زمین لرزه اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه

ولادیمیر ایلیچ لنین،رهبر انقلاب اکتبر

به مناسبت یکصدمین سالگرد رویداد اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه،رادیو فردا از نویسندگان و کارشناسان دعوت کرده که در پیوند با همین سالگرد، نظریات خود را با کاربران رادیو فردا در میان بگذارند. یکی از مباحث مهم تاثیری است که این رویداد بر زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران داشته است. مشارکت کاربران طبعا به غنای بحث کمک میکند.

رویداد ۲۵ اکتبر سال ۱۹۱۷ در پتروگراد (سن پترزبورگ امروز)، که بعد‌ها در ادبیات جنبش جهانی کمونیستی «انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر» نام گرفت، نه تنها تاریخ روسیه که تاریخ معاصر جهان را یکسره دگرگون کرد. این رویداد چند روز دیگر یکصد ساله میشود و، به همین مناسبت، شمار زیادی از پژوهشگران و صاحبنظران به ویژه در ایالات متحده آمریکا و اروپا به بازخوانی آن پرداخته اند و مقاله‌ها و کتاب‌های بسیاری درباره ماهیت و هدف ها، بازیگران اصلی و نیز کارنامه آن منتشر میکنند.

سه دیدگاه

در باره ماهیت رویداد اکتبر ۱۹۱۷ سه دیدگاه عمده وجود دارد :

یک) دیدگاه نخست، که ساخته و پرداخته تاریخ نگاری رسمی شوروی سابق و «اردوگاه سوسیالیستی» وابسته به آن است، این رویداد را یک انقلاب «دوران ساز» توصیف میکند که پیآمد منطقی، ناگزیر و قابل پیش بینی جنبش رهایی «توده ها» در طول تاریخ تمدن انسانی است. توده‌های روسیه بر پایه جبری گریز ناپذیر مجری اراده تاریخ شدند و برای به ثمر نشاندن این ماموریت، بلشوییک‌ها را که لنین در راس آنها قرار داشت، به رهبری خود برگزیدند، قدرت دولتی را زیر عنوان «دیکتاتوری پرولتاریا» از آن خود کردند و آنرا به عنوان اهرمی نیرومند برای در هم شکستن سلطه استثمار گران هم در درون روسیه و هم در سطح جهانی به کار گرفتند.

دو) دیدگاه دوم رویداد اکتبر را «کودتا» توصیف میکند که بلشوییک ها، یکی از چند گروه سیاسی فعال در روسیه آن زمان، علیه حکومت برخاسته از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ سازمان دادند و پیروزی آن نیز کاملا تصادفی بود. بلشوییک ها، از این دیدگاه، جماعتی مطلق گرا با عقاید بسیار جزمی بودند که تکیه گاه اجتماعی قابل توجهی هم نداشتند. با این حال همان جماعت، به برکت برخورداری از رهبرانی بسیار مصمم و در همان حال گستاخ و بی‌رحم، با استفاده بسیار ماهرانه از شرایط موجود، روسیه را که می توانست به یک دمکراسی پیشرفته بدل شود، از مسیر خود منحرف کردند و ملت بزرگی را، که در عرصه‌های علمی و ادبی و هنری دستآورد هایی شگفت داشت، برای یک دوران طولانی به گروگان گرفتند.

سه) دیدگاه سوم، راه بینابینی را بر می گزیند. بلشوییک ها، از این دیدگاه، تشکلی رادیکال را به وجود آورده بودند که هم از لحاظ ایدئولوژی، هم از نظر سازمانی و هم به دلیل روش‌های مورد استفاده با دیگر تشکل‌ها و گرایش‌های سیاسی روسیه آن روز تفاوت بنیادی داشتند. بلشوییک ها، برای دست انداختن بر قدرت دولتی، به گونه‌ای پیگیر و منضبط و منسجم برنامه ریزی کردند و با به دست آوردن فرصت مقتضی و حذف کامل دیگر تشکل ها، به هدف‌های خود رسیدند. با این حال، این تشکل بدون همراه شدن با یک جریان بسیار نیرومند انقلابی در بطن جامعه روسیه، که بخش بزرگی از دهقانان و کارگران و سربازان این کشور را در بر گرفته بود، نمی توانست در ضربه کارایی که بر نظام موجود وارد آورد، توفیق حاصل کند.

به رغم اختلاف نظر میان مورخان بر سر ماهیت رویداد اکتبر (انقلاب بودن یا کودتا بودن آن)، که به این زودی‌ها حل نخواهد شد، در یک نکته تردید نمی توان داشت : سازمان دهندگان این تحول (لنین، تروتسکی، زینوویف، کامنف، استالین...) نظامی نوین را نه تنها در روسیه، بلکه در سر تا سر جهان بنیاد نهادند که هفتاد و چهار سال دوام آورد و حتی تا به امروز، که بیست و شش سال از سقوط این نظام میگذرد، پس لرزه‌های آن همچنان احساس میشود.

«امپراتوری سرخ»

پایه گذاران نظام تازه، در پهناور‌ترین کشور جهان، با الهام گیری از ایدئولوژی مارکسیستی به روایت ولادیمیر ایلیچ لنین، یک حزب واحد را با ساختاری به شدت متمرکز به عنوان نماینده «پرولتاریا» بر دستگاه دولت حاکم کردند و بعد از گذار از یک جنگ مرگبار علیه رقیبان داخلی و قدرت‌های خارجی، در آغاز دهه سوم قرن بیستم میلادی بر سرنوشت امپراتوری بر جای مانده از روسیه تزاری تسلط یافتند. همین امپراتوری بود که زیر نام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» در پایان جنگ جهانی دوم پرچم خود را بر فراز رایشتاگ برلن به اهتزاز در آورد و بعد‌ها به یکی از دو قطب شکل دهنده روابط بین المللی در قرن بیستم میلادی بدل شد.

نگاه رهبران کرملین از همان آغاز به انقلاب جهانی بود. آنان امیدوار بودند که الگوی «انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر» سراسر اروپا را در بر بگیرد. در راستای تحقق همین هدف بود که «انترناسیونال سوم» (کمینترن) در سال ۱۹۱۹ در مسکو پدیدار شد، با بیست و یک شرطی که در اساسنامه خود برای قبول عضویت احزاب کمونیستی در سراسر جهان تعیین کرده بود. همین «کمینترن» بود که به مهم‌ترین اهرم سیاست خارجی شوروی بدل شد و نقش بسیج میلیون‌ها نفر از هواداران نظام تازه را در سراسر کره خاک بر عهده گرفت.

با این حال امید رهبران کرملین برای بر انگیختن انقلاب در سرزمین‌های دیگر، در سال‌های نخست بعد از پایه گذاری شوروی، به خاک نشست. انقلاب کمونیستی در آلمان، که مسکو آنهمه بدان امید بسته بود، ناکام ماند، همچون انقلاب‌های دیگری که قرار بود مجارستان و استونی و بلغارستان را به متحدان نظام تازه بدل کنند. در پی این ناکامی ها، کمونیست‌های شوروی «واقع بینی» پیشه کردند و به نظریه «سوسیالیزم در یک کشور» تن سپردند، بی‌آنکه استراتژی خود را در پشتیبانی از «انقلاب جهانی» به بایگانی بسپارند.

با مرگ لنین در سال ۱۹۲۴، ژوزف استالین به تدریج همه رقیبان خود را از صحنه قدرت حذف کرد و فروانروایی «امپراتوری سرخ» را در دست گرفت. با استالین بود که نظام بر آمده از رویداد اکتبر ۱۹۱۷ به یک ابر قدرت بدل شد، به ویژه به برکت مشارکت در ائتلاف ضد هیتلری که شوروی را در کنار آمریکا و انگلستان در جمع فاتحان بزرگ جنگ جهانی دوم قرار داد. در جریان پیشروی «ارتش سرخ» به سوی پایتخت رایش سوم، شمار زیادی از کشور‌های اروپای خاوری و مرکزی تغییر رژیم داده و زیر رهبری احزاب کمونیست وابسته به کرملین، به «جمهوری دموکراتیک خلق» بدل شدند.

از آن پس راه برای تشکیل «اردوگاه سوسیالیزم» به رهبری شوروی هموار شد، به ویژه در سال ۱۹۴۹ که نیرو‌های زیر رهبری مائوتسه تونگ بر چین تسلط یافتند و نظام سیاسی پر جمعیت‌ترین کشور جهان را به جمهوری توده‌ای بدل کردند.

در دهه ۱۹۵۰ میلادی، نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، به خبرنگاران غربی میگفت که «دنیای پوسیده در حال فرو ریختن است و دنیای تازه‌ای سر بر میآورد.» در دهه ۱۹۷۰، به نظر میرسید که دیگر هیچ مانعی نمی تواند جلوی گسترش کمونیسم را بگیرد. صد‌ها هزار نظامی امریکایی در ویتنام نتوانستند راه را بر ورود لشکریان مارشال جیاپ به سایگون سد کنند و جلوی وحدت شمال و جنوب این سرزمین زیر رهبری کمونیست‌ها را بگیرند. در آمریکای لاتین کوبا به پایگاه شوروی در چند صد مایلی میامی بدل شد، افغانستان به جمع «جمهوری‌های دمکراتیک» پیوست، چندین کشور آفریقایی (آنگولا، موزامبیک، اتیوپی...) عملا در جرگه «اردوگاه سوسیالیزم» قرار گرفتند، احزاب کمونیست در چند کشور اروپای غربی از جمله فرانسه و ایتالیا قدرت نمایی میکردند، و کشور‌های زیادی در آنچه «جهان سوم» نامیده میشد، متحد نزدیک مسکو به شمار میآمدند.

فروریزی

قدرتی چنین شگفت، که به نظر میرسید در «حصار رویین» به سر می برد و دهه‌های درخشانی را در پیش دارد، در فاصله مدت زمانی کوتاه دود شد و به هوا رفت. نخستین مظهر این زوال، فرو ریزی دیوار برلن در سال ۱۹۸۹ بود که در برابر چشمان حیرت زده جهانیان به یک جدایی چهل و چهار ساله میان دو بخش آلمان پایان داد. و سپس در سال ۱۹۹۱ نوبت به «امپراتوری سرخ» رسید که بعد از ۷۴ سال فرو ریخت و جای خود را به پانزده کشور سپرد.

امروز روسیه تلاش میکند اقتدار شوروی سابق را بازسازی کند، ولی برای این کار جز نفت و گاز اهرم مهم دیگری در اختیار ندارد. مومیایی لنین همچنان در میدان سرخ مسکو حضور دارد، ولی عمدتا برای جلب توریست‌ها و این که دولت روسیه نمیداند با آن چه کند.

در اروپای خاوری و مرکزی، شمار زیادی از اعضای سابق «اردوگاه سوسیالیزم» به اقتصاد آزاد و دموکراسی لیبرال روی اورده اند. در چین حزب کمونیست هنوز قدرت سیاسی را در دست دارد، ولی نظام اقتصادی این کشور سال‌ها است که سوسیالیسم را رها کرده و به تولید و صدور کالا به بازارهای جهانی، آنهم با تکیه بر شرکت‌های چند ملیتی غربی، روی آورده است. ویتنام و کامبوج نیز به همان راه میروند. کوبا هم برای رها کردن «سوسیالیزم» ضمن حفظ موقعیت صاحب امتیازان وابسته به «کاستریسم»، تلاش میکند. احزاب بزرگ کمونیستی در اروپای غربی نیز به گروهک‌های کوچک بدل شده اند. در این میان کره شمالی استثنایی است که قاعده را تایید میکند.

این است سرنوشت یک رویداد بسیار مهم که یکصد سال پیش روسیه را به لرزه در آورد، نقشه سیاسی و اقتصادی جهان را دگرگون کرد و میلیون‌ها انسان را به دفاع از خویش و یا علیه خویش بر انگیخت. شمار زیادی از روشنفکران در جهان، از جمله در ایران، رویداد اکتبر را سر آغاز فصلی تازه در تاریخ رهایی بشریت از چنگ استبداد و استثمار و استعمار و تاریک اندیشی دانستند.

امروز که بیست و شش سال از فروپاشی شوروی میگذرد، یکی از مهم‌ترین موضوع‌های مورد بررسی شمار انسان هایی است که به دست نظام بر آمده از رویداد اکتبر، و نظام‌های مشابه آن در دیگر کشور ها، نابود شدند. بازگشت احتمالی ایدئولوژی شوروی، با اشکال تازه، یکی دیگر از زمینه‌های مورد توجه پژوهندگان است.

و سر انجام پرسشی که کسی نمی تواند به آن پاسخ دهد : اگر بلشوییک‌ها یکصد سال پیش در تصاحب قدرت مطلقه شکست می خوردند، روسیه چه راهی را بر میگزید و دنیای امروز ما چه وضعیتی داشت؟

--------------------------------------------------------

یادداشت‌ها و گفتارها بیانگر آرا و نظرات نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از سوی رادیو فردا.