ظهور و سقوط احمدی‌نژاد

کریم سجادپور از پژوهشگران بنیاد صلح کارنگی در مطلبی در واشینگتن پست می‌نویسد سقوط «تحقیرآمیز» اخیر محمود احمدی‌نژاد این نکته را آشکار می‌کند که وی تنها نقش یک سلاح نه چندان مهم در دست آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی را داشته است.

بخشی از مطلب کریم سجادپور به شرح زیر است:

عوامفریبی و انکار هلوکاست توسط رئیس جمهوری ایران در عرصه جهانی باعث شده است که او را با آدولف هیتلر مقایسه کنند؛ با این حال سقوط تحقیرآمیز اخیر او این نکته را آشکار می‌کند که احمدی‌نژاد تنها نقش یک سلاح نه چندان مهم در دست آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی را داشته است.

پیوند میان احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را باید در چارچوب رقابت‌های داخلی در ایران تفسیر کرد. از زمان درگذشت پدر سازش نا‌پذیر و ضد آمریکایی انقلاب اسلامی، آیت الله روح الله خمینی، در سال ۱۹۸۹، حلقه خواص در جمهوری اسلامی به دو گروه منشعب شد.

اصلاح طلبان و عملگرایان بر این باور بودند که حفظ نظام جمهوری اسلامی منوط است به کاستن محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی و اولویت دادن به مصلحت اقتصادی در برابر ایدئولوژی [انقلابی] در حالیکه محافظه‌کاران، به رهبری خامنه‌ای، بر این نکته پافشاری می‌کردند که مصالحه بر سر آرمان‌های انقلاب منجر به فروپاشی نظام خواهد شد؛ همانطور که اصلاحات اقتصادی و دیوانسالاری در اتحاد جماهیر شوروی سابق به فروپاشی آن نظام منجر شد.

در سال‌های اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی خواست جوانان ایران برای تغییر حاکی از شکست خامنه‌ای در نبرد دیدگاه‌ها بین دو جناح بود. در آن زمان کسی پیش‌بینی نمی‌کرد که اقبال خامنه‌ای در وجود شخص محمود احمدی‌نژاد ظاهر خواهد شد که پیش‌تر شهردار گمنام تهران بود.

تعبد عوامگرایانه احمدی‌نژاد به مذاق طبقه کارگر ایران خوش آمد، تعصب انقلابی و عزمش برای حمله به دشمنان خامنه‌ای هم باعث شد که وی مورد توجه رهبر انقلاب قرار گیرد؛ امری که در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۵ نقشی تعیین کننده داشت. موازنه قدرت میان این دو در مراسم تفویض ریاست جمهوری به وضوح نمایش داده شد، زمانیکه احمدی‌نژاد در مقابل رهبر خم شد و دست او را بوسید.

نخستین دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد با تایید خامنه‌ای صرف بر جای نشاندن رقبای داخلی خامنه‌ای، اتخاذ موضعی تندروانه در قبال مسئله هسته‌ای و رجزخوانی برای ایالات متحده گذشت. در عین حال، معروفیت احمدی‌نژاد در خارج از ایران موقعیت واقعی او را در داخل کشور را نا‌مشخص کرده بود.

آنچه از نظر خامنه‌ای پنهان مانده بود این امر بود که احمدی‌نژاد و اطرافیانش جاه طلبی‌های بزرگتری از بندگی بی‌چون و چرای آیت الله در سر می‌پروراندند.

در تلاشی برای اعلام بی‌نیازی از روحانیون، آنها از رابطه مستقیم خود با امام غایب سخن گفتند. در ملاقات‌های «خصوصی» – که توسط نیروهای اطلاعاتی وفادار به خامنه‌ای شنود شد – اسفندیار رحیم مشایی، نزدیک‌ترین مشاور احمدی‌نژاد، آشکارا از طرح ساقط ساختن روحانیون صحبت کرد. بدین ترتیب، آخرین پرده نیز اوایل امسال برافتاد، زمانیکه احمدی‌نژاد تلاش کرد تا سکان وزارت اطلاعات را در دست گیرد، وزارتی که پرونده‌های گسترده‌اش درباره فساد مالی و اخلاقی سیاستمداران ایران ابزارقدرتمندی برای ارعاب و اخاذی‌های سیاسی به حساب می‌آید.

رهبر انقلاب در انظار عموم با مسامحه با سرپیچی احمدی‌نژاد برخورد کرد؛ اما در پشت پرده، او زنجیر از گرگ‌هایی گشود که دیری بود برای مجازات رئیس جمهوری اسلامی کف بر دهان داشتند. سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی – که در مهندسی انتخاب مجدد بحث بر انگیز سال ۲۰۰۹ احمدی‌نژاد نقش داشت – بلافاصله نسبت به خامنه‌ای اعلام وفاداری کرد و چندین نفر از مشاوران رئیس جمهوری بازداشت شدند.

یکی از اعضای سابق سپاه پاسداران و عضو فعلی مجلس شورای اسلامی، محمد کریمی راد، هفته پیش پیامی را برای احمدی‌نژاد در قالب یک ضرب المثل معروف فارسی فرستاد: «اگر آقا از ما کلاه بخواهد، ما می‌دانیم برایشان چه بفرستیم» که اشاره دارد به «سر» شخصی که کلاه را بر سر دارد.

علاوه بر اثبات برتری قدرت رهبر انقلاب، ظهور و سقوط احمدی‌نژاد متضمن دیدگاه کوچک انگارانه هیئت حاکم بر ایران در قبال شعور شهروندان نیز هست.

انتخاب مغشوش مجدد احمدی‌نژاد – که منجر به خیابان ریختن میلیون‌ها نفر شد – توسط خامنه‌ای به عنوان یک آزمایش الهی و اراده ملت مورد تقدیر قرار گرفت. امروز، دو سال بعد، طرفداران پیشین، احمدی‌نژاد و رفقایش را متهم می‌کنند که «عامل منحرف صهیونیسم» و «تحت تسخیر شیطان» هستند.

به نظر می‌رسد که خواست خامنه‌ای برای نمایش یک جبهه واحد در برابر جهانیان احمدی‌نژاد را تا پایان دوره ریاست جمهوری‌اش تا سال ۲۰۱۳ در مسند قدرت نگاه دارد. خامنه‌ای به دنبال اعمال نامحدود قدرت بی‌نیاز از پاسخگویی است و این امر یک رئیس جمهوری را می‌طلبد که بدون برخورداری از قدرت «پاسخگو» باشد. یک احمدی‌نژاد سیاه رو و سرخورده گزینه‌ای مناسب برای جذب تمامی سرزنش‌ها و انتقاد‌ها به دلیل نارضایی‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در سراسر کشور است.

برای واشینگتن، بهترین نتیجه حاصل از برادرکشی محافظه‌کاران در ایران ادامه رویارویی است. سقوط نظام‌های خودکامه نیازمند حصول سه پیش نیاز است: اعتراض‌های مردمی، شکاف در حاکمیت و عدم تمایل رژیم به اعمال سرکوب بی‌رحمانه و پیوسته برای حفظ قدرت. اگرچه ایران تا کنون واجد دو شرط اول بوده است، رژیم حاکم کماکان تمایل خود را به حفظ حکومت از طریق اعمال خشونت نشان داده است.

با وجود اینکه رژیم جمهوری اسلامی تضعیف شده است، بعید به نظر می‌رسد مخالفان جمهوری اسلامی در آینده نزدیک توانایی برقراری دموکراسی را در کشور داشته باشند. برخلاف جنبش‌های اعتراضی عرب که فاقد رهبری مشخص ولی دارای هدف مدون و مشترک هستند – که به زیر کشاندن رژِیم‌های حاکم بر کشور‌هایشان است – مخالفان ایرانی تحت فشار و خسته از انقلاب دارای یک رهبری نمادین هستند – میرحسین موسوی و مهدی کروبی که هر دو در حصر خانگی به سر می‌برند – اما بر سر اهداف خود اشتراک نظر ندارند.

ایالات متحده آمریکا بجای صبر بیهوده برای نرم شدن رژیم در برابر خواست مخالفان یا آرایش‌بندی مجدد ایشان، گزینه بهتری دارد. آمریکا می‌تواند از طریق تمرکز بر روی حذف موانع ایجادشده بر سر راه اطلاع رسانی و ارتباطات توسط رژیم به روند آزادی خواهی و جامعه باز در ایران یاری رساند. کمک در حیطه فن آوری و ایجاد زیرساخت مناسب برای دستیابی به ارتباط بهتر اینترنتی و ماهواره‌ای به فعالان آزادی خواه ایرانی این امکان را می‌دهد که با یکدیگر در ارتباط مانند و به جهانیان نشان دهند که درون مرزهای کشورشان چه می‌گذرد.

یادرآوری این نکته حائز اهمیت است که احمدی‌نژاد به واسطه عمیق‌تر کردن شکاف درون حاکمیت و شکستن تابوهای مقدس قدیمی – مانند به چالش کشیدن رهبر– به یک متحد ناخواسته و دور از انتظار جنبش آزادی خواهی ایران تبدیل شده است. نام محمود احمدی‌نژاد که زمانی رهبر اوج گیری جمهوری اسلامی تلقی می‌شد به احتمال قوی به عنوان مردی که افول آن را تسریع کرد توسط مورخین ثبت خواهد شد.

..................................................................................................

دیدگاه این نویسنده منعکس‌کننده نظر رادیو فردا نیست.