بیسواد کیست؟

روز دوشنبه هشتم ماه سپتامبر، در تقویم سازمان ملل متحد، روز جهانی مبارزه با بیسوادی است. ۴۸ سال است که یونسکو، بازویِ علمی، آموزشی و فرهنگیِ سازمان ملل متحد در تلاش است تا مردم و دول جهان را متوجه اهمیت ترویج سوادآموزی کند اما همچنان ۸۰۰ میلیون نفر در جهان بیسواد مطلق هستند. یونسکو امسال شعار ِ سواد یعنی توسعه پایدار را برگزیده است چرا که ریشه‌کن کردن بیسوادی در یک مملکت، به معنای رشد و ترقی همه آن مملکت است. سعید پیوندی جامعه‌شناس ِ آموزشی، درباره روز جهانی مبارزه با بیسوادی، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ داده است.

Your browser doesn’t support HTML5

سواد چیست و بی‌سواد کیست؛ سعید پیوندی در گفت‌وگو با الهه روانشاد


سعید پیوندی: مسئله مبارزه با بیسوادی در جوامع بشری از دو مسیر تکمیلی انجام می‌شود. از یک طرف باید همه دانش‌آموزانی که به سن تحصیل می‌رسند، بتوانند به مدرسه بروند، امروز حدود ۹۰ میلیون بچه‌ که به سن تحصیل می‌رسند قادر نیستند به مدرسه بروند، در وهله دوم کسانی هم که در گذشته نتوانسته‌اند از یک آموزش حداقل برخوردار باشند، یعنی آن جمعیت بیسواد موجود... اینها را بشود به تدریج باسواد کرد.

اگر بخواهیم به کارنامه این حدود نیم قرن تلاش برای باسواد کردن جامعه انسانی برگردیم می‌توانیم بگوییم که ما یک کارنامه بسیار مثبتی نداریم؛ برای اینکه اگر مثلا‌ً ۱۵ سال پیش حدود یک میلیارد بیسواد داشتیم الان حدود ۸۰۰ میلیون بیسواد داریم و بخشی از اینها نه به خاطر تلاش‌های سازمان‌هایی که مسئول و متولی این کار هستند، بلکه به خاطر مرگشان از این جمعیت کم شده.

در نتیجه می‌شود گفت با اینکه یک سری پیشرفت‌هایی حاصل شده، ولی این پیشرفت‌ها به اندازه انتظار و به اندازه آرزوهایی که در آن زمان وجود داشت نیستند و ما امروز شاهد یک شکاف عظیم هستیم بین کشورهای شمال و کشورهای جنوب. یعنی کشورهای شمال که همه جمعیتشان باسوادند و از سطح سواد بالایی برخوردارند و کشورهای جنوب که هنوز از یک طرف غرق در این مشکلات هستند و از طرف دیگر تفاوت‌هایی که بین زنان و مردان وجود دارد، زنان بیشتر از مردان در معرض چنین مشکلی قرار دارند و یا گروه‌های اجتماعی آسیب‌پذیر در مناطق روستایی اینها همه اشکال مختلف نابرابری در برخورداری با آموزش است که بعدا‌ً‌ در جمعیت بیسواد خودش را نشان می‌دهد.

آقای پیوندی، بازوی علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل متحد می‌گوید مبارزه با بیسوادی یکی از کلیدی‌ترین مسایل در ایجاد توسعه پایدار در جهان است. شما بیسوادی را چگونه توجیه می‌کنید و چگونه مبارزه با بیسوادی می‌تواند در توسعه پایدار جهان موثر باشد؟

زمانی که یونسکو فعالیتش را در این زمینه آغاز کرد در همه کشورهای جهان تقریبا‌ً یک تعریفی از بیسوادی وجود داشت که امروز آن تعریف کاربردش را از دست داده. یعنی آن زمان کسی که یک متن ساده را می‌توانست بخواند یا بنویسد باسواد محسوب می‌شد. در حالی که امروز چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه اجتماعی و چه در حوزه فرهنگی و روابط عمومی یک فرد اگر قرار باشد که به کسی باسواد بگوییم، کسی است که با ویژگی‌های دنیای امروز کنار بیاید و به نیازهای جامعه امروز پاسخ بدهد.

اگر برای مثال ما توسعه پایدار را به عنوان یک امر بسیار مطلوب در وضعیت دنیای امروز تلقی می‌کنیم و می‌خواهیم که کشور‌ها در راه توسعه پایدار گام بردارند سطح سواد افراد طوری باشد که هدف‌های توسعه پایدار، ‌ ایده‌های توسعه پایدار، نوع رابطه با فرهنگ و جامعه در توسعه پایدار، همه اینها را فرد بتواند درک کند و به یک بازیگر اجتماعی واقعی تبدیل شود.

برای همین هم خواندن و نوشتن دیگر کافی نیست و این فرد باید بتواند با تکنولوژی جدید سروکار داشته باشد. باید بتواند مسایل زیست‌محیطی را درک کند. باید بتواند سر از اقتصاد، سر از اشکالی از تولید که به توسعه پایدار کمک می‌کنند در بیاورد. بتواند کشاورزی را آن طور پیش ببرد که دیگر کره زمین نابود نشود به خاطر استفاده برای مثال از کود شیمیایی به صورت افراطی. افراد باید یک نوع آموزش جدید داشته باشند که بر اساس آن بتوانند به یک بازیگر آگاه و هوشمند توسعه پایدار تبدیل شوند.

اگر بخواهید نگاهی اجمالی به ایران و وضعیت بیسوادی و مبارزه با بیسوادی در ایران بیاندازید، چه خواهید گفت؟ از آنجا که مقامات ایرانی می‌گویند که حدود ۱۴ درصد مردم که بالای شش سال هستند بیسوادند. همچنین گفته می‌شود که از کل آمار بیسوادی که رقم مطمئنی در دست نیست ۷۰ درصدشان زنان هستند.

ایران بعد از یک دوره که امر مبارزه با بیسوادی را توانست بسیار پیش ببرد، یعنی در دهه‌ ۶۰ شمسی، متاسفانه بعد‌ها این برنامه و این تلاش را نتوانست با‌‌ همان آهنگ پیش ببرد. ما اگر در اوایل دهه شصت ۱۴ میلیون بیسواد داشتیم این رقم در سال‌های بعد به ۱۰ میلیون رسید. و همچنان ما تقریبا‌ً همین حد بیکار در جامعه داریم. حدود سه میلیون از این ۱۰ میلیون بین ۲۰ تا ۴۵ سال قرار دارند.

این به این معنا است که نظام آموزشی ما هنوز نمی‌تواند با پوشش کامل آموزشی، اضافه شدن بر بیسوادان را از طریق راه نیافتن به مدرسه را از بین ببرد. این ورودی به جمعیت بیسواد ما در ایران هنوز از بین نرفته و مشکلی دیگری که ایران با آن سروکار دارد این است که حدود ۲۵ درصد نوجوانان و جوانان ما قبل از پایان دوره آموزش اجباری، ‌ نظام آموزشی را ترک می‌کنند و اینها به خاطر کم بودن سوادشان برای همیشه در معرض دوباره بیسواد شدن قرار دارند.

برای همین است که امروز صحبت کردن از اینکه ما ۱۰ میلیون بیسواد داریم یا ۱۴ درصد از جمعیت ما بیسوادند کافی نیست. برای اینکه باید دید بقیه جمعیت چه سطحی از سواد دارند؛ ‌چقدر از دانش‌آموزان ما به طور واقعی می‌توانند به نظام آموزشی دسترسی پیدا کنند و ما چه برنامه‌ای داریم برای اینکه کسانی که از سطح آموزش لازم برخوردار نیستند در آینده بتوانند از یک سطح مطلوب‌تری برخوردار باشند. برای اینکه همه توسعه آینده ایران، همه حضور ایران در اقتصاد جهانی، در عرصه جامعه جهانی، چه در حوزه فرهنگ، چه در حوزه اجتماعی و هر بعد دیگری از توسعه اجتماعی را در نظر بگیرید این همه‌اش بسته به این دارد که ما چه جمعیتی داریم، ‌ با چه کیفیتی، ‌ با چه سوادی و چه مهارت‌هایی؟

این سئوالی است که متاسفانه در ایران خیلی کمتر مطرح می‌شود و همه‌اش روی پایین آمدن درصد بیسواد‌ها تکیه می‌شود. در حالی که امروز اصلا‌ً داشتن جمعیت بیسواد در یک جامعه مثل ایران با این سابقه آموزشی و فرهنگی یک شرم ملی است، چه رسد به اینکه حالا اگر ما وارد جزییات جمعیت بشویم ببینیم از حدود ۸۵ درصدی که باسواد محسوب می‌شوند، شاید نیمی از آنها از سطح سواد مطلوب برخوردار نباشند و کماکان در معرض پیوستن به جمعیت بیسواد ایران باشند.

پدیده‌ای که در کنار وجود بیسوادی یا کم سوادی، پردامنه در ایران تا حدود زیادی جلب توجه می‌کند، این است که ایران همزمان یک جمعیتی دارد که‌ گاه بسیار باسواد است، بسیار در سطوح علمی موفق است و این شکاف بین نخبگان ما از یک طرف و بدنه جامعه ما که سواد کمتری دارد، یکی از معضلات ایران برای توسعه پایدار است.

چون رفتن به طرف توسعه پایدار فقط داشتن تعداد معینی دانشجوی خوب یا دانشجوی برجسته یا نخبگان علمی و فرهنگی نیست. بلکه نیاز دارد که تمام جامعه از یک سطح حداقل آموزشی فرهنگی برخوردار باشند. برای اینکه اقتصاد جامعه، کل جامعه، فرهنگ جامعه فقط نه توسط نخبگان بلکه توسط همه مردم به وجود می‌آید، شکل می‌گیرد و تحول پیدا می‌کند.

بافت شهری، ‌روستایی، ‌سنت‌ها، عرف، عادت و فرهنگ هم در بیسوادی می‌تواند نقش داشته باشد. به طور مثال شاید تعداد زیاد زنان بیسواد، ‌مرتبط با این باشد که زنان را شایسته درس خواندن نمی‌دانند. شما تصور می‌کنید که چه برای زنان و چه برای مردان، به ویژه با توجه به فرهنگ ایران چه راه‌حلی وجود دارد برای اینکه سوادآموزی کنند و به آن درجه از سوادی که شما بهش اشاره کردید برسند؟

من فکر می‌کنم که اگر تجربه استان‌های مختلف ایران را در سه دهه گذشته نگاه کنیم می‌بینیم که مهم‌ترین مسئله‌ای که مانع وجود عدالت آموزشی می‌شود به طوری که بتوانند زنان و مردان، افراد متعلق به گروه‌های مختلف اجتماعی یا افرادی که به زبان‌های غیرفارسی صحبت می‌‌کنند به یک اندازه آموزش یا نزدیک به هم آموزش برخوردار شوند این مستلزم است از یک طرف وجود یک سیاست خیلی روشن و هوشمندانه از طرف تصمیم‌گیرندگان جامعه است، برای اینکه این نابرابری‌ها از بین بروند و از طرف دیگر آن تمام بحث‌هایی که در مورد این گروه‌های اجتماعی که گروه‌های محروم‌تر از نظر آموزش هستند در مورد این‌ها گفتمانی مطرح شود که مثبت باشد و بتواند آنها را تشویق کند به مشارکت بیشتر.

ما در این دو زمینه بسیار کم‌کاری کردیم. یک زمینه سومی هم وجود دارد که بسیار مهم است و آن این است که این پرسش پیش می‌آید که آیا عدم آموزش به زبان‌های مادری، در مناطقی که به زبان‌های غیرفارسی صحبت می‌کنند آیا این یک دلیل مهم برای بیسوادی هم می‌تواند باشد؟ این پرسش خیلی مهمی است که می‌توان مطرح کرد. برای اینکه اگر به آمار ایران نگاه کنیم می‌بینیم که آن استان‌هایی که جمعیت بیسواد بالاتری دارند یا نابرابری آموزشی زیاد‌تر است همزمان‌‌ همان استان‌هایی‌اند که در آنها اکثریت افراد زبان مادریشان زبان غیرفارسی است.

در حالی که در استان‌هایی که حتی از نظر اقتصادی توسعه یافته نیستند، و حتی از نظر مذهبی گاهی وقت‌ها بسیار سنتی هستند، ما از سطح بسیار بالای باسوادی برخورداریم. چه در میان زنان و چه در میان مردان. من می‌توانم یزد و سمنان را مثال بزنم که بالا‌ترین میزان باسوادی زنان در ایران را دارند ولی همزمان به هیچ وجه نه استان‌های بسیار صنعتی هستند و نه استان‌هایی غیرسنتی و بسیار مدرن شده ایران. اینها نشان می‌دهد که تلاش هوشمند و آگاهانه و همینطور توجه به آن مشکلاتی که افراد به خاطر آن نتوانستند به آموزش راه پیدا کنند یا به خاطر آن نمی‌توانند تحصیلشان را ادامه دهند، اینها باید تبدیل شود به یک دغدغه ملی برای همه جامعه ایران برای اینکه وجود بیسواد در هر جای ایران یک نقص و یک آسیب مهم برای مجموعه جامعه ایران است.

در بسیاری از کشور‌ها مثلا‌ً سوئد، آموزش به ویژه دبستان و دوره اول دبیرستان اجباری است. یعنی اگر فردی فرزندش را به مدرسه نفرستد و یا احیانا‌ً‌ اگر خود فرزند به مدرسه نرود، ‌ می‌آیند و می‌برندش به مدرسه و امکاناتی برایش فراهم می‌کنند که به درس علاقمند شود. به نظر شما چرا در ایران آموزش به ویژه دبیرستان و دوره اول دبیرستان اجباری نیست؟

قانون ۱۲۹۰ یعنی درست ۱۰۳ سال پیش اجباری بودن آموزش را مطرح می‌کند در ایران برای اولین بار بعد از انقلاب مشروطیت. و این آرزوی بزرگ پیشگامان انقلاب مشروطیت، کسانی که در آن زمان تلاش کردند یک ساختار جدید برای جامعه ایران تدارک ببینند، ‌ این آرزو تا امروز جامه عمل به خودش نپوشانده و آموزش اجباری در ایران به طور واقعی اجرا نشده. با اینکه قانوناً چه قانون اساسی جدید، چه در قانون اساسی قبلی و چه قوانین زیردستی وزارت آموزش و پرورش همواره تکیه می‌شود به اهمیت آموزش اجباری ولی به هر حال گام‌های عملی برایش برداشته نمی‌شود و حدود ۲۵ درصد بچه‌های ما پیش از رسیدن به پایان دوره اجباری، مدرسه را به دلایل مختلف ترک می‌کنند و هیچ کاری برای این عده نشده و خود این موضوع یک پدیده بسیار نگران‌کننده برای توسعه پایدار، ‌برای فرهنگ جامعه، برای اقتصاد جامعه و برای همه شئون زندگی جامعه است.

کشورهایی که به آنها اشاره کردید الان بیش از یک قرن یا یک قرن و نیم است که کلیه جمعیت زیر پانزده سالشان تحت پوشش آموزشی قرار دارند و نه تنها پدر و مادر اجبار دارند بلکه دولت خودش را مسئول می‌داند که تک‌تک بچه‌ها با ببرد به مدرسه و تا زن پانزده سالگی دست کم به‌ آنها آموزش بدهد. این در اروپا کاملا‌ً‌ عملی شده، در مناطق پیشرفته در کشورهای شمال دنیا به طور کامل اجرا شده ولی در بسیاری از کشورهای جنوب و در حال توسعه از جمله در ایران متاسفانه این امر مهم انجام نشده و این یکی از مبادی ورود به جمعیت بیسواد است که باعث می‌شود جامعه ما کماکان جمعیت بیسواد داشته باشد.