لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ تهران ۱۴:۱۲

گزارش ويژه راديوفردا: دلايل سرنگوني دولت دکتر محمد مصدق


(rm) صدا |
مهدي خلجي (راديو فردا): بر افتادن دولت محمد مصدق تاثيري ژرف در آينده سياسي ايران بر جا نهاد. آن پيروزي که بر اثر ملي شدن صنعت نفت نوعي حس غرور ملي در ميان مردم آفريده بود، با کودتاي 28 مرداد به ياس در ميان بخش عمده اي از جامعه ايران بدل شد. پس از 28 مرداد 32، نخبگان ايراني با ناباوري به دلايل شکست محمد مصدق که از محبوبيت عمومي برخوردار بود مي انديشيدند. شماري ازآنها تنها بر نقش عوامل بيروني مانند دخالت آمريکايي ها در قالب کودتا تاکيد مي کردند و برخي ديگر به دسيسه چيني و دشمني آيت الله کاشاني توجه مي کردند و شماري ديگر نيز اين شکست را به قدرت نظامي محمدرضا شاه پهلوي نسبت مي دادند. در اين ميان کمتر بودند کساني که به مشکلات دروني انديشه و منش محمد مصدق بيانديشند و در تحليل آن بتوانند راز ناکامي وي را آشکار کنند. در سالهاي اخير است که توجه به اين نکته بيشتر شده، زيرا روند اسطوره زدايي از شخصيتهاي تاريخي گويي در ايران نشانه هايي براي آغاز شدن يافته است. از مواردي که در مقام خطاهاي محمد مصدق ياد مي شود، اعلام انحلال مجلس هفتم است که توانست مخالفان نخست وزير را عليه وي يگانه و بسيج کند. خسرو شاکري، پژوهنده تاريخ معاصر و فعال سياسي مقيم پاريس، با تاکيد بر ويژگيهاي شخصيتي محمد مصدق، اين اقدام وي را برآمده از يک نظريه سياسي خاص مي داند. خسرو شاکري (پژوهنده تاريخ معاصر و فعال سياسي، پاريس): دکتر مصدق به نظر من آدم دموکراتي بود، آدم بسيار افتاده اي بود بر خلاف تمام تبليغاتي که غربي ها کردند عليهش و يک تصوير بدي هم حتي ميان ايرانيان هست. من زندگي مصدق را خيلي خوب خوانده ام. همه يادداشتهايي که درآرشيوهاي بين المللي انگليس، فرانسه، و آمريکا، هست را خوانده ام در موردش و استنباط من اين است که بسيار مرد دموکراتي بوده است. منتهي اين به معناي اين نيست که ايراد به کارش نيست. ايراد هست و يکي از اشکالات امروز وارثين مصدق هم همين است. به نظر من مصدق يکي از ارثيه هايش، اصرارش بر دموکراسي پارلماني است. يعني معتقد است که تعيين کننده سرنوشت مردم، خود مردم هستند. اين را خيلي هميشه رويش اصرار مي ورزيده است، حتي اگر يک کار سوري و غير قانوني هم کرده باشد مثل مثلا برگزاري رفراندوم. براي اين که آن جا از يک فلسفه اروپايي استنباط مي کند که آن چه که مردم تعيين کنند درست است، يا در دادگاه مي گويد من به رضاشاه قسم نخورده ام، ولي به فرزندش قسم خورده ام و به اين قسمم وفادارم و آدمي است رک، صريح، و هيچ روال دو دوزه اي ندارد و اين يک تفاوت اساسي است بين مصدق و سياستمداران معمولي ايران. حقوقدان بسيار مجربي است بر خلاف آن چه که تبليغ کرده اند و ما متاسفانه اين دست آدم الان نداريم و شايد مي شود گفت مصدق آخرين نفري است که از دوره قاجار باقي مانده و خوب تحصيلات ايراني و فرنگيش را کرده بوده. م.خ: در مقابل کساني مانند مهدي خانبابا تهراني، فعال سياسي مقيم فرانکفورت باور دارند که اين اقدام مصدق خارج از قواعد بازي سياسي بود و از جمله عواملي بود که به شکست وي انجاميد. مهدي خانبابا تهراني (فعال سياسي، فرانکفورت): اصولا دکتر مصدق هم يکي از آن سياستمدارهاي برجسته ايران بوده که در مواردي قواعد بازي سياست را به خوبي را رعايت نکرده است. دکتر مصدق من فکر مي کنم آنجايي که درست است مجبور شد مجلسي را منحل بکند که مزاحم کارش و مزاحم پيشبرد ايده ها و برنامه هايش بود، ولي به نظر من حق بر اين نبود که ما از طريق يک رفراندوم آن چنيني (که خود من هم در آن شرکت داشتم، جوان بودم و رفتم راي دادم) به آن ترتيب مجلس را منحل بکند يا آن که دکتر مصدق به عنوان يک مردي که نماينده آزادگي و نماينده دموکراسي بود به نحوي براي خودش، بيايد در مجلس، جلو مجلس، حرکت انقلابي پيشه کند. من آن روز جوان بودم خيلي هم خوشم مي آمد که دکتر مصدق بيايد روي شانه مردم و بگويد اين جا مجلس است. اين ها آن مواردي است که دکتر مصدق در رابطه و ضوابط دموکراتيک رعايت نکرد در آن جا و به نظر من دکتر مصدق اگر بشود گفت بزرگترين اشتباهش اين بود که وقتي ديد دربار، استعمار، و روحانيت حتي دارد مانع کارش مي شود، 30 تير به نظر من وقتي قوام السلطنه آمد دکتر مصدق علي رغم قيامي که مردم کردند و تحت تاثير به نظر من اين گرايش پوپوليستي (مردم طلبي) بايد به نظر من در دولت باقي نمي ماند، بلکه جبهه ملي را به عنوان جريان سوسيال – دموکراسي ايران بر صندلي هاي اوپوزيسيون پارلمان ايران قرار مي داد و مبارزه و سياستش ادامه پيدا مي کرد نه اين که دوباره برود به دولت، دولتي که از همه سوي راه را به آن بسته بودند و حتي ديگر به نظر من دکتر مصدق در بن بست راهي نداشت. کودتاي 28 مرداد رزگاري بود که مصدق در بن بست مطلق بود، روحانيت از دورش دور شده بود، بسياري از ياران نيمه راهش ملعبه دست سياستهاي استعماري و حتي دربار شده بودند. مصدق تنها بود روزي که کودتا شد. به نظر من کودتا يک تلنگري بود براي رفتن مصدق از صحنه سياست دولت به کنار. م.خ: احسان نراقي، جامعه شناس در پاريس، نيز باور دارد که با شرايطي که خود مصدق در به وجود آمدنشان سهم داشت، دولت مصدق پيش از 28 مردادماه بر افتاده بود. احسان نراقي بر خصلتهاي فردي محمد مصدق اشاره مي کند. احسان نراقي (جامعه شناس، پاريس) مصدق آدم خيلي لجبازي بود. به اعتبار اين که من آدم ملي هستم (و راست هم مي گفت)، مصالح ملي را در نظر مي گيرم، ديگر برايش بقيه مطرح نبودند. دکتر صديقي گفت به او گفتم که آقاي دکتر، تنها ماني چون که يار بسيار کشي! مواظب باش. اين قدر دوستان شما از شما دور مي شوند، خطرناک است. او گفت: مهم نيست! من راهم درست است، هيچ مهم نيست که بقيه هر کاري مي خواهند بکنند. و يک آدمي که شايد باعث ائتلاف مصدق شد، آقاي دکتر فاطمي بود که با توده اي ها به او نزديک شده بودند و خيال مي کردند از دست آنها مي تواند فردا مثلا در يک رژيم جديد جمهوري مثلا قائدي بشود و او هم خيلي تحت تاثير دکتر فاطمي بود. مطالعه کنيد. پيشنهادهايي که به او شد، آخرين پيشنهادي که شد، همين دکتر مينا اخيرا يک بحثي کرده در يک مجله اي (تلاش) اين جا قشنگ گفته که آخرين پيشنهاد انگليس و آمريکا پيشنهاد مناسبي بود و همه مديران نفت که خود مصدق منصوب کرده بود، همه موافق بودند. ولي باز حسيبي و شايگان رفتند و به او گفتند، نه آقا نکن. او از نکردن شوم تر بود برايش تا کردن براي اين نکردن مسئوليت نداشت، مي گفت من امضايم را پاي هر قراردادي نمي گذارم به عشق اين که مبادا بگويند که، مبادا از ترس اين که مبادا بگويند که ايشان سندي را امضا کرده که مخالف مسائل ملي بوده. قوام السلطنه نبود که رفت استالين را فريب داد و ايران را نجات داد. ولي هنوز ملت ايران که يک کمي هم دوست دارد دروغ بشنود، ترجيح مي دهد مصدق را به قوام السلطنه. از قوام السلطنه يادي نمي کند در صورتي که او قهرمان نجات ايران بود. البته آمريکا بود ولي اگر بازي قوام نبود نمي توانست. ولي برايش مهم نبود که مردم درباره اش چه فکر مي کنند، ولي مصدق برايش مهم بود. م.خ.: در کنار اين ها بسياري از کساني که امروزه به تجربه سياسي محمد مصدق و کاميابي ها و ناکامي هاي وي مي نگرند، بيشتر به جنبه هاي ديگر کار وي نظر مي کنند. محمد مصدق نمونه وزيران ايراني در معناي سنتي آن در فرهنگ ايران شهري بود. کساني مانند خواجه نظام الملک و ديگران که با تکيه بر دانشي سياسي و حقوقي در کار آئين کشورداري جايگاه مذهب را مشخص مي کنند و بيش از هر چيز به بقاي ملک و مملکت مي انديشند تا به منافع مذهب. با اين متفاوت که محمد مصدق دانش آموخته فرنگ بود و مي خواست جامعه ايران را در چهارچوب ايده هاي سياسي مدرن به سمت تجدد هدايت کند. در نظام فکري وي، عوامل تشکيل دهنده هويت ايراني (از جمله مذهب) در کنار هم مي نشينند. اما مذهب نقش سياسي و اجتماعي پررنگي ندارد. احمد سلامتيان (عضو جبهه ملي، پاريس): افرادي مثل دکتر مصدق آخرين کسان از دبيران و اعيان حکومتي ايران هستند که توانسته اند سنتهاي حکومت داري قبل را با ضرورت هاي جامعه مدرن زماني که به خصوص براي تحصيل به خارج امده بودند (مرحوم دکتر مصدق به سوئيس رفت و در آن جا درس حقوق خواند) نوعي تلفيق کردند و در اين تلفيق خودشان، يک نکته عمده ديگري را هم به عنوان روش داشتند و آن مسئله ميانه روي بوده، تعادل بوده، اصلاح طلبي بوده. براي دكتر مصدق و همراهانش عمده ترين انگي كه مي تواند به يك نفر بزنند و باعث احترازشان از آن شد، افراطي بودن آن فرد بود. م. خ.: با اينكه اين ايده مصدق قبول عام يافت، به دليل نداشتن دقت تئوريك و نظري و نيز ناكامي محمد مصدق در سازماندهي سياسي و تشكيل يك حزب به مفهوم مدرن كلمه، آرمان وي نتوانست نه در زمان وي و نه پس از او تحقق يابد. احمد سلامتيان: اين حركت هرگز نتوانست در ايران سازمان و تشكيلات لازم را متناسب با انديشه و نقش فكر ي كه براي خودش قائل بود و متناسب با بار عظيم تاريخي كه مي خواست به دوش بكشد، سازمان بدهد و شايد خود اين ناتواني و عجز از سزامان دادن، يكي از عمده ترين عوامل پيدايش مشكلات بعدي جامعه ايران شد، به ترتيبي كه امروزه در بدنه جامعه ايران، آن طرز تفكر استقلال طلبي و آزاديخواهي و خواستن پيشرفت و مدرنيته و تلفيقش با همديگر با ميانه روي و اصلاح طلبي، مي شود گفت يك نوع منش سياسي و اجتماعي و سياسي است، كساني كه تندروي و راديكاليسم مي خواهند، هميشه اقليت هستند، اما اين راديكالها در طول تاريخ نيم قرن گذشته ايران، بنا بر سازماندهي و تشكيلاتي كه داشتند و بخصوص اينكه توانسته اند بخشي از زبدگان جامعه را نوعي در بيدادهاي خودشان، سازماندهي شبه نظامي بدهند، توانسته اند آنها بيشتر موفق و پيروز باشند در سر بزنگاهها. م. خ.: احمد سلاميتان باور دارد كه انديشه سياسي مصدق اگر بتواند سازماندهي مناسب خود را بيابد، نيرومندترين بديل براي نظام سياسي موجود خواهد بود. احمد سلامتيان : فكر مصدق و انديشه مصدق در داخل بدنه اجتماعي، توانايي سازماندهي خودش را هنوز پيدا نكرده. روزي كه توانايي اين سازماندهي را پيدا كند، اين طرز تفكر در ايران طرز تفكري خواهد بود كه بدون رقيب خواهد بود، طرز تفكري هم هست كه مي تواند با حداقل هزينه، حداكثر نتايج را چه در زمينه مشخص كردن نقش ايران در يك تعادلي در منطقه و در داخل و ايجاد تفاهم در سرتاسر كشور و بالاخره پياده كردن اصول اوليه قانونگرايي و دموكراسي در ايران به پيش ببرد، اما تا اين لحظه سازمان ندارد و چه در دوره شاه و چه در دوره كنوني و چه حزب توده كه باز خودش را به عنوان يك رقيب عمده آن مي دانسته، در تمام طول حيات خودشان، تمام كوشش خودشان را متمركز كردند كه با استفاده از ابزارهاي گوناگون، جلوي سازمان يافتن و متشكل شدن اين جريان را بگيرند، به همين علت هم است كه ما همين روزها مي بينيم شديدترين سركوبها و كوچكترين نطفه هاي تشكيلاتي كه مي توانند كساني را كه خود را به نوعي طرفدار اين طرز تفكر مي دانند، نطفه هم كه بخواهند ايجاد كنند، سعي مي كنند آن نطفه را در همان مرحله اول جلوي آن را بگيرند. اين درست كاري بود كه در دوره قبل هم مي شد و عملا از اين نقطه نظر نظام جمهوري اسلامي و نظام سلطنتي شاه در دوره قبل، يك وجه اشتراك دارند، هدف عمده سياسي امنيتي خودشان را جلوگيري از هر نوع پايه گيري و رشد تشكيلاتي اين حركت فكري و اجتماعي بزرگي كه در داخل جامعه ايران در پنجاه سال گذشته خودش را نشان داده، قلمداد مي كنند. م.خ: داريوش همايون، وزير اطلاعات اسبق سلطنت پهلوي مي گويد: مصدق برنامه سياسي نداشت و شايد اين يكي از دلايل ناكامي وي بود. بر اين پايه بهره اي كه از وي امروزه مي توان گرفت، از برنامه سياسي او نيست، تنها از آرمانهاي مصدق است و نيز الگو پردازي نماديني كه از شخصيت وي شده است. داريوش همايون: مبارزه مصدق يك در جبهه ضد استعماري بود، آن روز ايران به هيچ وجه در شرايط استعماري قرار ندارد، مسئله استيفاي حقوق ايران در ميان نيست، موقعيت استراتژيك ايران اصلا يك چيز ديگري شده، ربطي به دوران مصدق ندارد، ما اصلا با جنگ سرد ديگر سرو كار نداريم، دومين دل مشغولي مصدق و مبارزه مصدق بر ضد استبداد پادشاهي بود و او مشروطه خواه بود و تا اواخر در پي اجراي قانون اساسي بود، امروز طبعا پادشاهي نيست در ايران، ‌پادشاهي استبدادي نيست و موضوعيتي ندارد. آنچه كه از مصدق ما ميتوانيم امروز بگيريم، به عنوان يك شخصيت بزرگ تاريخي ايران است، الهام بخش ما در روزهاي تيره و تار، كه اين ملت به هر حال هميشه توانايي اين را داشته است كه در بدترين شرايط و ناتوانترين صورتهاي خودش، روي پا بايستد و مبارزه كند و اگر مبارزه به نتيجه نرسيد، به پيروزي نرسيد، مبارزه الهام بخش نسلهاي آينده ايران خواهد بود، اما از نظر صرف سياسي، از نظر برنامه سياسي، ما چيزي از مصدق نداريم كه بياموزيم. م.خ : شماري از فيلسوفان تاريخ گفته اند مردم تاريخ مي خواند اما از آن عبرت نمي گيرند. بسياري از تاريخ نگاران معاصر ايران مي گويند در سه چرخشگاه اصلي دوره جديد، يعني جنبش مشروطيت، جنبش ملي شدن صنعت نفت و نيز انقلاب سال 57، بسياري از فرصتهاي طلايي از بين رفت. با اين همه اگر اكنون راهي به آينده بازمانده باشد، در گروي شناخت علمي و دقيق گذشته اي است كه در آوار انبوه خاطره ها و روياهاي فردي و جمعي و افسانه پردازي هاي ايدئولوژيك گم شده است. بر افتادن دولت محمد مصدق تاثيري ژرف در آينده سياسي ايران بر جا نهاد. آن پيروزي که بر اثر ملي شدن صنعت نفت نوعي حس غرور ملي در ميان مردم آفريده بود، با کودتاي 28 مرداد به ياس در ميان بخش عمده اي از جامعه ايران بدل شد. پس از 28 مرداد 32، نخبگان ايراني با ناباوري به دلايل شکست محمد مصدق که از محبوبيت عمومي برخوردار بود مي انديشيدند. شماري ازآنها تنها بر نقش عوامل بيروني مانند دخالت آمريکايي ها در قالب کودتا تاکيد مي کردند و برخي ديگر به دسيسه چيني و دشمني آيت الله کاشاني توجه مي کردند و شماري ديگر نيز اين شکست را به قدرت نظامي محمدرضا شاه پهلوي نسبت مي دادند. در اين ميان کمتر بودند کساني که به مشکلات دروني انديشه و منش محمد مصدق بيانديشند و در تحليل آن بتوانند راز ناکامي وي را آشکار کنند. در سالهاي اخير است که توجه به اين نکته بيشتر شده، زيرا روند اسطوره زدايي از شخصيتهاي تاريخي گويي در ايران نشانه هايي براي آغاز شدن يافته است. در گزارش ويژه امشب، خسرو شاکري، پژوهنده تاريخ معاصر و فعال سياسي در پاريس، مهدي خانبابا تهراني، فعال سياسي در فرانکفورت، احسان نراقي، جامعه شناس در پاريس و احمد سلامتيان، عضو جبهه ملي در پاريس به اظهار نظر در اين باره مي پردازند.
XS
SM
MD
LG