(rm) صدا | [ 5:02 mins ]
کتاب زندگينامه هنري هنرپيشه برجسته سينماي ايران بهروز وثوقي اين هفته در لس آنجلس منتشر ميشود. در باره اين کتاب، بهروز وثوقي، که به خاطر اجراي نمايش «از ماهواره با عشق» شب گذشته در نيويورک بود، در مصاحبه با راديو فردا مي گويد دلش ميخواست اين کتاب در ايران منتشر ميشد اما بعد از 9 ماه و گذشتن از تصویب هیات های متعدد ممیزی، سرانجام به ناشر وي در ايران گفته شد که تنها در صورت مرگ هنرمند چنين کتابي ميتواند از سوي جمهوري اسلامي اجازه انتشار بگيرد. وي ميافزايد در اين کتاب ماجراهاي ناگفته پشت صحنه فيلمها و زندگي خود را بازگو کرده است. بهنام ناطقي (راديوفردا): آقاي بهروز وثوقي، ستاره برجسته سينماي ايران در کتاب زندگينامه هنري خود که اين هفته در لس آنجلس منتشر ميشود، خاطرات خود را از پشت صحنه فيلمها و پشت صحنه زندگي بازگو کرده است. همچنين، مقالاتي در باره سهم بهروز وثوقي در سينماي ايران از نويسندگان و منتقدان برجسته نيز مجموعهاي که در اين کتاب گردآمده است را تکميل ميکند. بهروز وثوقي در مصاحبه با راديوفردا ميگويد:
بهروز وثوقي: فکر کن که يک آدمي مشخص بود يک زماني، و يک عده هم دوستش داشتند و دارند مثلا. طبيعتا دلشان ميخواهد بدانند که اين آدم چه کار کرده. به اصرار يکي دو تا از بچهها، رفيقها، و دوستام، منجمله، آقاي منفردزاده و آقاي مرتضي نگاهي، ما با آقاي ناصر زراعتي آشنا شديم که در سوئد زندگي ميکند و اصرار زياد که آقا، بايد بگوئي و ما ضبط کنيم و درستش کنيم و اينها... تا الان که چاپ شده، درست چهارسال طول کشيد. من اينجا بايد ضبط ميکردم، ميفرستاديم نوارش را به سوئد، او بايد آنجا ويراستارياش ميکرد و ميگذاشت توي کامپيوتر، و فلان ميکرد و ميفرستاد که ببينم و تصحيح کنم. خيلي طول کشيد. بعد براي خودم هم جالب شد. اصلا کتاب در باره کارم است، در حقيقت، پشت صحنه زندگي من است.
ب.ن.: بهروز وثوقي ميگويد هرچند بسيار مايل بود اين کتاب ابتدا در ايران منتشر شود، اما بعد از تلاش زياد سرانجام به او گفته شد که تنها بعد از مرگ او چنين اثري در باره او ميتواند از جمهوري اسلامي اجازه انتشار بگيرد.
بهروز وثوقي: من خيلي دلم ميخواست اين کتاب توي ايران چاپ بشود، البته خودم ميدانستم که نخواهند گذاشت. به اصرار دوستان که آقا تو بفرست، تو چيکار داري. ما با يک ناشر، انتشارات معين، آقاي رامسري الان مديرش است، تلفني صحبت کرديم و گفت نه آقاي وثوقي، بفرست. حتما ما اين را چاپ ميکنيم و درست ميکنيم و ما هم فرستاديم بالاخره به وسيله آدمها، و رفت و روي CD فرستاديم، رفت، آنها هم همه کارهاي خود را کردند و غلط گيريهاشان را کردند و آماده کردند کتاب را و يک نمونه دادند به وزارت ارشاد. خلاصه، چه سرت را درد بياورم. هشت، نه هيات اين را خواندند و گفتند که از نظر ما اشکالي ندارد. بالاخره فرستادندش به وزارت اطلاعات و بعد از آنکه دوماه سه ماهي طول کشيد که جمعا روي هم 9 ماه شد، وزارت اطلاعات گفته بود که از نظر ما هم اشکالي ندارد ولي بهتر است اينجا چاپ نشود. من به اين آقاي رامسري گفتم آقا، شما يک جوري پرسوجو کن که آقا قضييه چيه؟ چطور کتاب فردين را گذاشتيد چاپ بشود؟ گفته بودند که او مرده. اين آقا هم برگشته بود گفته بود اگر آقاي وثوقي هم بميرد، کتابش اينجا اجازه دارد چاپ بشود، گفته بودند حتما! صد در صد! حالا من متنظرم کي بميرم که آن کتاب چاپ بشود در ايران.
ب.ن.: چيزهائي که ما در باره شما ندانيم و در اين کتاب ميخوانيم، مثلا چيها هست؟
بهروز وثوقي: تمام اتفاقاتي که پشت صحنه افتاده. شما همه چيز را نميدانيد پشت صحنه چه اتفاقي افتاده. شما فقط رفتيد توي سينما، فيلم من را ديديد و آمديد بيرون. حالا اتفاقا ممکن است دو تا شايعه هم در دوتا مجله خوانده باشيد. اما تمام مسائل اينکه اصلا يک فيلمي که من کار کردم چه جوري به وجود آمده، ازکجا شروع شده و کي تمام شده و چه جوري تمام شده، چه مسائلي را باخودش داشته و چه مشکلاتي را باخودش داشته، اينها فکرميکنم چيزهاي خيلي جالبي هستند. مثلا فيلم قيصر يک فيلمي است که براي همه يک مشخصاتي را دارد و موقعيت خاصي را پيدا کرد در سينماي ايران – من نميخواهم بگويم نقطه عطف بودف اما به هرحال يک موقعيت خاصي را پيدا کرد در سينماي ايران، با مشکلات خيلي زيادي من خودم شخصا برخورد داشتم تا آن فيلم ساخته شد. اينها، تمام اين حرفها، براي کساني که از اين فيلم خاطره دارند، و يادشان هست و ديدهاند، خيلي جالب است که پشت صحنهاش را هم بدانند چي است.
ب.ن.: صداي آقاي بهروز وثوقي، هنرپيشه برجسته سينماي ايران را ميشنويم که در مصاحبه با راديوفردا در باره کتاب زندگينامه خود توضيح ميدهد که بعد از چهار سال انتظار، اين هفته از چاپ بيرون آمد. آقاي وثوقي ميگويد از جمله در اين کتاب به مطالب ناگفتهاي در باره زندگي گذشته خود پرداخته است.
بهروز وثوقي: زندگي من، زندگي پشت صحنه من، مربوط ميشود يک مقدار به زندگي خصوصي شخصي خودم، که چون اين مسئله خيلي مسئله حادي بوده براي اين رژيم که الان هست، رفتن من به دربار... خوب، آن زمان، من به دليل اينکه يک آدم مشخص و معروفي بودم و فيلمهاي من را ميبردند دربار نشان ميدادند به خاطر اينکه فيلمها يک مقدار فيلمهاي متمايزي بود از ساير فيلمهاي سينماي ما، خوب، من را هم دعوت ميکردند من هم ميرفتم و خوب، ضمنا، براي خود من هم يک افتخاري بود براي اينکه به هرحال آنجا هم من را قبول کرده بودم. البته در کتاب به تمام اينها اشاره شده که چه جوري من رفتم، چه جوري بود، علياحضرت نظرشان چي بود نسبت به من، اعليحضرت نسبت به من نظرشان چي بود. همه اين حرفها مطرح است و خوب اين ممکن است يکي از عللي باشد که کتاب را نگذارند آنجا چاپ بشود طبيعتا. و يکي از عللي است که من نميتوانم برگردم ايران.