(rm) صدا |
با انتشار گسترده اتهامات ريچارد کلارک، مشاور سابق مبارزه با تروريسم کاخ سفيد در دولتهاي کلينتون وبوش، که مقامات دولت بوش را به سهل انگاري در واکنش به هشدارهاي امنيتي در باره تروريسم در خاک آمريکا متهم کرده بود، واکنش دولت به تروريسم، جاي عمده اي در مبارزههاي انتخاباتي احزاب دمکرات و جمهوريخواه اشغال کرد. يک کارشناس بريتانيائي در مقالهاي در نيويورک تايمز، مشکل عدم توجه به هشدارهاي امنيتي را ناشي از بينش قديمي و سنتي در باره امنيت ملي ميداند که همواره پيوندي ميان دولتها و تروريسم جهاني قائل بوده است.
بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): آقاي پيتر نيومن Peter Neuman محقق تروريسم بينالمللي در دانشکده مطالعات جنگي کالج King’s لندن در مقالهاي که امروز روزنامه New York Times از وي منتشر کرد، مينويسد قصور دولت بوش در ماههاي اول روي کار آمدن آن در برابر تروريسم را نميتوان به موارد مشخصي از سهلانگاري يا بي توجهي مربوط کرد اما براي اينکه به درستي متوجه مشکلي که به وجود آمد، بشويم بايد به دهههاي گذشته و دوران جنگ سرد رجوع کنيم، دوراني که چهرههاي اصلي کابينه بوش، از جمله آقاي ديک چيني، معاون رياست جمهوري و خانم دکتر کاندوليزا رايس، مشاور امنيت ملي، براي نخستين بار به درک مفهوم تروريسم پرداختند.
در دهه هاي 1970 و 1980، دولتمردان تندروي واشنگتن اعتقاد داشتند هيچکدام از گروههاي تروريستي که در اروپاي غربي يا خاورميانه فعاليت ميکردند، به مفهوم واقعي کلمه مستقل نبودند، بلکه آنها را به شبکه گسترده تروريستي وابسته ميدانستند که از سوي اتحاد شوروي و اقمار آن در اروپاي شرقي به وجود آمده و اداره ميشدند. تندروهاي واشنتگن اعتقاد داشتند که هدف کمونيستها از اقدامات تروريستي، توسط گروههاي ظاهرا مستقل نظير بريگاد سرخ ايتاليا و حتي ارتش رهائيبخش ايرلند، اين بود که جوامع غربي را بي ثبات سازند بدون اينکه خود مستقيما با خشونت تروريستي مرتبط قلمداد شوند. در اين دوره، کتابهائي مثل «شبکه ترور The Terror Network» نوشته Claire Sterling براي محافل دفاعي وامنيتي واشنگتن و به خصوص هر کس که ميخواست در کابينه ريگن مقامي به دست آورد، در فهرست مطالعات اجباري قرار داشتند.
فلسفه آنها اين بود که تنها دولتها، و از جمله اتحادشوروي سابق، هستند که ميتوانند خطري براي امنيت ملي کشورهاي ديگر به وجود بياورند زيرا بازيگران ديگر اين صحنه از قابليت، آگاهي و منابع لازم براي اين کار بيبهره دانسته ميشدند و به همين جهت، وقتي حملات تروريستي مثلا ايتاليا را به بيثباتي تهديد ميکرد، آنها معتقد بودند که تنها از طريق مبارزه با دولتهاي حامي تروريسم است که ميتوان تروريسم را ريشه کن کرد. آقاي نيومن مينويسد در جريان جنگ سرد، اين طرز فکر، تاحدودي درست بود و گروههاي تروريستي با هم مرتبط بودند و کمکهائي از شوروي ميگرفتند، البته نه به صورتي که مقامات آمريکا تصور ميکردند. و حوادث عمده تروريستي، نظير حمله به تفنگنداران دريائي آمريکا در بيروت، از حاميان دولتي در جمهوري اسلامي، سوريه و ليبي بهره مند بودند.
وي مينويسد اما با پايان جنگ سرد، تندروهاي واشنگتن همچنان به طرزفکر قبلي وفادار ماندند، هرچند که پايان دهه 1990 مدل حمايت دولتي از تروريسم به کلي برعکس شده بود، و يک سازمان تروريستي مثل القاعده، کنترل دولتي مثل طالبان و کشوري مثل افغانستان را دردست گرفت.
کارشناس دانشکده مطالعات جنگي کالج King’s لندن، در مقاله خود در نيويورک تايمز مينويسد براي تندروهاي واشنگتن هنوز هم دولتها بودند که محرکهاي اصلي سيستم جهاني دانسته مي شدند و تصوراينکه تهديدي جدي و استراتژيک عليه امنيت آمريکا ميتواند از چيزي غير از يک دولت خارجي برآيد، در ذهن آنها نميگنجيد. به همين سبب، از نظر اين نويسنده، اينکه در ماههاي نخستين روي کار آمدن دولت جرج بوش، به القاعده به عنوان يک تهديد امنيتي توجه اندکي ميشد، از اين ديدگاه توجيه پذير است. در هشت ماه قبل از 11 سپتامبر، دو دغدغه اصلي سياستگذاران امنيتي آمريکا را به خود مشغول کرده بود، يکي تغيير رژيم عراق و ديگري مقابله با خطرموشکي چين و کره شمالي، که هيچکدام ارتباطي به القاعده نداشت. حتي بعد از 11 سپتامبر، مقامات بلندپايهاي مثل دنالد رامسفلد، وزير دفاع آمريکا، ابتدا انگشت اتهام را به سوي عراق گرفتند، هرچند که بعد از تحقيقات بيشتر، کوشش جدي براي ازميان برداشتن سازمان القاعده و حکومت طالبان در افغانستان آغاز گرديد. با اين حال، بازهم سياستپردازان آمريکائي عقيده داشتند که محور شرارت، يا گروه دولتهائي وجود دارند که در تداوم تروريسم نقش اصلي را بازي مي کنند.
از نظر محقق دانشکده مطالعات جنگي کالج King’s لندن، آنچه به عدم آمادگي آمريکا براي مقابله با تهديدهاي تروريستي دامن زد، قصور فکري و فقدان بينش صحيح در باره تروريسم بود که دولت کنوني آمريکا بايد مسئوليت آن را بر عهده بگيرد. آقاي پيتر نيومن Peter Neuman محقق تروريسم بينالمللي در دانشکده مطالعات جنگي کالج King’s لندن در مقالهاي که امروز روزنامه New York Times از وي منتشر کرد، مينويسد قصور دولت بوش در ماههاي اول روي کار آمدن آن در برابر تروريسم را نميتوان به موارد مشخصي از سهلانگاري يا بي توجهي مربوط کرد اما براي اينکه به درستي متوجه مشکلي که به وجود آمد، بشويم بايد به دهههاي گذشته و دوران جنگ سرد رجوع کنيم، كه انواع تروريسم در كشورهاي مختلف بخشي از يك شبكه جهاني دانسته مي شد كه زير نفوذ اتحاد شوروي قرار داشت. بعد از جنگ سرد، تصوراينکه تهديدي جدي و استراتژيک عليه امنيت آمريکا ميتواند از چيزي غير از يک دولت خارجي برآيد، در ذهن سياست پردازان امنيتي تندروي آمريكا نميگنجيد. در پي 11 سپتامبر، کوشش جدي براي ازميان برداشتن سازمان القاعده و حکومت طالبان در افغانستان آغاز گرديد. با اين حال، بازهم سياستپردازان آمريکائي عقيده داشتند که محور شرارت، يا گروه دولتهائي وجود دارند که در تداوم تروريسم نقش اصلي را بازي مي کنند. پيتر نيومن مي نويسد: آنچه آمريكا را در برابر حمله 11 سپتامبر آسيب پذيبر ساخت، قصور فکري و فقدان بينش صحيح در باره تروريسم بود که دولت کنوني آمريکا بايد مسئوليت آن را بر عهده بگيرد.