کانت، عدالت و آزادی

فیلسوف آلمانی امانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) بین زندگی انسان در شرایط ابتدایی طبیعی و زندگی در جامعه مدنی که‌‌ همان جامعه بورژوازی است، فرق می‌گذاشت. تعدادی دیگر از فیلسوفان قرن نوزدهم مانند ژان ژاک روسو و توماس هابز نیز به این فرق صحه می‌گذاشتند.

در وضعِ طبیعی، قوانینِ «جنگِ همه علیه همه» یعنی خشونت زوردار‌ترین موجودات، حاکم است. کانت در خصوص اهمیت قوانین عقلانی کشور با تمام انتقادهایی که به ژان ژاک روسو داشت با او و فیلسوفانی مانند توماس هابز اجماع و توافق نظری داشت که انسان می‌تواند و باید در تاریخ نقش مثبتی بازی کند و باعث پیشرفتِ جامعه بشری شود.

به نظر کانت انسان می‌تواند به یک «جامعه اخلاقی» برسد، اگر حاضر باشد پیوسته با اعمال خطاکارانه خود و دیگر شهروندان کشور مبارزه کند. انسان می‌تواند خلاف قوانین عقلانی عمل کند و این خطاکاری او را به شرایط زیست در وضع طبیعی، یعنی به زبان امروزی به قانون جنگل، بر می‌گرداند. با وجودیکه کانت دموکراسی‌های مدرن را تجربه نکرده بود، او ولی فرق شرایط زندگی آزاد و زندگی در یک دیکتاتوری را به خوبی می‌شناخت و خواهان شناخت این فرق بود.

آنارشیسم یا جامعه بورژوازی

کانت فکر می‌کرد که زندگی در وضع طبیعی مانند زندگی در یک جامعه آنارشیستی است. به این خاطر امکان رشد و پیشرفت تاریخی جامعه را فقط در چارچوب کشوری می‌دید که قوانین عقلانی داشته باشد و نه قوانین کورکورانه مذهبی.

به این دلیل قوانین مذهبی که مفهوم و اهمیت خود را با پیشرفت تاریخ جوامع از دست می‌دهند، می‌بایست توسط حاکمان کشور نسخ شوند. پس می‌شود گفت که، تا موقعیکه مقامات دولتی به تفکرهای جزمانه مذهبی متوسل می‌شوند، امکان وضع نمودن قوانین عقلانی و تصمیمات عقلانی وجود ندارد، و این امر جلوی پیشرفت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی کشور را می‌گیرد.

عدالت و قانون عقلانی

به نظر کانت بنیانگذاری یک کشور آرمانی و عقلانی یک حرکت صلح‌آمیز است. فرا‌تر از آن تضمین آزادی شهروندان فقط توسط نهادهای حاکمان عقلانی کشور می‌تواند حاصل شود.

کانت انکار نمی‌کرد که در طبیعت هم قوانینی حاکم هستند. قوانین طبیعت قوانین زور و خشونت نوع بر‌تر است. ولی در کشوری که به مبانی عقلانی اهمیت داده می‌شود، مقامات کشور قوانین خردمندانه و حقوق متساوی برای همه شهروندان فراهم می‌کنند. در طبیعت بی‌عدالتی عادی است ولی جامعه کشوری خردمند همیشه سعی می‌کند که به سوی عدالت بیشتر پیشرفت کند یعنی عدالت را به مثابه خواست والای بشری قبول و پیگیری می‌کند.

به نظر کانت «انسان‌های خردمند» سعی خواهند کرد، که قانون اساسی کشور را طوری طرح کنند، که هم حق خود و هم حق دیگران را، حتی هم اگر در تضاد با هم قرار بگیرند، در آن بگنجانند. یعنی قوانین کشور می‌بایست نه فقط به نفع یک گروه و یا یک شخص، و یا یک دین و یا یک مسلک مذهبی و یا یک گرایش سیاسی باشد، بلکه منافع کل افراد اجتماع را باید در نظر بگیرند. فقط به این صورت مقامات کشور می‌توانند آزادی‌های فردی همه شهروند را تضمین کنند. قوانین کشور باید به نفع کل شهروندان کشور باشد.

کانت فکر می‌کرد که بنیانگذاری کشوری که به قوانین مدنی متعهد باشد، حتی به نفع انسان‌هایی است، که فقط دنبال منافع خودپرستانه خود هستند.

نکته مهمی که کانت مطرح می‌کند این است که به نظر او فقط یک قانون اساسی عقلانی می‌تواند پایه و چارچوب بوجود آمدن یک انسان خردمند را مهیا سازد. یعنی فقط در چارچوب یک قانون اساسی عقلانی، می‌شود برای مردم تربیت و آموزش اخلاقی را فراهم کرد. به نظر کانت طینت انسان بد است و فقط توسط تربیت اخلاقی انسان انسانی خوب می‌شود.

در یک جامعه بورژوایی یا مدنی یک سیستم حقوقی با هدف تضمین صلح اجتماعی برای عموم مردم مقرر می‌شود.

کانت در کتابش به نام «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» از وظیفه انسانی برای خروج از خشونتِ طبیعت و وارد شدن به جامعهُ شهروندی یعنی بورژوایی صحبت می‌کرد. او در خصوص تئوری عملکرد حاکمیت کشور کاملا ایدالیستیی فکر می‌کرد و تاکید می‌کرد که حقوق شهروندی در هر کشوری چه سلطنتی، چه آریستوکراسی و چه دموکراسی می‌بایست تامین شود.

پیشرفت تاریخ و حکومت قوانین عقلانی

کانت فکر نمی‌کرد که راه عبور از زندگی در وضع طبیعی به طور مستقیم به سوی کشور آرمانی و اخلاقی می‌رود. او از ساختارهای «ماقبل کشوری» نیز سخن می‌گفت، یعنی جوامعی که به نظر او هنوز به درجه رشد یک کشوری که توسط حاکمان خردمند رهبری می‌شوند، نرسیده‌اند.

در جامعه آرمانیِ کانت هر شهروندی امکان تصمیم‌گیری در خصوص بوجود آوردن شرایط زندگی خود را دارد. در آن واحد نیز آن شهروند وظیفه اطاعت از قوانین کشور با قوانین عقلانی را هم دارد. در کشورِ تحت نظر کانت قانون عقلانی حاکم اصلی است.

قانونگذار در کشور ایدال کانت به خواست‌ها، وحشت‌ها، نیازهای شهروندانِ طیف‌ها و طبقات و ادیان مختلف اجتماع توجه می‌کند. خودمختاری هر شهروند فقط توسط شهریار و حاکمی می‌تواند تضمین شود که خود در چارچوب ضوابط قوانین عقلانی قرار بگیرد.

استقلال فردی و شهروندی موجب استقلال و چیره شدن خواست‌های مردمی در حکمروایی کشور می‌شود.

می‌شود گفت که در فلسفه کانت اهمیت آزادی‌های فردی بیشتر از اهمیت قدرت حاکمیت کشور است.
درک واژه امنیت در فلسفه کانت با درک سیاست امنیتی در کشورهای دیکتاتوری فرق فاحشی دارد. امنیت در فلسفه کانت به مثابه امنیت برای حوزه و محیط آزاد هر فرد در اجتماع است و نه امنیت برای دولت انحصارطلب در کشور.

کانت در کتاب خود به نام «دین در حدود عقل تنها»** می‌نویسد، که ذات انسان خوب است و به این دلیل هم می‌تواند کردار خوب داشته باشد. انسان در کانون فلسفه کانت باید فضیلت داشته باشد، یعنی انسان می‌بایست به عشق، حرمت متقابل، همبستگی و آزادی متوسل شود و نه به مشروعیت بخشیدن به خشونت علیه شهروندان کشور.

شاید اهمیت این امر اخلاقی فلسفه کانت با شناخت این فاجعه بشری روشن بشود که در همه دیکتاتوری‌های قرن بیستم و در همه دیکتاتوری‌هایی که در جهان امروز نقش منفی و مخربانه خود را به مردم تحمیل می‌کنند، آزادی‌های فردی کاملا سرکوب شده‌اند و می‌شوند. در آن واحد حاکمان این دیکتاتوری‌ها تا به امروز با توجیهات ایدئولوژیک سیاسی و مذهبی خود به سرکوب آزادی‌های فردی مشروعیت تخیلی و انحصارطلبانه می‌بخشند.
......................................................................................................

** Die Religion innerhalb der Grenzen der bloßen Vernunft

نظر نویسنده الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.