لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۵۳

احزاب و انقلاب: انقلاب ايران و بررسي تاريخي نقش احزاب


مهدي خلجي

مهدي خلجي: مخالفت جمهوري اسلامي با برخي احزاب چپ و ملي مانع از تاثيرگذاري آنها بر ساختار سياسي نشد. گروه هاي چپ به ويژه حزب توده، با شيوه ها و شگردهاي خاص خود، حتا در دوراني كه مبغوض حكومت بودند، در تصميم گيري هاي كلان حكومتي نقش بازي كردند و چنان كه بابك اميرخسروي، عضو پيشين حزب توده مي گويد ردپاي آنها تا تدوين قوانين نيز مي رسيد. بابك اميرخسروي: اين تاثير از دو راه انجام مي گرفت. يكي روابطي بود كه گروه هاي كه رفقاي افسر كه 25 سال در زندان بودند، با رهبران روحاني كه با آنها هم سلول و هم بند بودند و دوستي و آشنايي داشتند و همرزم بودند، اين رابطه ها حفظ شد و كيانوري حداكثر استفاده را از وجود اشخاصي مثل عمويي و شلتوكي و اينها استفاده كرد براي اينكه اينها همه شان، يا خود خاوري يا كساني كه در زندان با اينها بودند، از اينها استفاده مي كردند، رابطه بر قرار مي كردند و گفتگو داشتند، گفتگوهايي كه هيچگونه جنبه رسمي نداشت ولي در اين گفتگوها طبعا افكار خودشان را منعكس مي كردند. اضافه بر آن، يك كميسسيون پژوهش بود كه من خودم مدتي مسئول اين كميسيون پژوهش و ايدئولوژيك بودم و كارما -- در حقيقت ما كميسيون ها مختلفي داشتيم، شايد ده تا، بيست تا و شايد هم بيشتر -- كه من اداره مي كردم. هركدام از اين كميسيون هايكي از تم ها را دنبال مي كرد. مثلا راجع به بازرگاني خارجي، مثلا راجع به آموزش و پرورش، يا كشاورزي يا راجع به مسائل بانكي، و در مجلس شوراي ملي بعد شد اسلامي يا در خود اين احزاب اين بحث ها خيلي شديد وجود داشت و طرح داده مي شد و ما طرح ها را تهيه مي كرديم و از طريق همين رابطه ها بدون اينكه بگوييم مال حزب توده ايران است در اختيارشان مي گذاشتيم يا در اختيار كميسيون مي گذاشتيم. مثلا من يادم است كه از شصت تا طرح كه داده شده بود، سه تا طرح انتخاب شده بود به عنوان بهترين، يكي اش طرح ما بود و ايده هاي آن طرح بيشتر از ديگر طرح ها در كميسيون و در قانون اساسي و در سياست هاي آنها عمل شد. مهدي خلجي: در عين آن كه برخي رهبران جمهوري اسلامي از انديشه ها و تدابير سياسيون چپ گرا يا ملي استفاده مي كردند، حضور رسمي آنها را در عرصه سياست برنمي تافتند. اين ارتباط فكري ميان رهبران جمهوري اسلامي و برخي حاملان چپ از سر اتفاق نبود و البته از يك خويشاوندي فكري پرده برمي داشت. در دهه شصت كه آغاز دوران ركود احزاب و از جمله حزب توده است، بيشترين تاثيرپذيري ها را از انديشه چپ مي توان جست و جو كرد. در چارچوب همين خويشاوندي فكري است كه علي صالحي، از فضلاي حوزه علميه قم، باور دارد دهه شصت كاملا زير سيطره سليقه سياسي آيت الله خميني است. علي صالحي: اما خود علائق و سلائق ايشان چگونه شكل گرفته و چطور شده است كه اسلامي را كه قرائت ويژه اي را كه از نظر سياسي شيعه را كه ايشان دنبال مي كنند، تمايلات چپ درش هست و عناصر گفتماني چپ و سوسياليسم درش وجود دارد، اين دقيقا برمي گردد به همان سلطه و هژموني گفتمان سوسياليستي در دهه 40 و 50 كه از طريق تفسير هاي دكتر شريعتي در سالهاي 47 و 48 وارد نظريه سياسي شيعه شد و در واقع نوعي اوپوزيسيون بودن امام خميني در مقابل دولت پهلوي را كه تا آن موقع در درون گفتمان سنتي معطوف به كنار رفتن پادشاه و ايجاد يك حكومت عادله بود، در اين دوره، از سالهاي 48 و 49 به بعد، معطوف مي كرد به يك نظام سياسي جديد كه در واقع عناصري از سوسياليسم را در خودش داشته باشد، عناصري از دولت مطلقه را و از دخالت دولت در امور را و از مبارزه با مظاهر ابتذال آميز غرب را و مبارزه با مدرنيسم به معناي فرهنگي كه در دهه 40 و 50 وجود داشت و ما مي بينيم كه دكتر شريعتي منتقد جدي آن وضعيت بود. بحث هايي كه در خصوص امپرياليسم و در تقابل با استعمار و همه اينها وجود داشت، همه اينها گفتماني بود كه در واقع اضلاع آن انديشه چپ مسلط را در آن دوره قرار مي داد. مهدي خلجي: در همان دوران، حزبي كه نزديك ترين مراتب ارادت و وفاداري خود را به آيت الله خميني نشان مي داد و نقش برجسته اي در كنارزدن مخالفان و منتقدان وي داشت، حزب جمهوري اسلامي بود. سيد محمد بهشتي، علي خامنه اي، اكبر هاشمي رفسنجاني و محمد جواد باهنر از سران اصلي اين حزب به شمار مي رفتند. علي صالحي معتقد است كه تشكيل اين حزب، انگيزه اي حزبي، به معناي مدرن آن نداشت، زيرا در آن شرايط اصولا تحزب نمي توانست چندان معنايي داشته باشد. علي صالحي: به دليل تسلط جنبش كاريزماتيك و رهبري كاريزماتيك امام خميني، در واقع معطوف شد به اينكه يك حزب واحدي باشد كه همه گرايش ها و علائق و سلائق را در درون خودش بتواند جاي بدهد در حاليكه طيف هايي كه با گرايش هاي مختلف، درون اين حزب گرد هم آمدند و با تاييد امام خميني هم اين حزب تاسيسي شد، آنها از گفتمان هاي مختلفي تغذيه مي كردند يعني به لحاظ ساختاري همه آنها در درون جنبش كاريزماتيك قرار داشتند و در يك جنبش توده اي عمل مي كردند. اما به لحاظ ايدئولوژيك به لحاظ گفتماني، اينها از منابع مختلفي تغذيه مي كردند. همه اينها در درون يك حزب دور هم جمع شدند تابتوانند ابرازي باشند در دست رهبر و براي هدايت مجموع توده ها در مقابل احزاب و جريان هايي كه قلع و قمع شدند در آن دوره، مثل جريان مجاهدين، بني صدر يا ماركسيست - لنينست ها كه به طور كامل اينها قلع و قمع شدند. مهدي خلجي: به همين دليل است كه حزب جمهوري اسلامي، كانون تعارض هاي سياسي اي مي شود كه يك دهه بعد و پس از مرگ آيت الله خميني و زوال كاريزماي او، به جناح بندي هاي سياسي درون نظام مي انجامد و چندگانه گي موجود در درون حزب بر وحدت تحميلي از سوي رهبر انقلاب چيره مي گردد و دست آخر به انحلال آن منجر مي شود. علي صالحي: در درون آن حزب جناحي به نام جناح حزب الله كه فرض بفرماييد آقاي مهندس موسوي در راس آن قرار دارند وجود دارد. مجاهدين انقلاب كه به تشكل هاي پيش از انقلاب بر مي گشت وجود دارد. جناحي كه بعدا به عنوان جناح راست ناميده شدند، جناح سنت گراياني كه در واقع آن گفتمان انقلابي را پذيرفته بودند واز سنتي هاي ناب و خالص خودشان را جدا كرده بودند، وجود دارد و همچنين جناحي كه بعدا به عنوان جناح ميانه ناميده شد كه همان پراگماتيست هايي بودند كه از حزب الله اوليه و راديكال هاي اوليه در سطح شعارهاي جهاني فاصله مي گرفتند و در واقع توسعه اقتصادي را مبناي كار قرار مي دادند، آنها هم درش وجود دارد. شما ببينيد كه همه اين طيف ها وجود دارند كه از گفتمان هاي مختلفي تغذيه مي كنند و طبيعي است كه اين گفتمنان هاي مختلف و در نتيجه وجود چنين شكاف هايي در ميان لايه هاي مختلف مي تواند بستر توليد احزاب مختلف و گروه هاي مختلف باشد و بنابراين طبيعي بودكه حزب جمهوري نتواند دوام بياورد و تكه تكه بشود و از دلش همان جناح هايي بيرون بيايند كه جناح هاي رقيب هم بودند وكشمكش و تنازع قدرت را در دهه 60 آنها نمايندگي مي كردند. مهدي خلجي: دهه شصت، دهه استقرار جمهوري اسلامي است. احزاب و گروه هاي منتقد حكومت از ميان رفته و از هم پاشيده اند، حادثه جنگ ايران و عراق، فضاي نظامي را بر قلمرو سياسي غالب كرده و رهبري آيت الله خميني و سلطه آن همه صداهاي معترض را ضعيف و لرزان نموده است. با اين همه در سال هاي پاياني عمر رهبر، اختلاف نظرها ميان روحانيان صاحب منصب بالا گرفت، تا آن جا كه به جدايي روحانيون مبارز كه نماينده چپ اسلامي بود از روحانيت مبارز كه طيف راست را نمايندگي مي كرد، انجاميد. بيژن حكمت، از فعالان سابق جنبش چپ، مي انديشد دلايل اين امر از جمله به آزادي اجتهاد در اسلام بازمي گردد. بيژن حكمت: من فكر مي كنم كه اين يكي از مسائل اساسي انقلاب اسلامي ايران بود. يعني برخلاف كشورهاي ديگري كه توانستند يك نظم توتاليتر به ميانجي يك حزب واحد به وجود بياورند، انقلاب ايران قادر به چنين امري نشد و علتش آن هم اين بود كه به جاي حزب بلشويك يا حزب نازي، ما يك روحانيت داشتيم كه اين روحانيت به هرحال با آزادي اجتهاد مواجه بود و به هيج وجه حاضر نبودند در مسائل مختلف ديني و سياسي يك رهبري واحد را بپذيرند و حتي با آقاي خميني هم در اين زمينه اختلافاتي داشتند. اين بازتاب هاي سياسي خود را به تدريج در مسائل مختلف نشان مي داد. اينها هنوز آمادگي اداره يك كشور را نداشتند. يعني نمي دانستند كه قرار گرفتن در جايگاه سامان دهي جامعه به عنوان دولت، چه ملزوماتي و چه مسائلي را ممكن است پيش بياورد. بر اين پايه علي صالحي، جناح بندي هاي اصلي دهه شصت را چنين ترسيم مي كند. علي صالحي: جناح حزب الله است، نخست، جناحي كه بعدا راست ناميده شد. جناح ميانه، كه در دوره آقاي هاشمي رفسنجاني از ميانه دو جناح پيشين سر برآورد و بعد با همان جناح راست ائتلاف كرد و جناح حزب الله آن موقع را قلع و قمع كرد و چهارم، جناح چپ مدرن كه در واقع در اين دروه اي كه جناح ميانه و جناح راست با هم ائتلاف كردند و جناح چپ را حذف كردند، تبديل به اوپوزيسيون آن دو جناح حاكم شده بود، به عنوان جناح چهارم در نظر بگيريم، علي القاعده، دهه شصت و آغاز دهه هفتار، ميدان بازسازي اين چهار جناح بود كه شماره كردم بنده. در نتيجه ما همه معادلات قدرت را و كشمكش و تنازع بر سر قدرت را در ميان اين چهار جناح جستجو بكنيم كه همه آنها هم در درون حاكميت بودند و متعلق به حاكميت بودند. مهدي خلجي: سال هاي پاياني دهه شصت، پايان عمر رهبر فرهمند، پايان جنگ و فرجام وحدت كلمه سياسي ظاهري است و آغاز زنجيره اي از بحران هاي عقلانيت، مشروعيت و كارآمدي نظام. در پي بازنگري قانون اساسي، فاصله سال هاي 68 تا 76 با رياست جمهوري اكبر هاشمي رفسنجاني شناخته مي شود، دوراني كه هوادارانش آن را دوران سازندگي مي نامند. در اين دوره زمينه تازه اي براي بازسازي و بروز احزاب پديدآمد. احمد سلامتيان، از نمايندگان پيشين مجلس در پاريس، سكوت احزاب را در دهه شصت، نه با گذشته احزاب سازگار مي بيند و نه با واقعيت تضادهاي درون جامعه و در نتيجه پيدايش زمينه تكثرگرايي را در دهه هفتاد امري طبيعي مي انگارد. احمد سلامتيان: نقشه سياسي حاكميت بانقشه سياسي نخبگان كشور نمي خواند ونقشه سياسي نخبگان قدرت هم با جغرافياي واقعي نيروهاي اجتماعي كه خواهان شركت در صحنه سياسي باشند، نبود و به همين علت درست در همان دوراني كه آقاي رفسنجاني مي گفت حتي من در كابينه خودم احتياج به وزراي سياسي ندارم چون خودم به تنهايي امور سياست را برعهده مي گيرم و وزراي من فقط بايد تكنوكرات باشند، در همان زمان ما ديديم كه در خود دولت آقاي رفسنجاني حتي در درون حاكميت گروه هاي نفوذ مختلف و ديدهاي مختلف شروع كردند به گسترش پيدا كردن. مهدي خلجي: اگر دهه شصت، شاخه اي از چپ هاي مذهبي توانستند به خوبي از ظرفيت حكومت براي دستيابي خود به قدرت استفاده كنند، آغاز رهبري آيت الله خامنه اي، در سال هاي پاياني دهه شصت به حضور سياسي آنها تا اندازه اي خاتمه داد و اين گرايش، هشت سال خاموشي پيشه كرد. برخي از اين دوران با عنوان "فترت نوسازي" چپ يادكرده اند، زيرا چپ از مجاري گوناگوني توانست، خود را با انديشه مدرن آشنا كند و از ادبيات شعاري انقلاب فاصله بگيرد. از سوي ديگر، آموزه هاي عبدالكريم سروش، نويسنده پرنفوذ اسلامي آن هنگام، نگرش بيشتر گروه هاي چپ و ملي مذهبي را به دين تغيير داد و در شكستن تصاوير و تفاسير يك سويه و جزمي از شريعت، كارگر بود. به اين ترتيب، همان طور كه ماشاء الله شمس الواعظين، روزنامه نگار در تهران، مي گويد جريان هاي سياسي چپ مذهبي با گشودن پنجره ها به سوي روشنفكري، نوسازي خود را ممكن كردند. ماشاء الله شمس الواعظين: اين جناح چپ از ديد يك به اصطلاح تئوريسين برجسته جناح محافظه كار، موفق شد خودش را مسلح بكند به تئوري هاي جديد. بسياري از عناصرشان رفتند ادامه تحصيلات شان را در علوم انساني و در جامعه شناسي، در كلام و در جامعه شناسي سياسي و در فلسفه و اينها ادامه دادند و با داده ها و دانش جديد بشري بيشتر آشنا شدند. مهدي خلجي: اما گرايش سياسي غير چپ، كه به تسامح راست ناميده مي شد، توانست با اعلام وفاداري بيشتر به رهبر جديد كه بي بهره از فرهمندي آيت الله خميني بود، در نيمه نخست دهه هفتاد، قدرت را به دست بگيرد. موسي غني نژاد، استاد اقتصاد دانشگاه در تهران، به يكي از دلايل عمده موفقيت چپ گرايان در نوسازي خود و ناكامي جناح راست در اين زمينه اشاره مي كند و نقش روشنفكران را در جناح چپ برجسته مي نمايد. موسي غني نژاد: تعداد روشنفكر ها توي آن گروه بيشتر بود و به طور كلي عرض كنم كه در سطح دنيا حتي در كشورهاي پيشرفته هم اينطوري است. اغلب روشنفكر ها و اهل فكر بيشتر گرايش هاي چپ دارند والبته با كمال تاسف، براي خودم، من اين را عرض مي كنم، ولي اين يك واقعيت است. بنابراين در ايران هم همين اتفاق افتاد و استثنايي خلاف قاعده نبود و طبيعي بود كه اول در ايران چپ ها متحول بشوند وبا كمال تاسف، راست ها چون توشان اهل انديشه و اهل روشنفكري سياسي بسيار كم بود، و كم هست، اين است كه آنها متحول نشدند و متصلب باقي ماندند و لذا رفته رفته محبوببيت خود را از دست دادند. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد از سال 66 به اين طرف به خصوص در اواسط دهه 1370 اين بود كه چپ هاي ديني ما كه اهل فكر و آدم هاي باهوشي بودند از نظر سياسي، بازي را خوب انجام دادند نوحتي مي توانيم بگوييم كه نوعي تله براي راست ها گذاشتند و راست ها را در آن تله از دست دادن محبوبيت شان گرفتار كردند وپايگاهي براي خودشان يافتند كه بيشتر از واقعيت شان است. يعني يك كاري كردند آنها با بازي ماهرانه خودشان كه آن راست ها آن قدر كه استحقاق اش را دارند ننوانند الان نيرو داشتند ونيروهاشان به شدت ريزش پيدا كند و به نفع يا آدم هاي بي تفاوت باشد يا كمابيش جذب گروه هاي ميانه يا چپ بشوند. مهدي خلجي: از سوي ديگر شمس الواعظين، بر سنت گرا بودن جناح راست و احساس استغناي آن از مواجهه جدي با جهان جديد انگشت مي گذارد و به همين اندازه چپ ها را مدرن تر مي انگارد و گمان دارد كه به دليل همين مدرن بودن چپ هاست كه آنها بيشتر به تحزب روي خوش نشان مي دهند، ولي راست ها در همركابي با گفتمان هاي جديد، چالاك برنمي آيند. ماشاء الله شمس الواعظين: چون پديده حزب و احزاب و نهادهاي مدني يك پديده عصر مدرن است، يعني مال انسان مابعد عصر مدرن است طبيعي است كه جناح هاي چپ با ادبيات جهاني آن زمان، يعني قبل از انقلاب آشنا بودند و هم جريان هاي نوگرايي ديني، حتي چپ اش، با ادبيات جهان نزديك بودند وهمخواني داشتند با آن، اينها ناقل تقريبا گزاره هاي دنياي مدرن به درون جامعه ايران بودند و به اصطلاح عهده دار بومي سازي پاره اي از مفاهيم آن بودند. به طور مشخص مي توانم به مرحوم دكتر شريعتي اشاره كنم كه نمونه برجسته است در اين زمينه، در زمينه سوسياليستي كردن گرايش اقتصادي اسلام در شورايي كردن مقوله دمكراسي و بومي سازي اين مفاهيم در جامعه ايران. اما جناح سنت گرا يا جناح محافظه كار به دليل ارتباط اش با دنياي كهن و عدم برقراري ارتباط با دنياي جديد، به ويژه در سطوح دانشگاهي و علمي، موفق نشد همركابي كند با تحولات عصر حاضر، لذا در گفتمان هاي پيشين خود باقي مانده است و از ميراث گذشته اش تغذيه مي كند. مهدي خلجي: در دوران سازندگي، فضاي سياسي، زنده و با طراوت نيست، اما چپ ها در كناره روند امور، به آموختن و بازنگري مشغولند و به گفته علي صالحي همين گروه اندك اندك به منتقدان سياست هاي رسمي نظام بدل مي شوند. علي صالحي: توسعه اقتصادي كه در دوران هشت ساله آقاي هاشمي رفسنجاني اتفاق افتاد از سالهاي 68 تا 76 طبقات و گروه هاي اجتماعي متوسطي را متناسب با خودش توليد كردو از سوي ديگر، نوعي نا امني اجتماعي را براي پاره اي از گروه ها و طبقاتي كه متناسب و هماهنگ با جريان حاكم نبودند و روز به روز توليد مي شدند و به حاشيه رانده مي شدند، به وجود آورد. و ما مي بينيم كه همزمان با اين وضعيت روند توسعه اقتصادي، دو جناح حاكم يعني جناح راست و جناح ميانه ميل نظام سياسي را به بستن و انسداد هرچه بيشتر فضاي سياسي و فضاي فرهنگي توسعه مي دهند و در نتيجه شما مي بينيد كه همزمان با بسط اقتصادي جامعه، قبض سياسي و قبض فضاي فرهنگي دارد اتفاق مي افتد. در نتيجه نه تنها توده ها و اقشار متوسط، بلكه حتي جناح هاي درون حاكميت هم به حاشيه رانده مي شوند و به منتقدان نظام بدل مي شوند. درنتيجه ما مي بينيم كه در سال هاي 75 و 76، جناح چپ كه بازسازي شده همان حزب الله پيشين بود و جناح ليبرال و جناح ميانه، يعني همان ها كه نام كارگزاران را برخودشان را گذاشتند وامروز ديگر داشتند توسط آن جناح هاي سنتي كه راست ناميده مي شدند از سطح حاكميت حذف مي شدند، به عنوان منتقدان نظام سياسي همه در كنار هم قرار مي گيرند ودر كنار توده ها و اقشار متوسط جامعه. مهدي خلجي: بدين ترتيب، جامعه ايران به آستانه ناهمسازي هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي نزديك مي شود و در انتخابات رياست جمهوري دوم خرداد هزار و سيصد و هفتاد و شش، به شكل شگفتي تعارض هاي دروني خود را به نمايش مي گذارد. نامزد مورد حمايت كانون هاي رسمي قدرت راي نمي آورد و به جاي آن محمد خاتمي، در مقام نماد اصلاحات در ايران بخش گسترده اي از جنبش اجتماعي را نمايندگي مي كند واعتراض ها عليه حكومت را به درون آن هدايت مي نمايد. همه احزاب چپ و ملي مذهبي از وي حمايت مي كنند و بدين سان، هندسه سياسي ايران شكل و رنگي تازه مي يابد.

در اين بخش از سلسله برنامه ويژه راديوآزادي در باره نقش احزاب در انقلاب اسلامي، مهدي خلجي به نقش فعالي مي پردازد كه اجزاب چپ و ملي در شكل دادن به نظريه هاي مبناي حكومت جمهوري اسلامي ايفا كردند، حتي در شرايطي كه مورد تاييد يا علاقه حاكميت نيز قرار نداشتند. بروز اختلاف ميان دوجناح روحانيون حاكم از ديگر مباحث اين برنامه است كه به تشكيل دو تشكل مجمع و جامعه از روحانيون "مبارز" منجر شد. بابك اميرخسروي، عضوپيشين حزب توده، علي صالحي، "از فضلاي حوزه علميه قم،" بيژن حكمت، از فعالين چپ، ماشاء الله شمس الواعظين، روزنامه نگار اصلاحگرا و احمد سلامتيان، عضو سابق مجلس شوراي اسلامي، در مصاحبه با راديوآزادي به تشريح تحولاتي مي پردازند كه با پيروزي محمد خاتمي، در انتخابات رياست جمهوري، جناح چپ حاكميت را در مسند نهادهاي انتخابي قرار داد.
XS
SM
MD
LG