لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۲:۰۰

مشاهدات عيني يك آسيب ديده زمين لرزه شهر بم


(rm) صدا |
ژان خاكزاد (راديو فردا): سارا ساكن شهر بم است. او 21 ساله و دانشجوي زيست شناسي دانشگاه پيام نور است. سارا زماني كه زير سقف خانه اش در بم خفته بود، ناگهان از تكان هاي شديد زمين از خواب بيدار شد و تا به خود آمد ديد زير آوار مانده است. او خاطرات تلخش را از زمان وقوع زلزله به راديو فردا مي گويد: سارا (دانشجوي زيست شناسي، بم): ما در شهرستان بم از صبح زود پنجشنبه زمين لرزه هاي خيلي كوچكي داشتيم. تقريبا ساعت چهار. زمين لرزيد. بيدار شديم از خواب و تا آمديم برويم بيرون ديگر زمين لرزه تمام شده بود. و ساعت 9 و نيم تقريبا يك ربع به 10 شب دوباره زلزله شد. و ده دقيقه به يازده دوباره زلزله شد و ما تا آمديم برويم بيرون تمام شد. شب خوابيديم. ساعت تقريبا 4 و بيست و پنج دقيقه بود كه پدر مادرم هم منزل نبودند در شهر بم نبودند، كرمان بودند. من و خواهرم و دوستم منزل بوديم. خوابيديم و صبح ساعت تقريبا 4 و بيست و پنج دقيقه زمين لرزيد و ما از خواب بيدار شديم كه تا بخواهيم برويم بيرون ديگر زمين لرزه تمام شده بود. بعد از اينكه يك وضويي گرفتيم و نماز خوانديم، دوباره رفتيم خوابيديم. ساعت تقريبا 5 و بيست و پنج دقيقه بود كه زمين شروع به لرزيدن كرد. اولين لرزه هاش هم كم بود كه من از خواب بيدار شدم آمدم بلند شوم، دوستم هم همينطور آمد بلند شود به قدري زمين لرزش شديد بود كه به ما اجازه نداد بلند شويم ما را كوباند زمين. من افتادم زمين و دوستم هم پرت شد طرف من. دفعه دوم كه تلاش كرديم بلند شويم همان لحظه كه دوباره بلند شديم ما را بشدت روي زمين كوباند. خواهرم روبروي من توي ... خوابيده بود. من و دوستم كنار همديگر خوابيده بوديم. متاسفانه نتوانستيم و بعد از آن يكدفعه تمام خانه خراب شد و آوار ريخت روي من. به خاطر شوك ناگهاني ريختن ان آوار صداي غرش وحشتناك كه ما هرچقدر جيغ ميزديم و همديگر را صدا مي كرديم صدايمان به همديگر نمي رسيد. صداش اينقدر مهيب بود كه اصلا غير قابل باور بود. بعد كه آوار روي من ريخت من حدود 25 دقيقه نفس هاي خيلي سخت دوستم را كنارم احساس ميكردم، مي شنيدم دارد نفس مي كشد. هرچه صداش كردم جواب نداد، خواهرم را كه صدا كردم او هم متاسفانه جواب نداد. بعد از اينكه آوار روي من ريخت صدايي شنيدم كه من و خواهرم را صدا مي كرد. من هرچه توان داشتم... و كمك مي خواستم. من احساس كردم پدرم برگشته، ولي پدرم نبود و شوهر خواهرم بود كه امده بود ببيند براي ما چه اتفاقي افتاده. شروع كردند به كندن زمين و بعد حدود 5 ساعت و زحمت زياد و كندن خاك زياد مرا از زير آوار درآوردند. خواهرم متاسفانه به رحمت خدا رفته بود و دوستم هم كه بعد نيمساعت كنار من ... او هم متاسفانه به رحمت خدا رفته بود. سارا ساكن شهر بم است. او 21 ساله و دانشجوي زيست شناسي دانشگاه پيام نور است. سارا زماني كه زير سقف خانه اش در بم خفته بود، ناگهان از تكان هاي شديد زمين از خواب بيدار شد و تا به خود آمد ديد زير آوار مانده است. او در مصاحبه با راديو فردا از خاطرات تلخش از زمان وقوع زلزله به راديو فردا مي گويد: ساعت تقريبا 5 و بيست و پنج دقيقه بود كه زمين شروع به لرزيدن كرد. اولين لرزه هاش هم كم بود كه من از خواب بيدار شدم آمدم بلند شوم، دوستم هم همينطور آمد بلند شود به قدري زمين لرزش شديد بود كه به ما اجازه نداد بلند شويم ما را كوباند زمين. من افتادم زمين و دوستم هم پرت شد طرف من. دفعه دوم كه تلاش كرديم بلند شويم همان لحظه كه دوباره بلند شديم ما را بشدت روي زمين كوباند. صداش اينقدر مهيب بود كه اصلا غير قابل باور بود. بعد كه آوار روي من ريخت من حدود 25 دقيقه نفس هاي خيلي سخت دوستم را كنارم احساس ميكردم، مي شنيدم دارد نفس مي كشد. هرچه صداش كردم جواب نداد، خواهرم را كه صدا كردم او هم متاسفانه جواب نداد.
XS
SM
MD
LG