(rm) صدا |
آيتالله خميني، تا حدود ده سال پيش برجسته ترين نماد اسلام سياسي در جهان شناخته مي شد. اسلام سياسي، يعني ادعاي مديريت جامعه بر پايه قوانين اسلام و در نتيجه نفي و انکار دانش مدرن و تجربه بلند تجدد در تدبير سياسي، اقتصادي و اجتماعي جامعه. اسلام سياسي، غرب را يک مجموعه هماهنگ و کاملاً سياسي مي بيند که شب و روز در حال توطئه چيني براي سلطه گري بر جهان اسلام است. پس، از آغاز، با غرب اعلام جنگ مي کند. آيتالله خميني تنها به آرمان ايجاد يک حکومت اسلامي در ايران بسنده نمي کرد. او در يک پيام خود نوشت: «تا بانگ لااله الا الله و محمداً رسول الله در جهان طنين نيفکند از پا نخواهيم نشست».
سوداي صدور انقلاب، بر سياستگذاريها داخلي و خارجي جمهوري اسلامي اثري استراتژيک و ماندگار نهاد. آيتالله خميني توانست نخستين و يگانه حکومت بنيادگراي اسلامي را بنا گذارد و فقه و شريعت را فلسفه عملي حکومت گرداند.
اما جمهوري اسلامي نتوانست جامعه ايران را نمونه يک اقتصاد موفق، سياست پويا و جامعه آزاد و مرفه کند و وعده هاي اقتصادي آيتالله خميني به مردم را برآورد يا آزادي هاي موعود وي را در جامعه تأمين نمايد. پيگيري اهداف انقلابي، به انزواي بين المللي و ناتواني در اداره کارآمد کشور انجاميد. در نتيجه الگوي حکومت اسلامي در ايران، براي بنيادگرايان اسلامي در جهان، نمونه کارآمد و کاميابي از آب در نيامد و آنان دريافتند که دل بستن به الگوي آيتالله خميني آرزويي دور و دراز است.
در دهه اخير، ظهور حکومت طالبان در افغانستان و نيز نيرومندشدن سازمانهاي بنيادگرايي چون القاعده، در عرصه اسلام سياسي، گوي سبقت را از آيتالله خميني و دست پرورده آن جمهوري اسلامي ربود. اسامه بن لادن و ملاعمر، طرح تازه اي درانداختند براي پيش برد اسلام سياسي و به زانو درآوردن آن چه قدرت هاي استکباري مي ناميدند. هزاره سوم، اسلام سياسي را با نام اسامه بن لادن و ملاعمر مي شناسد نه با نام خميني. اگر از نگاه غرب، آيتالله خميني، اسلام سياسي را به خطري منطقه اي بدل کرد، وارثان بنيادگرايش، اسلام سياسي را به تروريسم جهاني شده پيوند زدند و چون از برقراري رفاه در جامعه خود و توازن قدرت با غرب نااميد شدند امنيت سراسر گيتي را آماج تهديد قرار دادند.
ارزيابي انتقادي رفتار و انديشه سياسي آيتالله خميني، بررسي سنجشگرانه تجربه بنيادگرايي اسلامي است. بنيادگرايي در ذاتش با انتقاد از خود بيگانه است. به انگارههايي يقيني، قطعي و جاودان باور دارد و تاکنون راهي جز باروت و آتش براي رويارويي با حريف نشناخته است. انديشه هاي آيتالله خميني در ايران و براي جانشينان سياسي وي، حکم کتاب مقدس را يافت که فقط نقشي مشروعيت بخش براي نظام سياسي بازي مي کند، بارها و بارها تکرار مي شود، شب و روز تبليغ مي شود، اما رسماً نقادي آن ممنوع است. باز کردن راه انتقاد از انديشههاي آيتالله خميني، رسميت دادن به بحث بحران مشروعيت جمهوري اسلامي است. نقد آيتالله خميني حساسيتي حتي فراتر از مناقشه بر سر قانون اساسي يافته است. اما مسئله بدين جا پايان نمي گيرد. سنجش انتقادي رويکرد آيتالله خميني، نقادي از اسلام سياسي است. تجربه آيتالله خميني در زمينه اسلام سياسي، تجربهاي شکست خورده در حافظه تاريخ مي ماند.
>>> براي مطالعه بخش اول مقاله، به بايگاني راديوفردا در تاريخ دوم ژوئن 2003 و براي بخش دوم به بايگاني سوم ژوئن 2003 (ديروز) مراجعه کنيد. اسلام سياسي، يعني ادعاي مديريت جامعه بر پايه قوانين اسلام و در نتيجه نفي و انکار دانش مدرن و تجربه بلند تجدد در تدبير سياسي، اقتصادي و اجتماعي جامعه. آيتالله خميني توانست نخستين و يگانه حکومت بنيادگراي اسلامي را بنا گذارد و فقه و شريعت را فلسفه عملي حکومت گرداند. اما جمهوري اسلامي نتوانست جامعه ايران را نمونه يک اقتصاد موفق، سياست پويا و جامعه آزاد و مرفه کند و وعده هاي اقتصادي آيتالله خميني به مردم را برآورد يا آزادي هاي موعود وي را در جامعه تأمين نمايد. باز کردن راه انتقاد از انديشههاي آيتالله خميني، رسميت دادن به بحث بحران مشروعيت جمهوري اسلامي است. تجربه آيتالله خميني در زمينه اسلام سياسي، تجربهاي شکست خورده در حافظه تاريخ مي ماند.