سه روز بحرانی ۲۵ تا ۲۸ مرداد

  • کیوان حسینی

صفحه نخست روزنامه باختر امروز در روز ۲۶ مرداد

(در بخش‌های پیشین به اینجا رسیدیم که سرانجام بعد از ماه‌ها کشمکش، شاه فرمان عزل محمد مصدق را صادر کرد و این فرمان در بامداد روز ۲۵ مرداد به او ابلاغ شد. اما نخست‌وزیر زیر بار فرمان شاه نرفت و شاه جوان نیز به سرعت از کشور گریخت. در این قسمت روزهای تاریخی ۲۵ تا ۲۸ مرداد را می‌کاویم.)

Your browser doesn’t support HTML5

برنامه هفتگی سقوط - قسمت بیست و هفتم: سه روز بحرانی


وقتی آفتاب روز ۲۵ مرداد سال ۳۲ طلوع کرد، هیچ چیز نظام سیاسی کشور، به روز قبل شبیه نبود.

در گرگ و میش طلوع آفتاب در شمال، شاه سوار هواپیما شده بود و ایران را به مقصد عراق ترک کرده بود.

محمد مصدق در جریان یکی از پرماجراترین شب‌های نخست‌وزیری‌اش، فرمان برکناری خود را زیر پا گذاشته بود.

فضل‌الله زاهدی که قرار بود نخست‌وزیر باشد، به مخفیگاهی در تهران پناه برده بود.

و دولت با صدور بیانیه‌ای از کودتای شکست خورده گارد شاهنشاهی صحبت می‌کرد.

گویی ایران یک شبه به کلی به کشور دیگری تبدیل شده بود.

مقالات آتشین

مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن، این روزهای سرنوشت‌ساز را چنین توضیف می‌کند: «از ۲۶ مرداد روزنامه‌های طرفدار مصدق به شکل عجیب و غیرمنتظره‌ای، فحش‌دادن به شاه را شروع می‌کنند. که مهمترینش روزنامه باختر امروز [به سردبیری حسین فاطمی] است.»

چنانکه تفرشی می‌گوید، بیش از روزنامه باختر امروز، روزنامه‌ای دیگر به نام «شورش» به محلی برای ناسزایی‌گویی به شاه و خانواده‌اش تبدیل شد و در این مدت، ناسزاهایی علیه شاه در این روزنامه منتشر شد که به گفته این پژهوشگر، «از نزاکت مطبوعاتی» به دور بود.

«شورش» با مدیریت امیرمختار کریم‌پور شیرازی، روزنامه‌ای بود که انتشارش همزمان با جنبش ملی کردن نفت در سال ۱۳۲۹ آغاز شده بود و حتی پیش از وقایع روز ۲۵ مرداد نیز، انتقادهای تندی علیه دربار، خانواده شاه و دخالت خواهران شاه در امور مملکت، منتشر می‌کرد.

تفرشی می‌گوید در این روزها، در کنار روزنامه‌های طرفدار جبهه ملی، روزنامه‌های طرفدار حزب توده نیز در بیان انتقادات از نظام شاهنشاهی، آزادی بی‌سابقه‌ای را تجربه کردند.

این مورخ می‌گوید: «به موازات روزنامه‌ها، طرفداران جبهه ملی و حزب توده به خیابانها ریختند و مجسمه‌های شاه را پایین آوردند و حتی برای اماکن دولتی مشکل ایجاد کردند. در نهایت نتیجه عمل جوری بود که آمریکا و انگلیس را به وحشت انداخت و منجر شد به ملاقات معروف لوی هندرسون، سفیر ایالات متحده با دکتر مصدق که شاید نوعی هشدار به نخست‌وزیر بود. هر چند که ما از جزئیات این ملاقات اطلاعی نداریم اما به نظرمی‌رسد که در این ملاقات، هندرسون به مصدق هشدار داده که ادامه این وضعیت، به جز بدتر شدن اوضاع و به بن‌بست رسیدن ماجرا، هیچ نتیجه دیگری نمی‌تواند داشته باشد.»

فعالیت روزوولت

یکی از مهم‌ترین محققان ۲۸ مرداد، یک استاد علوم سیاسی است در دانشگاه تولین آمریکا به نام مارک گازیروسکی. او یکی از نامدارترین کسانی است که سالها پیش از تأیید رسمی دخالت سازمان CIA در رویدادهای سال ۳۲، از طریق مصاحبه با ماموران CIA که در آن روزگار در ایران بودند، مقاله مفصلی منتشر کرد.

گازیروسکی معتقد است که اصولاً امضای دو فرمان برکناری مصدق و نخست‌وزیری زاهدی و همچنین زمینه‌چینی برای پایان دادن به کار محمد مصدق، نقشه دقیق سازمان CIA بوده است.

او می‌گوید در صبح روز ۲۵ مرداد، «توطئه‌چینان خارجی» عملیات خود را شکست خورده انگاشتند؛ به جز یک نفر: کرمیت روزولت – مردی که به گفته گازیروسکی اصولاً برای اجرای نقشه برکناری مصدق به ایران سفر کرده بود.

​گازیروسکی می‌گوید: «وقتی در صبح شانزدهم اوت – ۲۵ مرداد – معلوم شد که کودتا شکست خورده، CIA برای یک کودتای دیگر، دست به کار ابتکارات تازه‌ای شد. و بخش عمده این کار هم توسط کرمیت روزولت انجام شد که رهبر کودتا بود. آنها یک سری کار انجام دادند. اول از همه گروهی را اجیر کردند تا خودشان را عضو حزب کمونیستی توده جا بزنند و تظاهرات راه بیاندازند. این کار با هدف ترساندن مردم عادی و همچنین ارتشی‌ها و روحانیون انجام شد. آنها همچنین فرمان برکناری مصدق و نخست وزیری زاهدی را که توسط شاه صادر شده بود، علنی و تکثیر کردند. این فرمانین هر چند که با خواست آمریکایی‌ها صادر شده بود اما بهرحال فرامین قانونی بودند. این کار حمایت بیشتری برای کودتا جلب کرد چرا که خیلی از ایرانی‌ها، شاه را دوست داشتند و به او احترام می‌گذاشتند و وقتی علنی شد که او مصدق را برکنار کرده، این موضوع موجب مخالفت عده‌ای با مصدق شد.»

هرج و مرج در خیابان‌ها

بعد از نخستین روز یعنی ۲۵ مرداد، در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد، کشور – به ویژه پایتخت – در بحرانی عمیق فرو رفت که سردرگمی موافقان دولت از سویی و خشم مخالفان از سوی دیگر، در خیابان‌ها نمود داشت.

در این روزها سرمقاله‌های آتشین، نفتی بودند بر آتش میتینگ‌های سیاسی در خیابان‌ها که با یک شعار، یک فریاد، یک اعتراض یا حتی یک اظهارنظر مخالف یا موافق به صحنه درگیری تبدیل می‌شدند.

عباس میلانی، مورخ ایرانی ساکن آمریکا و نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» که بخش مهمی از آن، بررسی تحولات مرداد ۳۲ و سرنگونی مصدق است، سردرگمی سیاسی این روزها را چنین تصویر می‌کند:

«از ۲۶ تا بعداز ظهر ۲۷، تحولات مهمی در سطح خیابانها اتفاق می‌افتد. از یک طرف بین نیروهای دست راستی و نیروهای حزب توده درگیری هست. از یک طرف به شکل روزافزونی بر تندی شعارهای حزب توده اضافه شده. از یک طرف که از نظر من اهمیت بیشتری هم دارد، سرمقاله‌هایی که دکتر فاطمی در روزنامه باختر امروز می‌نویسد ... یادمان باشد که در آن زمان، دکتر فاطمی وزیر امور خارجه و سخنگوی دولت است. دکتر مصدق بارها می‌گوید ما قصد تغییر رژیم را نداریم اما دکتر فاطمی هر چه دل تنگش می‌خواست، علیه شاه و دربار و دودمان پهلوی، در سرمقاله‌های باخترامروز می‌نویسد.»

مجید تفرشی حتی پا را از این فراتر می‌گذارد و در تشریح اغتشاش آن روزها معتقد است که در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد، دولت به معنای واقعی وجود نداشت و در این مدت، دولت تنها توانست جلوی یک انفجار ویرانگر را بگیرد و در کنترل هرج و مرج عمومی، ناتوان بود.

درگیری در خیابانهای تهران در روز ۲۶ مرداد

معمای مصدق

و در این شرایط مبهم و غبارآلود، همه درگیر یک سؤال کلیدی بودند: مصدق می‌خواهد چه کند؟

نگاهی به سرمقاله‌های مخالفان شاه در آن روزها نشان می‌دهد که جملگی از مصدق یک خواسته داشتند: اینکه به نظام پادشاهی در ایران پایان دهد، مجلس مؤسسان تشکیل دهد و نظام جمهوری تاسیس کند.

حدود دو هفته از چهل و هفتمین سالگرد امضای فرمان مشروطه گذشته بود و کم نبودند کسانی که معتفد بودند، این تجربه ۴۷ ساله، تجربه موفقی نبوده و برپایی یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران، همواره به سد پادشاهان خودکامه برخورده و حتی یک شاه جوان ضعیف نیز از دخالت در امور کشور، دست نکشیده است.

اما مصدق گویی نظر دیگری داشت و خود را وفادار به نظام سلطنت توصیف می‌کرد.

این در حالی بود که در روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد، عملاً نظام پادشاهی در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود و نزدیک‌ترین یاران مصدق مانند حسین فاطمی – وزیر امور خارجه – و همچنین حزب توده به عنوان یکی از متشکل‌ترین گروه‌های سیاسی موجود، به عاملان اصلی این فروپاشی به ظاهر غیرقابل کنترل تبدیل شده بودند.

کوروش زعیم، پژوهشگر هوادار مصدق که خود هم اکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران است، ابهام عمیق و ایدئولوژیک محمد مصدق در سه روز سرنوشت‌ساز را نوعی «معضل اخلاقی» توصیف می‌کند.

او در شرح موضع مصدق می‌گوید: «او هیچ جاه‌طلبی یا برنامه درازمدتی برای زندگی سیاسی خودش نداشت. و قول داده بود به نظام مشروطه‌ای که خودش هم برای برپایی آن مبارزه کرده بود، وفادار باشد.»

زاهدی در آستانه فرار

اردشیر زاهدی – فرزند فضل‌الله زاهدی که به شدت در این روزها فعال بود - در کتاب خاطراتش نوشته است که در این زمان، زاهدی و گروه افسران اطرافش که از ترس بازداشت مخفی شده‌اند، در حال برنامه‌ریزی برای خروج از تهران و آغاز یک مبارزه مسلحانه با ارتش از کرمانشاه بودند.
از بعدازظهر ۲۷ مرداد ورق به این معنا برمی‌گردد که گویی دیگر ارتشی‌ها، دستورات مافوق و فرماندهان را برای مقابله به تظاهر‌کنندگان استفاده نمی‌کنند و به عنوان مثال، سربازها، شعارهایی به نفع شاه می‌دهند.
عباس میلانی
تأکید فضل‌الله زاهدی این بود که شاه او را نخست وزیر کرده و این مصدق است که با نادیده گرفتن فرمان شاه، عملاً علیه شاه و نخست وزیر قانونی، کودتا کرده و به ناحق، قدرت را در دست گرفته است.

اما از روز ۲۷ مرداد اتفاقاتی در تهران رخ داد که فضل‌الله زاهدی را از ترک پایتخت منصرف کرد.

به گفته عباس میلانی در فضای متشنج و مغشوش روز ۲۷ مرداد، آرام آرام برخلاف انتظار همگان، ورق به نفع طرفداران شاه و در راس آنها فضل‌الله زاهدی برگشت.

میلانی می‌گوید: «از بعدازظهر ۲۷ مرداد ورق به این معنا برمی‌گردد که گویی دیگر ارتشی‌ها، دستورات مافوق و فرماندهان را برای مقابله با تظاهر‌کنندگان گوش نمی‌کنند و به عنوان مثال، سربازها، شعارهایی به نفع شاه می‌دهند. می دانیم که در این زمان، فرمان شاه [که بر اساس آن، فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر شده ‌بود] توسط اردشیر زاهدی و با کمک خبرنگار روزنامه نیویورک‌تایمز، کپی شده و در سطح شهر پخش شده است.»

این میان مصدق نیز شخصاً باید تصمیماتی مهم می‌گرفت. از جمله او باید فکری برای توده‌ای‌ها می‌کرد که بی‌محابا در خیابان‌ها شعار مرگ بر شاه می‌دادند. اینکه ارتش را به خیابان‌ها بیاورد یا نه؟ با شعار مرگ بر شاه در خیابان برخورد کند یا نه؟ و چگونه در برابر کمونیست‌های وابسته به شوروی مقاومت کند؟

محمد مصدق با معماهای سیاسی بغرنجی، به روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ رسید.

(در قسمت بعدی برنامه سقوط از تصمیمات سرنوشت ساز مصدق در ۲۴ ساعات پایانی نخست‌وزیری‌اش خواهیم گفت. ورود ارتش به خیابان‌ها برای پایان دادن به شعارهای مرگ بر شاه و البته آغاز تظاهرات موافقان شاه در صبح ۲۸ مرداد.)
مجموعه رادیویی سقوط را در اینجا دنبال کنید: