سوی تحولات خاورمیانه در گفت‌وگو با علیرضا نوری‌زاده

با آغاز جنبش‌های اعتراضی در خاورمیانه تاکنون دو نظام سیاسی در تونس و مصر تغییر پیدا کردند و تحولات در چندین کشور دیگر منطقه در حال جریان است. در این میان تحلیل‌های متفاوتی درباره ماهیت و خواستگاه این جنبش‌ها ارائه شده است.

اما آیا تحولات سیاسی در خاورمیانه را باید انقلاب نامید یا اصلاحات؟ این پرسشی است که رادیو فردا با علیرضا نوری‌زاده، تحلیلگر مسائل خاورمیانه، در میان گذاشته است.



  • آقای نوری‌زاده، از نگاه شما تحولات اخیر در کشورهای خاورمیانه را در چه قالبی می‌توان تحلیل کرد؟

روزی که در تونس یک جوان تواب خود را آتش زد، هرگز کسی تصور نمی‌کرد که شعله‌های پوست و گوشت او چنان شود که تمام خاورمیانه را در بر گیرد. اما اگر نگاه کنیم تمام این حرکت‌ها در قالب اصلاح شروع شد. یعنی همه این مردم روز اول خواهان این نبودند که حاکمشان باید برود یا سرنگون شود.

همه یک سلسله مطالبات داشتند. بعضی از حکومت‌ها هوشمندی آن را داشتند که این را درک کنند و به سرعت در صدد آن بربیایند که این فضای نارضایتی را ملایم کنند که به انقلاب منجر نشود.

در بعضی از کشورهای دیگر این هوشمندی وجود نداشت. تمام اینها در قالب یک موج اصلاح‌طلبی آغاز شد، و به علت عدم درک پیام مردم به موج انقلاب رسید. و در نهایت همه به این می‌رسند که نظام باید برود.

  • آقای نوریزاده، الان شرایط در چند کشور خاورمیانه از جمله یمن، بحرین، سوریه و الجزایر مثلاً با آنچه که در لیبی در حال اتفاق است، تفاوت دارد. تحولات در این چهار کشوری که نام بردم به کدام سو می‌رود؟

یمن وضع خاصی دارد. یعنی علی عبدالله صالح درست است که ۳۰ سال است که حاکم است، درست است که فساد در این کشور وجود دارد و این هم درست است که او هم نقشه داشت که قدرت را به پسرش منتقل کند.

اما این جامعه قبیله‌ای، با موزائیک‌های متعددی که در تنافر و تضاد با همدیگر هم هستند، و با جنوبی که دوباره بعد از سال‌ها دوباره می‌خواهد به سمت یمن دموکراتیک خلق جنوبی برگردد، شمالی که حوثی‌ها می‌خواهند در آن یک جمهوری شبه شیعه ایجاد کنند، و در وسطی که از یک سو قبایل «حاشد» و «تعز» هستند و هر کدام از اینها دارند ساز خودشان را می‌زنند، شرایط دشواری دارد.

یمن الان با مشکلی روبه‌روست که به گمان من حتی کنار رفتن علی صالح به بهبود شرایطش کمک نمی‌کند.

اما یک تفاوتی مابین یمن و لیبی وجود دارد. در یمن علیرغم نظام قبیله‌ای، جامعه مدنی و احزاب وجود دارند. بیش از ۵۰ حزب در یمن فعالیت می‌کنند.

وجود اینها باعث می‌شود که اگر در این میان مقداری مردم عاقلانه برخورد کنند، مثل کاری که مصری‌ها انجام دادند، و اگر علی صالح دارد حکومت را واگذار می‌کنند مثلاً دو ماه یا سه ماه به او وقت بدهند تا انتخابات را اجرا کند و حداقل یک ترکیب جدیدی از حاکمیت به وجود بیاید، یمن نجات پیدا می‌کند. در غیر این صورت یمن تکه پاره خواهد شد.

در مورد الجزایر، باید بگویم مشکلات در الجزایر به این شدت نیست. دلیل عمده آن هم این است که بوتفلیقه شخصاً مقداری بین مردم محبوبیت دارد و ترس مردم از اینکه دوباره اسلامی‌ها بلند شوند و بر سر کار بیایند باعث می‌شود که مردم در عین خواستار اصلاحات بودن، در برخی جاها ترمز کنند.

در مورد سوریه باز هم قضیه بسیار پیچیده است. رژیم اقلیت علوی که وقتی آقای بشار اسد بر سر کار آمد مردم گفتند که او می‌آید و تحول ایجاد می‌کند، یک مجموعه مافیایی فساد و سرکوب ایجاد کرد. در سوریه بیش از پنج هزار زندانی سیاسی وجود دارد. کسی نمی‌تواند صدایش را بلند کند.

حالا خانم بثیره شعبان، مشاور بشار اسد، گفته است که رئیس دارد کارهای انقلابی می‌کند و می‌خواهد قانون فوق‌العاده را که از سال ۱۹۶۲ در این کشور برقرار شده است را بردارد، احزاب را آزاد بگذارد، روزنامه‌ها را آزاد بگذارد... باید نگاه کنیم و ببینیم که اینها واقعی است یا نه؟

و سرانجام در بحرین اول شیعیان حق و حقوقی دارند که باید به آنها داده شود. در ابتدا که اینها به میدان آمدند، حکومت اظهار آمادگی کرد. پادشاه، ولیعهد را مکلف کرد که برود و با اینها گفت‌وگو کند. یک مجموعه کوچک، همان مجموعه حق، اینها وسط ماجرا پریدند و آقای حسن مشیمع و چند تن از شیوخ دیگری که در ایران هم درس خوانده بودند، بازی را رادیکالیزه کردند.

ناچار کشتار شد. از یک طرف سنی‌ها هم به میدان آمدند که اگر حکومت بخواهد از خودش ضعف نشان بدهد، با ما طرف است. اگر بحرینی‌ها بتوانند از این مرحله عبور کنند یا این سه ماه حالت فوق‌العاده را پشت سر بگذارند، آن وقت می‌توان امید داشت که این زخم‌ها التیام یابد.

  • آقای نوری‌زاده، در تحولات ایجاد شده در منطقه خاورمیانه، یکی از مسائل مهم، بحث جانشینی سیاسی در این کشورهاست. در بیشتر کشورهایی که دستخوش این تحولات شده‌اند، عملاً چهره یا گروه‌های شناخته شده داخلی یا بین‌المللی وجود ندارد.

یک مشکل اساسی وجود دارد. آن هم این است که اغلب این حکومت‌ها تنها به نظامیان مجال داده‌اند. تازه آنها هم اگر یک آدم شخصیت‌دار در درونشان بوده، سرکوب، کشته و یا برکنار شده است. به راستی مشکل جانشینی یک مشکل اساسی است و بسیاری از این کشورها با این مشکل روبه‌رو هستند.

همین الان کشور الجزایر را که مثال زدم با این مشکل مواجه است که اگر بوتفلیقه بخواهد برود، چه کسی به جای او خواهد آمد؟ آیا نظامیان دوباره بر سر کار می‌آیند؟ این است که مردم می‌گویند حداقل حکومت فعلی یک حکومت غیرنظامی است.

در سوریه اما درست است که آقای بشار اسد کراوات می‌زند و لباس اروپایی به تن می‌کند، اما دارای ذهنیت نظامی و امنیتی است. بنابر این یکی از مهم‌ترین مشکلات این جنبش‌ها این است که چون فرصت نداشته‌اند، به ناچار بدیلی ندارند که جایگزین کنند. نمونه آن را هم در کشور لیبی شاهدیم.