«بازی تاج و تخت»؛ نبرد نهایی با مردگان

  • محمد عبدی

هشدار: این مقاله بخش‌هایی از داستان سریال بازی تاج و تخت را لو می‌دهد.

بالاخره انتظار به سرآمد و روز نبرد نهایی فرا رسید؛ جنگی نابرابر با لشگر مردگان. مشتاقان صدها میلیونی این سریال تلویزیونی غریب و حیرت‌انگیز در سراسر جهان، از روز اول در انتظار این لحظه حساس دلواپس بودند. و آن روز بالاخره فرا رسید و در سومین قسمت از سری هشتم (آخرین قسمت پخش شده که روز یکشنبه بیست و هشتم آوریل پخش شد) قهرمانان این سریال در برابر لشگر مردگان صف‌آرایی کردند؛ قهرمانانی که طی حدود هفتاد ساعت وقایع جذاب این سریال، غالباً به جنگ و توطئه چینی علیه یکدیگر مشغول بودند و حالا به اجبار با هم متحد شدند، در برابر دشمنی بسیار مقتدرتر و خطرناک‌تر.

حاصل این رویایی یکی از موفق‌ترین قسمت‌های این سریال را رقم زد تا آنجا که بسیاری آن را بهترین قسمت آن تا به امروز دانستند و رکورد توئیت درباره یک مجموعه تلویزیونی با پخش این قسمت شکست، همان‌طور که این سریال تولید اچ بی او، بسیاری از رکوردها را در تاریخ تلویزیون‌های جهان جابه‌جا کرد، از جمله رقم پرداخت به پنج بازیگر اصلی آن که در دو سری آخر، به دو میلیون دلار بابت هر قسمت در هر سری رسید که رقم حیرت‌انگیزی است و در دنیای تلویزیون کاملاً بی‌رقیب.

در کنار بازی‌های شگفت‌انگیز اغلب بازیگران و این‌که سریال از نظر تکنیکی بسیار خوش‌ساخت است، جهان داستانی آن و خلق و توسعه شخصیت‌هایش، غافلگیرکننده، حیرت‌انگیز و کم‌نظیر است و دامنه‌های تخیل و قدرت شخصیت پردازی و خلق روابط آن (اثر دیوید بنیوف و د. ب. وایس بر اساس کتاب «آواز یخ و آتش» اثر جرج ر. ر. مارتین) به مراتب قوی‌تر و جذاب‌تر از پرفروش‌ترین و پرطرفدارترین آثار تخیلی نظیر هری پاتر اثر جی کی رولینگ است.

موفقیت خالقان آن در جذب صدها میلیون تماشاگر در سراسر دنیا -که برای تماشای آخرین قسمت‌های آن لحظه شماری می‌کردند و بازار حدس و گمان درباره اتفاقات بعدی و سرنوشت شخصیت‌ها، داغ و به روز بود- از آن ناشی می‌شود که با الهام از وقایع تاریخی اروپا، شخصیت‌هایی تخیلی در زمان و مکانی خیالی خلق می‌کنند که با همه ضعف‌ها و دغدغه‌های انسانی شان در برابر هم قرار می‌گیرند و مجموعه‌ای از حوادث چون زنجیر متصل به هم تماشاگر را از همان اولین قسمت‌ها، شیفته و مشتاق سرنوشت شخصیت‌هایش می‌کند.

سپتامبر ۲۰۱۸: بازیگران و دست‌اندرکاران مجموعه جایزه بهترین درام را دریافت می‌کنند

مجموعه‌ای از ذوق به کار رفته در پرداخت شخصیت‌ها و وقایع طی هفتاد ساعت گذشته می‌توانست در این بخش -رویایی با لشگر مردگان- به یاس و دلزدگی تماشاگرانش ختم شود، اما نویسندگان اثر، در این بخش هم سربلند بیرون آمدند.

در بخش سوم سری هشتم با نام «شب طولانی»، با طولانی‌ترین بخش آن تا به امروز روبه‌رو هستیم؛ هشتاد و دو دقیقه‌ای که از ابتدا تا انتها به نبرد می‌گذرد. روایت یک نبرد در این مدت طولانی، به راحتی می‌توانست خسته‌کننده باشد، اما عجیب این که پیشینه شخصیت‌ها -که به دقت بنا شده‌اند و رشد کرده‌اند- و کارگردانی حساب‌شده و جذاب صحنه‌های نبرد، باعث می‌شود تا تماشاگر فرصت برگرداندن سرش برای لحظه‌ای کوتاه را هم نداشته باشد.

همان طور که خالقان اثر این جسارت را داشتند که به مانند هیچکاک در فیلم «روانی» حیرت تماشاگرشان را برانگیزند، در قسمت نبرد نهایی هم همین جسارت را به خرج می‌دهند: همه قهرمانان محبوب داستان به ذلت و بدبختی می‌افتند، آنقدر که تماشاگر حرفه‌ای هم به فکر فرو می‌رود که چه چیزی در نهایت می‌تواند آنها را از این همه ترس و نکبت و شکست رهایی بخشد؟

همان طور که خالقان اثر این جسارت را داشتند که به مانند هیچکاک در فیلم «روانی» (که قهرمان فیلمش را در نیمه فیلم به کشتن داد و در واقع زیر پای تماشاگرش را خالی کرد) قهرمان اصلی و مدعی گرفتن انتقام خون پدر را در نیمه کار به کشتن بدهند و حیرت تماشاگرشان را برانگیزند، در قسمت نبرد نهایی هم همین جسارت را به خرج می‌دهند: همه قهرمانان محبوب داستان به ذلت و بدبختی می‌افتند، آنقدر که تماشاگر حرفه‌ای هم به فکر فرو می‌رود که چه چیزی در نهایت می‌تواند آنها را از این همه ترس و نکبت و شکست رهایی بخشد؟

جان اسنو، مهمترین قهرمان داستان تا به امروز، در این قسمت به یکی از ذلیل‌ترین شخصیت‌ها بدل شد که تقریباً هیچ کاری از او برنیامد. در لحظه ای که تماشاگر گمان می‌برد او با نزدیک شدن به «نایت کینگ» [پادشاه شب]، امکان برگرداندن ورق و کشتن او را دارد، مخاطب خیلی زود می‌فهمد که اشتباه می‌کند و قهرمان محبوب ماجرا، قاتل نایت کینگ و نجات بخش بشریت نخواهد بود: نایت کینگ در این صحنه مردگان را زنده می‌کند و جان اسنو حتی نمی‌تواند به او نزدیک شود. در پایان زمانی که جان اسنو در برابر اژدها قرار می‌گیرد، به نظر می‌رسد که می‌خواهد به مرگ تن دهد و در برابر اژدها می‌ایستد تا فقط بمیرد شاید به قصد رهایی.

تماشاگر بسیار باهوش، از نوع شخصیت پردازی آریا در قسمت‌های گذشته و قدرت خارق‌العاده او در نبرد و آدمکشی- که آشکارا برتر از همه شوالیه‌های قدر فیلم است و او را به قولی «به محبوب ترین آدمکش تاریخ» بدل کرد- و همین طور سفارش او برای آماده کردن خنجری ویژه در قسمت قبل تر، شاید می‌توانست حدس بزند که این آریاست که بالاخره «نایت کینگ» را خواهد کشت، اما روند اتفاقات شگفت‌انگیز این قسمت، از جمله خوار و ذلیل و زخمی شدن آریا در میانه کار، همان تماشاگر بسیار باهوش را هم دچار تردید می‌کند، تا آنجا که حتی تماشاگر حرفه‌ای با آن که از پیش می‌داند بالاخره خیر بر شر غلبه خواهد کرد و در نبرد انسان با مردگان، این نسل انسان است که زنده خواهد ماند، در مخیله اش تردید می‌کند که مبادا خالقان اثر قصد دارند با پایانی سوررئال، مردگان را پیروز ماجرا کنند!

با این قسمت شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد داستان «بازی تاج و تخت» تقریباً تمام شده است، هرچند جدال برای تصاحب تاج و تخت در سه قسمت باقی مانده، می‌تواند کماکان جذاب و دیدنی باشد و نویسندگان آن هم ثابت کرده‌اند که هر بار چون تردستانی خبره، چیز تازه‌ای برای ارائه خواهند داشت.