لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۰۹

یک جنگ، صدها هزار قربانی، سی سال بعد؛ ريشه‌های آغاز جنگ


با بیش از ۲۰۰ هزار کشته، صدها هزار مجروح و میلیون‌ها آواره، پرهزینه‌ترین فاجعه تاریخ معاصر ایران، طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم، سی سال پس از آغازش همچنان شاید بیش از آنکه واقعه تاریخی به شمار رود، مفهومی است آمیخته با ارزش‌ها و ضد ارزش‌های ایدئولوژیک.

مفاهیمی که در سه دهه بعد به سیاست ایران شکل داد، شعارها را برگزید، جبهه‌گیری‌ها را رقم زد و در بنا نهادن شالوده اصلی حکومت امروز تهران نقشی انکارناپذیر ایفا کرد. هشت سالی که در ورای سیاست‌ورزی‌ها و جناح‌بندی‌ها، در جبهه و کوچه و خیابان ایران مفهومی ملموس‌تر و سهمگین‌تر داشت؛ مفهومی آغشته به خون، آغشته به غرش انفجار و آغشته به بوی آتش.



بوی خاک و باورتی که از آن سی و یکم شهریور ماه، در واپسین روز تابستان تفته جنوب تاریک‌ترین سال‌های ایران را رقم زد؛ حمله ارتش حکومت بعث عراق با فرماندهی صدام حسین به خاک ایران، آنچه برای آن سوی مرزی‌ها «قادسیه صدام» بود و در این سو «دفاع مقدس».

اکنون پس از سی سال نخستین پرسش‌ها شاید همان پرسش‌های آشنا باشد. آیا همه چیز از همان سی و یکم شهریور ماه ۵۹ آغاز شد؟ سرچشمه‌ها کجا بود و روایت‌ها از آغاز جنگ چیست؟

شهرام چوبین، مدیر بخش تحقیقات در مرکز مطالعات امنیتی سوئیس، روایت جمهوری اسلامی را از جنگ هشت ساله ایران و عراق این گونه توصیف می‌کند:
«روایت جمهوری اسلامی این است که جنگ بر ما تحمیل شد و هدفش خفه کردن انقلاب اسلامی بود. این که ایران در برابر دنیا تنها بود و ایرانی‌ها متحد بودند، اینکه جسارت و شجاعت بی‌نظیری از خودشان نشان دادند، شهید شدند، مطیع رهبری بودند و در مجموع فصلی از حماسه مقاومت را خلق کردند. در این نوع نگاه ایران قربانی بود و همین طور قهرمان. بر اساس این تحلیل، جنگ، ایران را قدرتمند کرد و به اخلاص رساند. دنیا هم علیه ایران دست به یکی کرد اما سرانجام موفق به سرکوب و نابود کردن انقلاب اسلامی نشد. این روایت جمهوری اسلامی از چگونگی آغاز جنگ و ادامه آن است.»

تنش میان ایران و عراق از سال‌ها پیش آغاز شده بود؛ از دهه ها پیش و با یکی از کلاسیک‌ترین فرم‌های اختلاف میان کشورهای همجوار: اختلافات مرزی؛ اختلافاتی که در نهایت به نظر می‌رسید با امضای قرارداد الجزیره میان بغداد و تهران و با تعیین خط مرزی آبی در شط العرب، اروند رود، حل شده است.

تنشی که اما به گفته بهمن آقایی دیبا، تحلیل گر سیاسی مقیم آمریکا که در آن سال‌ها به عنوان دیپلمات در وزارت خارجه مشغول به کار بود، تنها آتشی بود زیر خاکستر:

«یک زمینه بر می‌گشت به روابط میان دو کشور. از زمان شاه و به خصوص قرارداد ۱۹۷۵ که در آن ایران موفق شده بود عراق را وادار کند که بپذیرد خط تالوگ یا خط‌ القَعر یا ژرفگاه، مرز آبی بین دو کشور در شط العرب یا اروند رود باشد. این موضوع اصلاً برای عراق مطلوب نبود. علت اینکه دولت عراق و به خصوص شخص صدام حسین در سال ۱۹۷۵ این ترتیبات را پذیرفته بود، این بود که ایران با همکاری کردهای عراقی فشار زیادی بر عراق وارد می‌کرد و حکومت صدام در شرف سقوط بود. البته شرایطی که ایران راجع به تالوگ پیشنهاد می‌کرد، چیزی غیر از اصل تالوگ که در حقوق بین‌الملل برای تعیین مرزهای آبی بین کشورها پذیرفته شده، نبود. ولی عراقی‌ها هیچوقت از این موضوع راضی نبودند و من خاطرم هست که دیپلمات‌های ایرانی که آن زمان درگیر انعقاد این قرارداد بودند، می‌گفتند عراقی‌ها به شدت از این موضوع ناراحت و متأثر هستند.»

با گذشت بیش از یک سال از انقلاب ۵۷ و در شرایطی که قهر و خشم انقلابیون تمامی پایه‌های قدرت پهلوی را در هم شکسته بود، در توفانی از کشمکش‌های سیاسی داخلی و تنش‌های خارجی، صدام حسین، رهبر وقت عراق دست آخر موقعیت را مناسب دید تا یک بار برای همیشه زخم دیرینه را التیام دهد. التیامی که شاید اما گمان نمی‌کرد که تبدیل به زخمی عمیق‌تر و آتشی پرزبانه‌تر شود.

انوش احتشامی، رئیس دپارتمان امور بین‌الملل در دانشگاه دورهام بریتانیا، یکی از دلایل اصلی عزم صدام حسین برای حمله به ایران را شرایط متأثر از انقلاب می‌داند:

«ریشه‌های جنگ ایران و عراق را باید در شماری از تحولات ژئوپولیتیک دنبال کرد که البته در یک انقلاب عناصر و مؤلفه‌های همیشگی و کلاسیک محسوب می‌شوند. عناصری که ایران در یک سال پس از انقلاب درگیر آنها شد، مثل هر انقلاب دیگری در پی تغییر اساسی فرمول‌های سیاسی و اجتماعی کشور بودند. شالوده سیاسی ایران تا پیش از انقلاب، نظامی پادشاهی، طرفدار غرب، هم‌پیمان با کشورهای امیرنشین طرفدار غرب خلیج فارس، و درتعارض با حکومت بعث عراق بود که از حمایت شوروی بهره می‌برد. انقلاب ایران تقریباً چیدمان تمامی این سیاست‌ها را عوض کرد و همچنین تمامی برداشتی را که همسایه‌های ایران از کشور داشتند. گذشته از این مسئله هر انقلابی به خودی خود نیرویی ویرانگر به حساب می‌آید و سال‌ها طول می‌کشد که یک انقلاب ویرانگری خودش را اصلاح کند و به نظامی نو برسد. در فرانسه، آمریکا، شوروی و چین، در هرکدام از این کشورها دست کم یک نسل طول کشیده تا وضعیت به حالت عادی سازی روابط با همسایگان برسد. بازهم گذشته از این مسئله و در مقام سوم، رژیمی که در پی انقلاب در ایران به قدرت رسید نسبت به غرب، شرق، بعثی‌ها، تندروهای عرب و نظام های پادشاهی رویکردی خصمانه داشت. این حکومت دنبال راه دیگری بود؛ راه اسلامی. در سوی دیگر جریان، عراق هم با سقوط نظام پادشاهی در ایران خودش را در موقعیتی طلایی می‌دید تا با ضعیف شدن ایران به اصطلاح با همسایه خودش تسویه حساب کند. با توجه به هرج و مرج حاکم بر ایران، از بین رفتن اقتدار نظامی و از بین رفتن حمایت‌های غربی‌ها از تهران، رژیم عراق محاسبه کرده بود که با یک حمله همه جانبه کوبنده و کوتاه می‌تواند حکومت تهران را ساقط کند و خودش را به عنوان قدرت منطقه‌ای به تثبیت برساند.»

خلأ قدرت، زخم دیرین و عدم حمایت جهانی؛ آیا تمامی زمینه‌ها همین بود؟ آیا این معادله معادله‌ای یک طرفه بود که در آن صدام حسین بدون انگیزش متقابلی از سوی ایران قصد کرد تا این همسایه شرقی و رقیب تاریخی را از صحنه بیرون کند؟

آنگونه که بهمن آقایی دیبا می‌گوید: «تمام قضیه این نیست. بعد از انقلاب و سقوط نظام شاهنشاهی در ایران صدام به این موضوع هم ایراد داشت که حکومت جدید در مسائل مربوط به عراق دخالت می‌کند و سعی دارد که انقلاب را صادر کند، و به خصوص با توجه به حضور گسترده شیعیان در عراق این موضوع برای صدام حسین بسیار حائز اهمیت بود. من خاطرم هست که حتی یک بار من خودم در جلسه‌ای در سازمان ملل بودم و در اجلاسی شرکت داشتم. من در آن موقع در حدی نبودم که سفیر عراق با من صحبت کند، ولی خود سفیر آمد پیش من و گفت دخالت‌هایی که از طرف ایران انجام می‌شود، نهایتاً باعث جنگ خواهد شد.»

انقلابی با رهبری مذهبی شیعه در مجاورت رقیبی سنتی با حکومت برآمده از سنیان و جمعیتی که ۶۰ تا ۶۵ درصد آن را شیعیان تشکیل می‌دادند، به وضوح زنگ خطری بود برای حکومت بعث صدام حسین. این هراس به گفته ناخدا حمید احمدی که مشاورت نظامی جنگ را از آغاز تا آزادسازی خرمشهر عهده‌دار بود، با تأکید چند باره شخص آیت‌الله خمینی بر لزوم گسترش انقلاب به خارج از مرزها رنگ و بوی جدی‌تری یافت:

«۲۲ بهمن ۵۸ یعنی سالگرد اول انقلاب، آیت‌الله خمینی می‌گوید ما باید به هر قیمتی که شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم. همچنین چهار ماه قبل از حمله نظامی عراق به ایران. یعنی در روز ۳۱ اردیبهشت ۵۹ به طوری که در نشریات هم چاپ شده، آقای خمینی وقتی از قم وارد جماران می‌شود، این عبارت را به کار می‌برد: شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت‌ها بفهمانید. خوب این اظهارات آیت‌الله خمینی صرفاً در ثبت شعار و تبلیغ نبود. بلکه در همان ماه‌های نخست درمنطقه وارد عمل شدند. به عنوان مثال حجت‌الاسلام حسین مهری در کویت و مدرسی در بحرین به سمت امام جماعت انتخاب می‌شوند. در هفت اسفند ۵۷ یعنی دو هفته بعد از انقلاب، هیئتی از شیعیان کویت به دیدار آیت‌الله خمینی می‌روند و آقای مهری هم همانجا هست. آیت‌الله خمینی در آنجا به لزوم تشکل کشورهای اسلامی زیر یک پرچم تأکید می‌کند و صریحاً می‌گوید یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه دنیا غلبه کند. اینها زمینه‌سازی‌هایی بوده که کشورهای منطقه را به وحشت واداشت.»

روایات از ماه‌های پرتنش بین فروردین ۵۸ تا تابستان ۵۹ گوناگون است. روایاتی که برآیند آن نشان‌دهنده خصومتی است که در هر دو سوی شط‌العرب، اروند رود جریان داشته است. بر اساس یکی از همین روایات و آنگونه که ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس جمهور ایران پس از انقلاب می‌گوید، آیت‌الله خمینی در همان ماه‌های نخست به پیشنهاد عادی‌سازی روابط از سوی صدام حسین دست رد زده بود:

«آقای صدام حسین اول انقلاب یک نفر را فرستاد پیش آقای خمینی. آن نفر هم نوه مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی مرجع معروف شیعه است که قائد استقلال عراق هم هست. او برای آقای خمینی پیغام آقای صدام را آورده بود که گذشته‌ها را فراموش کنیم و ما آماده‌ایم همسایه خوبی باشیم برای شما و با شما در مبارزه بر ضد امپریالیسم و این حرف‌ها همکاری می‌کنیم. با آن آقا رفتیم پیش آقای خمینی و گفتیم که صدام این پیغام را می‌دهند. ایشان گفتند که نه؛ این آقا در حال سقوط است. شش ماه بیشتر در آنجا نیست و می‌خواهد از ما مشروعیت بگیرد. به اصطلاح دعوت او را به دوستی نپذیرفت.»

اما این شاید تنها یک روی سکه باشد. بنا به روایاتی دیگر، همزمان، حکومت صدام حسین سرگرم ایجاد زمینه‌های ناآرامی و نهایتاً تجزیه خوزستان بوده است. روایت دریادار احمد مدنی، وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی در کابینه موقت مهدی بازرگان که در آن دوران با حفظ سمت استاندار خوزستان نیز بود، شاهدی بر این مدعا است. او در گفت‌وگویی که ۱۰ سال پیش با رادیو فرانسه داشت، وضعیت خوزستان را در آن روزها اینگونه توصیف می‌کند:

«کشور ما در خاورمیانه وضعیت خاصی داشت که بیشتر همسایگان‌مان دلشان می‌خواهد ما تکه تکه شویم و دلشان می‌خواهد یک ایران قوی وجود نداشته باشد. این بود که در آغاز انقلاب این دسیسه‌ها وجود داشت؛ نه تنها در خوزستان، در سراسر ایران. گاهی که برای بازدید از نیروی دریایی سری می‌زدم به خوزستان می‌دیدم که تحریکاتی می‌شود، از سادگی بعضی از مردم به عنوان پان‌عربیسم دارد برای جدایی خوزستان از ایران بهره‌برداری می‌شود، و ما هم متأسفانه آب به آسیاب دشمن می‌ریختیم. یعنی به خودی و ناخودی بخش‌بندی کرده بودیم. نظام‌مان این کار را کرده بود. نظام ولایت فقیه این کار را کرده بود. یک کاری کرده بود که بیگانه هم بتواند سمپاشی‌هایش را بکند. این تحریکات در خوزستان ادامه داشت و بنده هم به شادروان بازرگان اطلاع می‌دادم که آنجا این تحریکات هست و خوزستان استاندار ندارد. یک استاندار قوی لازم دارد. ایشان گفتند که حالا پس خودت بلند شو برو خوزستان و مسئولیت آنجا را داشته باش. آنجا که رفتم البته این آشوب وجود داشت. در خود منطقه تلاش‌های خودمختاری ادامه داشت؛ که در حقیقت عنوانش بود خودمختاری، در حقیقت هدفشان جدایی خوزستان از ایران بود. عراق این موضع را خیلی تقویت و پشتیبانی می‌کرد، همه جا برایش تبلیغ می‌کردند. حتی من یادم است موقعی که یک شلوغی آنجا راه افتاد و ما چند تایی را دستگیر کردیم، من شرط آزادی را برای آنهایی که دستگیر شده بودند این قرار دادم که یا به لهجه عرب و خوزستانی عربی صحبت کنند و اگر چنین بود، آزاد می‌شدند، اگر جز این بود معلوم می‌شد که تحریکاتی در کار است. اتفاقاً از آنها جمعی بودند که عربی بلند نبودند. بینشان یک سری عراقی بود، و می‌دیدیم لابه‌لایشان به نام آموزگار عوامل اطلاعاتی وجود دارد. خواب جمهوری خوزستان را در سر می‌دیدند، و عراقی‌ها هم کمکشان می‌دادند به یک طریقی.»

روابط، دوره‌ای از افول شدیدی را طی می‌کند. در بهار ۵۹ ایران روابط دیپلماتیک را با عراق تا حد کاردار تنزل می‌دهد. دو ماه بعد طارق عزیز معاون نخست‌وزیر عراق هدف یک سوء قصد نافرجام قرار می‌گیرد. عراق انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه می‌رود. وضعیت وخیم‌تر می‌شود. وخامتی که به گفته شهرام چوبین، تحلیلگر سیاسی در ژنو با چاشنی تنش‌های جهانی نیز همراه بود.

به گفته او «ایران نه تنها سرگرم افزایش گستره نظامی خودش بود، بلکه با گروگانگیری در سفارت آمریکا بین خودش و غرب فاصله انداخت. این وضعیت باعث شد تا بعضی‌ها فکر کنند غرب به صدام حسین برای حمله به ایران چراغ سبز نشان داده. اما این مسئله حقیقت ندارد. مدارک موجود نشان می‌دهد که آمریکا به دولت بازرگان هشدار داده بود که صدام حسین مشغول طراحی حمله به ایران است. ولی فکر نمی‌کنم این هشدارها به مقامات امنیتی منتقل شده باشد.»

یکی از عمده مسائلی که همواره در سال‌های پس از جنگ محل بحث و جدل قرار داشته، میزان آگاهی مسئولان وقت ایران از تصمیم صدام حسین بوده است. بر اساس روایت جمهوری اسلامی، فرماندهان سپاه پاسداران در اواخر مرداد ماه ۵۹ حدود یک ماه پیش از آغاز جنگ در جلسه‌ای که در اتاق جنگ کرمانشاه برگزار شد، گزارشی را مبنی بر شواهد احتمال حمله عراق به ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت تحویل می‌دهند.

بر اساس روایت جمهوری اسلامی آقای بنی‌صدر در همان جلسه این گزارش و احتمال حمله را از اساس رد می‌کند. ابوالحسن بنی صدر سی سال بعد در گفت‌وگو با رادیو فردا چنین مسئله‌ای را تکذیب می‌کند:

«عرض کنم این دروغی است که از کودتای ۶۰ به این سو بخشی از این کودتاچی‌ها در سپاه و ملاتاریا ساخته‌اند. آن هم برای اینکه واقعیت را ۱۸۰ درجه وارونه کنند. ماجرا از این قرار است که اداره اطلاعات ستاد ارتش گزارشی به من داد، حاکی از اینکه عراق آماده حمله به ایران می‌شود. من ذیل آن نوشتم که این گزارش را ببرید نزد آقای خمینی و شفاهاً هم به او توضیح بدهید. رفتند و توضیح دادند. بعد من آقای خمینی را دیدم. گفتم خوب اینها آمدند گزارش دادند، چه می‌فرمایید. گفت اینها را من باور ندارم. هیچکس به ایران حمله نخواهد کرد، این دروغ‌ها را ارتشی‌ها برای این می‌سازند که پای آخوند را از ارتش ببرند.»

گذشته از تمامی این اتهامات و رد اتهامات، آنچه که شمار زیادی از صاحبنظران سیاسی بر آن توافق نظر دارند، اصل قابل پیش‌بینی بودن جنگ است. بهمن آقایی دیبا، تحلیلگر سیاسی در آمریکا از جمله همین تحلیلگران است.

او می‌گوید: «اولاً من آقای آیت‌الله خمینی را به عنوان شخصی وارد به مسائل بین‌المللی و توازن‌های نظامی و غیره نمی‌دانم و معتقدم که کارهایی که او می‌کرد تا حدود زیادی متکی بود بر مطالبی که افرادی که در اطرافش بودند، به او تغذیه می‌کردند و بر اساس آنها عکس‌العمل نشان می‌داد. جنبه دیگر قضیه این است که با توجه به قراینی که از قبل وجود داشت، با توجه به این خصومت تاریخی طولانی که بین دو کشور وجود داشت که حتی در زمان شاه هم در مواردی تا مرز جنگ پیش رفت، با توجه به این مسائل، افرادی که می‌گویند احتمال پیش‌بینی جنگ وجود نداشت به نظر من واقع بین نیستند. وضعیتی که در آن موقع وجود داشت به خصوص بعد از حوادثی مثل موضع‌گیری‌های ایران در مسائل منطقه و دخالتش نه تنها در مسائل عراق بلکه در مسائل سایر کشورهای منطقه و درگیری‌هایش با کشورهای بزرگ و به خصوص گروگانگیری در سفارت آمریکا و بروز خصومت گسترده بین دو کشور، همه اینها جوی را ایجاد کرده بود که به نظر من بروز جنگ در آن شرایط کاملاً مشخص بود و هرکس که این را تکذیب می‌کند، واقع‌بین نیست.»

درگیری‌های لفظی و سیاسی در بهار و تابستان ۵۹ رفته رفته به سوی درگیری‌های مسلحانه پراکنده پیش می‌رود. حکومت مرکزی ایران که پرتنش‌ترین روزهای درگیری با اپوزیسیون داخلی را پشت سر می‌گذارد، در مرز عراق با نیروهای مخالف کُرد درگیر می‌شود و تبادل آتش در مواردی به خاک کردستان عراق می‌رسد. رویدادی که به گفته سعید محمودی، استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه استکهلم، چاشنی و بهانه دلخواه صدام حسین را برای هدفی بزرگتر فراهم می‌کند: کنترل شط العرب، اروند رود، اشغال سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، به نیابت از امارات متحده عربی، و ضمیمه کردن خوزستان به خاک عراق.

به گفته این کارشناس حقوق بین‌الملل «قرارداد الجزیره در ۱۹۷۵ از دید عراق یک قرارداد تحمیلی بود. ضمن اینکه از نظر حقوقی ایران کاملاً نظرش صحیح بود، ولی عراقی‌ها با میل این قرارداد را نپذیرفته بودند و بنابراین در اولین فرصتی که توانستند، قرارداد را ملغی کردند. ولی صرف نظر از آن مسئله، مسائلی که منجر به شروع جنگ شد، تحولات دیگری بود که زمینه‌های لازم را به عراق داد، از جمله مشکلات ایران در بدو انقلاب در کردستان. در دو طرف مرز کنترلی مثل سابق نبود و ایران مثل همین کاری که الان هم گهگاه انجام می‌دهد، علیه کردها در آن طرف مرز حرکات ایذایی انجام می‌داد. و بالاخره عراق این درگیری‌های کوچک مرزی را بهانه‌ای برای حمله همه جانبه کرد.»

در اواسط شهریور ۵۹ عراق سه پاسگاه ایرانی را که به اعتقاد صدام حسین متعلق به کشورش بود، تصرف می‌کند. دامنه تبادل آتش تا قصر شیرین و اطرافش ادامه می‌یابد. در ۲۶ شهریور ماه ۵۹ پتک آخر فرود می‌آید. رهبر وقت عراق در اقدامی تاریخی قطعنامه ۱۹۷۵ الجزیره را رسماً به صورت یک طرف ملغی می‌داند؛ و در نهایت ۳۱ شهریور ۵۹ فرا می‌رسد، با حمله همه جانبه ارتش عراق به خاک ایران تا شاید دست آخر رویای فروخورده صدام حسین - ایستادن بر سکوی قدرت اول منطقه‌ای - را واقعیت بخشد.

پرسش اینجاست که آیا درگیری‌های مرزی بر اساس موازین حقوق بین‌الملل می‌تواند دلیلی مشروع برای آغاز جنگ کلاسیک به شمار رود؟

سعید محمودی در این زمینه می‌گوید: «اصلاً. اجماعی بین تمام حقوقدانان بین‌الملل هست که درگیری‌های معمولی مرزی، مانند این که ۱۰ نفر سرباز از این ور و ۲۰ نفر از آن ور به هم تیراندازی کنند، یا امثال این درگیری‌ها ایجاد حق دفاع مشروع به مفهوم اینکه شما به صورت کامل نیروهای نظامی‌تان را علیه کشوری دیگر به کار گیرید، نمی‌کند. ضمن اینکه بین ایران و عراق در مورد مسئله شروع جنگ هنوز اختلاف نظر هست. ایران نظرش این است که این جنگ در ۳۱ شهریور شروع شده و عراقی‌ها نظرشان این است که جنگ در ۱۳ شهریور و با بمباران مناطق کردنشین طرف ایران شروع شده. نظر عمومی اما که در چند مورد در سازمان‌های بین المللی هم تأیید شده این است که عراق آغازگر جنگ بوده. هم آقای خاویر پرز دکویار در گزارش خود به این مساله اشاره کرده، و هم دیوان عالی بین‌المللی لاهه در قضیه سکوهای نفتی بر این قضیه تأکید کرده است. آقای کوفی عنان لااقل دو بار این مسئله را شفاف ذکر کرده‌اند.»

مشروع یا غیر مشروع، ساعت ۱۲ ظهر سی و یکم شهریورماه به وقت بغداد برهه‌ای شوم را در تاریخ ایران رقم زد. با دستور مستقیم مرکز فرماندهی جنگ در بغداد، ۱۹۲ جنگنده و بمب افکن عراقی طی چند ساعت آسمان مهم‌ترین فرودگاه‌های کشور از جمله مهرآباد را فرش می‌کنند و تهران، اهواز، سنندج، تبریز، کرمانشاه، اصفهان، بوشهر و دزفول را زیر آتش خود می‌گیرند. چند ساعت بعد ۱۲ لشکر زمینی عراق از مرز پرتنش دو کشور در غرب و جنوب می‌گذرند تا خاک ایران پس از دهه‌ها بار دیگر با چکمه‌های بیگانه آشنا شود. خاکی که در هشت سال بعد میزبان طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم می‌شود تا خون گرم صدها هزار نفر از نگاهبانانش را در خود فروخورد.
XS
SM
MD
LG