پرویز صیاد: اگر انقلاب نمی‌شد ۴۸ فیلم صمد ساخته بودم

پرویز صیاد می‌گوید: سینما اولین صنعتی بود که از انقلاب لطمه خورد و باید آخرین صنعتی می‌بود که با این رژیم دوباره آشتی بکند

در چهلمین سالگرد انقلاب بهمن ۵۷، رویدادی که در چهار دهه گذشته زندگی ایرانیان را تحت تأثیر خود قرار داده است، در قالب چهل گفت‌وگو با چهره‌های تاریخ‌ساز یا فعال ایرانی در سال‌های منتهی به انقلاب و پس از آن، روایت آنها را از این رویداد و تأثیرات آن، و نیز چشم‌انداز آنها از آینده ایران بازجسته‌ایم.

در برنامه‌ای دیگر از این مجموعه گفت‌وگو، به سراغ پرویز صیاد رفته‌ایم؛ نویسنده، فیلمساز و بازیگر سینما و تئاتر، و ساکن آمریکا.

آقای صیاد که در لس‌آنجلس زندگی می‌کند، در روزهای پیش از انقلاب ۳۹ سال داشت و چندماه پیش از بهمن ۵۷ برای انجام یک پروژه سینمایی به اروپا رفته بود. پرویز صیاد میهمان ماست تا به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ۵۷ با او درباره آن روزها گفت‌وگو کنیم.

Your browser doesn’t support HTML5

پرویز صیاد: اگر انقلاب نمی‌شد ۴۸ فیلم صمد ساخته بودم

آقای صیاد، ابتدا می‌خواهم از روزهای پیش از انقلاب آغاز کنیم و این را هم می‌دانم که شما چند هفته پیش از ۲۲ بهمن ایران را ترک کردید. چرا و چه شد که از ایران خارج شدید؟

چند ماه قبل از ۲۲ بهمن یعنی در واقع من در تابستان سال ۵۷ آمدم از ایران بیرون. به خاطر اینکه آن روزها اگر خاطرتان باشد فعالیت‌های سینمایی، تئاتری که همیشه محدود بود فعالیت‌ها، ولی کار من که سینما بود، به طور کلی متوقف شده بود. تولید فیلم، و حتی نمایش فیلم هم دچار اشکال شده بود، باعث شده بود من بار سفر ببندم و به اروپا بیایم برای اینکه یک پروژه ساختن فیلم مشترک با یک کمپانی آلمانی داشتیم که این معوق مانده بود، من خواستم از فرصت استفاده کنم و بروم این پروژه را روی غلتک بیندازم که دیگر هرگز عملی نشد.

آقای صیاد، در آن روزهای پیش از انقلاب و زمانی که در ایران بودید، وضعیت چطور بود و در محیط کاری شما، یعنی سینماگران به طور کلی، چه حال و وضعی داشتند؟

بله اگر خاطرتان باشد، اولین صنایعی که دچار مشکل شد و توسط مخالفان مورد حمله قرار گرفت، سینما بود و بانک‌ها. بانک‌ها برای اینکه وضعیت اقتصادی به هم ریخته بشود و همچنین سینما، به دلیل اینکه فکر می‌کردند مردم به جای اینکه به سینما بروند و سرگرم بشوند، به خیابان‌ها بیایند و به مساجد بروند و به مخالفان بپیوندند.

این بود که این تنها وسیله سرگرمی جزو اولین هدف‌های مخالفان رژیم گذشته بود و سینماها در تهران شروع کردند به آتش‌سوزی و از جمله بعضی سینماها هم که بر اثر این آتش‌سوزی‌های عمدی، کارشان را تعطیل کردند. از جمله تئاتر کوچک خودمان هم مدتی بود تعطیل شده بود. جو قاراشمیشی بود دیگر. یعنی اوضاع به هم ریخته بود به طوری که به امنیت شغلی، نه تنها در زمینه سینما و تئاتر، بلکه در زمینه‌های دیگر هم کم کم احساس نمی‌شد.

صحنه‌ای از حضور آتش‌نشان‌ها پس از آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان

آقای صیاد، آیا در آن روزها در اطراف شما و در محیط سینما افرادی بودند که اصولاً مخالف انقلاب بودند؟

به ندرت بر می‌خوردید به چنین شخصی که مخالف باشد یا لااقل اگر مخالف است، شهامت بر ملا کردن این شهامت را داشته باشد. من خودم یکی از اولین کسانی بودم که احساس کردم تنها مانده‌ام. حتی اعتماد نمی‌کردم به کسی که دارم حرف می‌زنم، او حرف مرا بر مخالف‌خوانی با انقلاب و جریانی که دارد مملکت را به قول خودشان به پیش می‌برد، حمل نکند. به هر حال اگر آن موقع شما فکر می‌کردید با انقلاب مخالفید، اولین چیزی که می‌گفتند [این بود که] تو مأمور ساواکی. به این دلیل من بر نمی‌خوردم به کسی که مثل خودم مخالف باشد واقعاً، یا بتواند مخالفتش را اعلام کند.

آیا اصولاً آن موقع‌ها آقای صیاد، شما فکر می‌کردید این انقلاب اساساً به سمت و سوی مذهبی برود؟

اینکه جو مذهبی واقعاً خودش را نشان می‌داد ولی خود من و اطرافیان من اغلب به این عقیده بودیم که جامعه دارد به طرف تمایلات چپ می‌رود و سکان کار به دست دوستان چپ‌اندیش می‌افتد و آن هدف همیشگی حزب توده که ایران برود به سمت اقمار شوروی سابق، حدس من و اطرافیانم این بود.

در واقع یک جوری هم همین طور شد. اگرچه در طول زمان شوروی سابق از میان رفت، ولی عواملش به جا ماندند، از جمله تفاله‌هایی که مانده‌اند امروز همه‌کاره‌اند در ایران. آقای پوتین یکی‌اش، که آن موقع در واقع اداره‌کننده کِی جی بی سابق بود و الان اداره‌کننده روسیه است در ایران.

آقای صیاد، در اینجا می‌خواهم از شما خواهش کنم اگر ممکن است یک آهنگ یا ترانه که برای شما یادآور آن روزهاست نام ببرید تا پخش کنیم.

خیلی ممنونم که از خود من نخواستید برایتان بخوانم.

اتفاقاً خیلی هم خوشحال می‌شویم!

ببینید، آهنگی که من می‌خواهم انتخاب کنم که یادآور آن روزها باشد، البته آهنگ‌هایی است که من اصلاً خودم دوست نمی‌داشتم و امیدوارم شما هم آنها را پخش نکنید. آهنگ‌های مُد آن روز هم از کوچه به کوچه از صدا افتاده تار و کمونچه... فکر می‌کنم دوستانی که آن آهنگ‌ها را می‌ساختند و در جامعه حتی محبوبیت هم پیدا می‌کرد، شاید نادانسته و نخواسته، آینده را پیش‌بینی می‌کردند. یعنی چهل سال بعد را پیش‌بینی می‌کردند، این روزها را که واقعاً از صدا افتاده تار و کمانچه و جنازه می‌برند کوچه به کوچه. شاید پیش‌بینی آینده را می‌کرده‌اند، ولی حمل بر این می‌شد که دارند جامعه زمان خودشان را توصیف می‌کنند.

به هرحال من اگر بخواهم آهنگی از آن دوره بگویم که پخش کنید و مطابق دلخواه من باشد، من ترجیح می‌دهم خوانندگان کوچه و بازار باشد، به قول خودشان آقایان روشنفکرها، برچسب زده بودند به ایشان. از خانم سوسن ترانه‌ای پخش کنید یا آقای داود مقامی، ترانه باغ شیدایش را پخش کنید.

آقای صیاد، چهل سال از انقلاب گذشته. آیا شما اصولاً نکته یا نکات مثبتی در این انقلاب می‌بینید یا می‌دیدید؟

خیلی جالب است، این سؤال را حدود سی سال پیش وقتی من برای اولین بار به اروپا رفتم، در پاریس، ناشر مجله روزگار نو از من پرسید. در گفت‌وگویی با من، آخرین سؤالش این بود که آیا در این ۱۰ سالی که گذشته به نظر شما یک اتفاقی رخ داده که به نظر شما به حال جامعه روز ایران مفید بوده باشد، و پاسخ من این بود که مطلقاً.

به هر حال بعد از گذشت چهل سال، من دو مرتبه در پاسخ این سؤال شما باید همان جوابی را بدهم که در پایان دهه اول دادم، که مطلقاً به نظر من هیچ اقدامی که به سود ملت ایران بوده باشد ظرف این ۴۰ سال در رژیم جمهوری اسلامی رخ نداده. هر قدمی که برداشته، جامعه ما را به قهقرا برده و مردم ما را از آنچه بوده آشفته‌تر، بی‌خانمان‌تر، بی‌سامان‌تر کرده.

البته همیشه یک گروه اقلیت استثنایی از هر وضعیتی چه مثبت و چه منفی سود خود را خواهند برد، اینکه گفتن ندارد. آن چیزی که من می‌گویم جریانی عمومی است که ملت ایران به چه سمت و سویی روانه شد و [کار] به کجا کشید.

آقای صیاد، شما پیش از انقلاب از زبان صمد، یکی از کاراکترهای اصلی طنز و کمدی شما در بسیاری اوقات از مسائل روز انتقاد می‌کردید. آیا فکر می‌کنید که در سال ۵۷ ایران احتیاجی به انقلاب داشت؟ چون برخی می‌گویند اصلاً آن زمان نیازی نبود که در ایران انقلابی رخ بدهد.

من را هم جزو این دسته به حساب بیاورید. من همیشه فکر می‌کردم و هنوز هم فکر می‌کنم ما ممالک جهان سوم اگر زیر چتر ما را قرار می‌دادند یا بدهند یا در ممالک خاورمیانه، اگر قرار بود انقلابی رخ بدهد ما می‌باید ته صف می‌بودیم. آخرین کسی بودیم که باید انقلاب می‌شد. برای اینکه نسبت به همسایگان خود ما، [در مقایسه با] همسایه‌هایی که داشتیم از نظر جغرافیایی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بهتر بود.

من خودم جزو کسانی بودم که آن زمان همان طور که اشاره کردید در کارهای خودم به هر حال مسائل اجتماعی را مطرح می‌کردم. نمی‌توانم بگویم انتقاد ولی به هرحال بیان حساسی داشتم نسبت به مسائلی که دور و برم انجام می‌شد. اگر بخواهم خودم را در آن دسته‌بندی‌ها بگذارم در اصطلاح امروز، جزو اصلا‌ح‌طلبان زمان خودم، خودم را جا بدهم. امیدوارم این اصلاح‌طلبی با اصلاح‌طلبی رایج در زمان امروز مقایسه نشود. آن زمان اصلاح‌طلبی یک جوری بود که هم میسر می‌نمود و هم می‌شد به آن دست یافت.

همان طور که انقلابیون آن روزهای آخر هر چه می‌خواستند به صورت گروهی و دسته جمعی یا فردی پیشنهاد می‌کردند، رژیم سعی می‌کرد بپذیرد یا یک جوری کنار بیاید با مردم، یا با کسانی که خواهان اصلاحات بودند، یا خواهان حقوقی بودند که فکر می‌کردند از دست رفته. ولی اصلاح‌طلبان امروز در واقع همان طوری که می‌دانید بسیاری معتقدند که یک نوع استمرارطلبی است. این را مقایسه نکنید با اصلاح‌طلبی که من دارم از آن سخن می‌گویم.

اما می‌شود که نتیجه گرفت پرویز صیاد فردی است اصلاح‌طلب، اما انقلابی نیست؟

نه خیر من انقلابی نبودم و نیستم. من از نوجوانی با خواندن کتاب‌هایی که توصیف‌کننده انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی بود، نتایجی که به دست آمده بود، برای هر آدمی که بی‌طرفانه و صادقانه بخواهد به مسائل دور و بر خودش [نگاه کند] یا آینده‌نگری کند، انقلاب راه حل به نظر نمی‌آید مگر اینکه یک هدف سیاسی و ایدئولوژیک خاص در میان باشد که دوستان ما بدبختانه داشتند، هنوز هم شاید دارند، و عجیب است بعد از ۴۰ سال هنوز هم بر می‌خوری به کسانی که همچنان انقلابی باقی مانده‌اند. معلوم نیست این انقلاب کِی و کجا به ثمر برسد بالاخره. و این همه نابودی که در همه ممالک دنیا به وجود آورده کجا و در چه تاریخی ثمر داشته و کِی به ثمر خواهد رسید. جز اینکه دوباره عده‌ای را به اوج قدرت برساند و آنها هم شروع کنند دوباره به همان کارهایی که با آن مخالف بودند، خودشان انجام‌دهنده همان کارها باشند. دیکتاتوری، یکسونگری و قدرت‌طلبی.

در نقش صمد در یکی از نمایش‌های پس از انقلاب

آقای صیاد، برگردیم به همان روزهایی که شما از ایران خارج شدید و در چندماهی که خارج از کشور بودید، فکر می‌کنم در انگلیس بودید. من یادم است که شما را چندبار در لندن دیدم. فیلم فرستاده را ساختید. چه شد که به سراغ این سوژه رفتید؟ اصولاً چه پیامی را می‌خواستید القا کنید؟

ببیند فیلم فرستاده در سال ۱۹۸۲ ساخته شد و در ۱۹۸۳ روی پرده آمد. در واقع می‌شود گفت سه سال بعد از انقلاب این کار صورت گرفت. در نیویورک انجام شد و خب کار من فیلمسازی بود. در واقع اصلاً فکر نمی‌کردم بتوانم فیلمی بسازم. یکی از دوستان یک پیشنهاد کرد که اگر بخواهی فیلم بسازی من حاضرم کمک کنم. یک فیلمبرداری بود که در آلمان زندگی می‌کرد و من هم نمی‌شناختمش و هیچ وقت ندیده بودمش. با من تلفنی تماس گرفت و من گفتم باشد، یک فکری می‌کنم و با تو در میان می‌گذارم. بعد ایده ساختن فیلم فرستاده را با او در میان گذاشتم. او آنقدر هیجان‌زده شد که بلند شد و به جای مکاتبه با من، خودش آمد به نیویورک. رضا آریا، نمی‌دانم می‌شناسیدش یا نه.

بله بله.

به هرحال ایشان بعداً هم چندتا فیلم سینمایی را کمک کرد تا ساخته بشود. این شد که فیلمبردار فیلمی شد که امروز شما از آن نام می‌برید و هدف معلوم بود. ضمن اینکه کارم فیلمسازی بود، در عین حال می‌خواستم وضعیتی را نشان بدهم که خودم در آن بودم، تجربه‌اش کرده بودم. مخاطب البته ایرانیان نبودند. می‌خواستم وضعیت خودمان را که ما از ایران آمدیم، توضیح بدهم به جامعه‌ای که به آن وارد شده بودیم. در واقع تمام کارهای دیگر هم که بعد از این فیلم کردم هدفش همین بود. گرچه راجع به ایران و تاریخ معاصر ایران است، ولی هدف نشان دادن وضعیت خودمان بود که نشان بدهیم چرا از مملکتمان خارج شدیم و چه طور راجع به اوضاع فعلی جامعه خودمان فکر می‌کنیم.

صحبت از فیلم و سینما کردید، آقای صیاد. در مورد سینمای پس از انقلاب چه نظری دارید؟ آیا این سینما را که نخستین جایزه اسکار را هم برای ایران به ارمغان آورد، سینمای خوب و ارزشمندی می‌بینید؟

این از آن سؤال‌هاست که مدام از من پرسیده می‌شود و من از تکرار این قضیه کمی آزرده خاطرم که به عنوان مخالف با سینمای فعلاً موجود در جمهوری اسلامی شناخته شدم و هی باید مخالف‌خوانی کنم. ولی واقعاً باید عقیده‌ام را بگویم و هیچ وضعیتی هم پیش نیامده که عقیده اولیه‌ام را تغییر بدهم. به نظر من سینما اولین صنعتی بود که از انقلاب لطمه خورد و باید آخرین صنعتی می‌بود که با این رژیم دوباره آشتی کند، ولی جزو اولین صنایعی بود که به زیر دست و پای رژیم افتاد و هر کاری که خواست این رژیم بود برایش انجام داد.

به نظرم آن جایزه را که عوامل اسکار دادند نباید گفت جایزه به ایران، جایزه به جمهوری اسلامی است. چون سینما در کشور ما همان طور که همیشه گفتم سینما یک نهاد دولتی است در ایران. شما اگر با دولت جمهوری اسلامی مخالفید، با نهادهایی هم که هست، با نهادهای دولتی‌اش مخالف باید باشید. این قاعده کلی مخالفت است.

بنابراین من نمی‌توانم با جمهوری اسلامی مخالف باشم ولی با وزارت خارجه‌اش موافق باشم. با وزارت بازرگانی‌اش ساخت و پاخت بکنم. سینما در ایران ساختاری دولتی دارد و دولت پشتش است، مثل شوروی سابق. علتی هم که در جهان موفق شد برای اینکه دکان تمام سینماهای دولتی در جهان بعد از فروپاشی شوروی تعطیل شد و این فستیوال‌ها برای فیلم‌های متفاوت یا فیلم‌های به قول خودشان هالیوودی، می‌روند سمت سینمای دولتی و برای گیشه ساخته نمی‌شود. و آنجاست که فیلم‌های متفاوتش را پیدا می‌کند.

به این ترتیب دنیا ماند و سینمای دولتی موجود که جمهوری اسلامی است. به هر حال توفیق این سینما را من بیشتر در این می‌بینم که جشنواره‌های خارجی دوست داشته‌اند یک سینمای متفاوتی باشد که قبلاً شوروی و کشورهای اروپای شرقی به آنها می‌داد. همان کشوری که شما الان در آن هستید، فیلم‌های خوب فستیوال‌های آن دوره را می‌ساخت و عرضه می‌کرد. ولی سینمای دولتی همه ممالک تعطیل شد و از آن جا که سینماگران ایران بدشانسی آوردند، جمهوری اسلامی پا گرفت، و خوش‌شانسی آوردند که سینمای ایران دولتی شد و بودجه فیلم‌هایشان را داد. فیلم‌ها را به کشورهای دیگر و فستیوال‌ها فرستاد، و آنقدر فیلم به فستیوال فرستاد که از هر ۱۰ تا فستیوال بالاخره دوتایش مجبور شدند جایزه بدهند.

در عرض این دوره چهل ساله، بیش از همه کشورهای جهان، جمهوری اسلامی جایزه گرفته. آخر ببینید، چقدر نامتجانس است. یک کشوری که تمام سینماهایش آتش گرفته و سوخته و هیچ سینمایی هم جایگزین آن نشده... بسیاری از شهرها یک سینما ندارند که مردم به سینما بروند. اگر هم سینما داشته باشند اشتیاق رفتن به سینما در بسیاری شهرها و شهرستان های ایران دیگر نیست. و آن وقت اینجا شما سینمای برجسته دارید و اسکار می‌گیرید. این هم از آن چیزهایی است که برای من جنبه مضحک دارد. به هرحال این نظر بنده است.

اما در مورد فیلمسازان، کسانی که دست اندرکار صنعت فیلم در ایران هستند، چه فکر می‌کنید؟ آیا فکر می‌کنید که کار نکنند؟

نه، من کاره‌ای نیستم که برای کسی دستورالعمل بدهم چه کار کنند و چه کار نکنند. اتفاقاً بعضی از فیلم‌هایی که می‌آید و من در فستیوال‌ها می‌بینم به خصوص از جوانانی که بعد از انقلاب اسلامی به دنیا آمده‌اند، خب به هر حال هر کسی در هر جامه‌ای که به دنیا می‌آید، باید آنجا فعالیت کند و حق انسانی و حقوق بشری‌اش است که در هر زمینه‌ای که عشق دارد کار کند.

این حق را هیچ کسی نمی‌تواند در هیچ جامعه‌ای از کسی بگیرد. ولی می‌خواهم این را بگویم در مورد بچه‌هایی که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند، که قضاوت کردن راجع به آنها فرق می‌کند نسبت به کسانی که این صنعت را در دامن جمهوری اسلامی گذاشتند، و ساپورتی شد برای آنان که خودشان را پشتش مخفی کنند و نقابی باشد تا زشتی‌های خود را پشتش پنهان کنند، پشت این سینمای به نظر من دروغگو. در بسیاری از این موارد راجع به این دوره دروغ گفته. یک آخوند و ملا و پاسدار در آن نمی‌بینید، تمام شئونات مملکت در آن رخنه کرده. ولی این جوان‌ها که دارند فیلم می‌سازند در شرایطی به دنیا آمدند که حاکم بر آنهاست و هر فعالیتی که می‌کنند حقشان است و فیلم‌هایی هم که می‌سازند، چه شخصی چه با کمک دولت، واقعاً بعضی‌هایش درخشان است. چون هر دوره‌ای آدم های خودش را خواهد ساخت.

الان هم ما از بچه‌های جوان ایران، اینجا و آنجا فیلم‌هایی می‌بینیم که واقعاً درخشان است، از نظر کیفیت، و از نظر نگاهی که به مردم دور و برشان دارند، نمی‌شود خرده‌ای بر آنان گرفت. چیزی که من می‌گویم راجع به صنعت سینماست که نهاد دولتی است و به هر حال آن فیلمی که به اسکار می‌رود، آن را جمهوری اسلامی به اسکار می‌فرستد. در آن مورد به خصوص، سازنده‌اش کاره‌ای نیست، به خصوص در اسکار فیلم‌های کشورهای غیرآمریکایی، باید دولت‌ها معرف آن فیلم باشند، نه فیلمسازان و کمپانی‌های فیلم‌سازی.

در نقش صمد در یکی از فیلم‌هایش در پیش از انقلاب

آقای صیاد، به عنوان آخرین سؤال، بعد از چهل سال که از انقلاب می‌گذرد، آیا فکر می‌کنید اگر یک نظام دموکراتیک بر سرکار می‌آمد، الان پرویز صیاد کجا بود؟

در تهران. کجا می‌باید بود غیر از جایی که باید باشد؟

منظورم از کجا بود مکان نیست، موقعیت است. دلتان می‌خواست مثلاً الان ده بیست تا فیلم عالی ساخته بودید؟ فکر می‌کنید حقتان خورده شده؟

حالا فیلم عالی که چه عرض کنم... کار فیلمساز و حرفه‌اش ... بعضی وقت‌ها می‌بینم که صحبت سینمای ایران می‌شود و می‌گویند پس بیچاره‌ها چه کار کنند اگر فیلم نسازند؟ می‌گویم شما این دلسوزی را چرا [برایش] تبعیض قائل می‌شوید؟ تمام کسانی که در ایران باله می‌رقصیدند، رفته‌اند کشورهای دیگر و یا کارهای دیگری کردند. نمی‌گویم رفتند گارسونی کردند یا کارهای کوچک کردند. رفتند شغلشان را عوض کردند. نوازنده ویولون بودند، الان رفته‌اند کار دیگری می‌کنند. یا مشاغل دیگر، الان رفته‌اند جاهای دیگر و کارهای دیگر می‌کنند که اصلاً با آن عشق و علاقه‌ای که داشتند و فلان کار را انجام می دادند، فاصله دارد. هیچکدام کارهای قبلی را انجام نمی‌دهند که در آن تخصص داشتند یا عشق داشتند.

هیچ‌کس دلسوزی برای اینها نمی‌کند ولی برای آنها که در ایران هستند می‌گویند اگر فیلم نسازند چه کار کنند؟ من چه می‌دانم چه کار کنند، بروند همبرگر بفروشند، یک کار دیگر بکنند. این دلسوزی را راجع به آدم‌های دیگر نمی‌کنند.

من حالا نمی‌گویم فیلم خوب بسازم یا بد بسازم. من صمد می‌ساختم. سالی یک دانه صمد می‌ساختم که عید پخش می‌شد. الان هشت تا فیلم صمد هست که نسبت به سینمای گذشته، خودتان می‌توانید آمار بگیرید که آن فیلم‌ها بیش از بقیه دیده می‌شود و دیده شده. چه در خارج کشور و چه در داخل کشور. هشت تا فیلم صمد که به اصطلاح سرگرم‌کننده است و هیچ ادعایی هم راجع به آن ندارم. اگر سالی یک فیلم می‌ساختم، الان می‌شد ۴۸ تا فیلم صمد. می‌شد مجموعه‌ای بیش از این ۸ تا مردم را سرگرم کند یا بخنداند یا به قول شما اشاره‌ای به جوامعی که در آن زندگی می‌کند در این فیلم‌ها باشد، نگاهی حتی گذرا به زندگی در روستا و ده، مردم، مشاغل مختلف نسبت به هم، روابط مردم نسبت به هم. اینها محتوای ۸ تا فیلم موجود صمد است، که می‌شد الان ۴۸ تا باشد.