لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ تهران ۱۸:۱۵

شاپرک خرسندی: می خواستم دکتر شوم، کمدين شدم


شاپرک خرسندی بر روی صحنه
شاپرک خرسندی بر روی صحنه

شاپرک خرسندی کمدين ايرانی – انگليسی مقيم لندن است. شاپرک که تنها استند آپ کمدين زن ايرانی در اروپا است، در تهران متولد شده و برنامه های کمدی خود را در کلوپ های مختلفی در کشورهای مختلف از جمله انگليس و استراليا به روی صحنه می برد.


شاپرک خرسندی که بيشتر به نام « شاپی» شهرت دارد و دختر هادی خرسندی کمدين معروف ايرانی است، با همکار انگليسی خود کريستين ريلی Christian Reilly ازدواج کرده است؛ آنها اکنون يک پسر شش ماهه دارند.


شاپی عمدتا برنامه های خود را به زبان انگليسی اجرا می کند و در سال ۲۰۰۷ نامزد دريافت جايزه Chortle شد که هر ساله به بهترين کمدين اين کشور اهدا می شود.

راديو فردا در برنامه های ويژه نوروزی خود گفت و گويی با شاپرک خرسندی انجام داد که متن آن را در ادامه می خوانيد:


راديو فردا: شما از کودکی در انگليس بزرگ شده ايد و در اين کشور هم در آغاز فصل بهار چندان حال و هوای عيد در جامعه وجود ندارد. شما چقدر به عيد نوروز اهميت می دهيد ؟


شاپرک خرسندی: از وقتی که بزرگ شدم و ديگر کسی به من عيدی نمی داد به عيد خيلی اهميت نمی دادم، چون عيد با عيدی آن برايم جالب بود. ولی وقتی خودم بچه دار شدم يا خاله ام که هم سن و سال من است و مثل خواهرم می ماند صاحب يک پسر شد، عيد برايم مهم شد. زمانی که بچه ها اطراف ما هستند، آن وقت عيد حال و هوای ديگری دارد.


وقتی در کشوری زندگی می کنيد که عيد را جشن نمی گيرند، راحت تر است که آدم به کارهای معمولی اش بپردازد.


من و شوهرم که او هم کمدين است امسال يک پسر شش ماهه داريم و قرارگذاشتيم که امسال همان اهميتی را که به مراسم کريسمس می دهيم، به عيد نوروز هم بدهيم.


شما و شوهرتان هر دو کمدين هستيد. تشابه شغلی باعث شد يکديگر را ملاقات کنيد و با هم آشنا شويد؟


شاپرک خرسندی: بله، برای اولين بار ما يکديگر را در فستيوال ادينبورگ در سال ۱۹۹۹ ملاقات کرديم. آن موقع فقط سلام و عليک با هم داشتيم تا اينکه سه سال پيش به طور اتفاقی يک شب در يک کمدی کلوب ادينبورگ ، هر دو برنامه داشتيم و با هم بيشتر آشنا شديم.


رسانه های غيرايرانی زيادی تا به حال در باره شما برنامه تهيه کرده اند و به تازگی دريکی از برنامه های ويژه زنان در شبکه تلويزيونی الجزيره، بخش هايی از کارهای شما را نشان دادند . شما معمولا پيام خودتان را از طريق ربط دادن وقايع مختلف جهان مثل اخبار مربوط به اقدامات تروريستی ، جنگ و مسائل ايران انتقال می دهيد. برای سر هم کردن اين داستان ها چقدر اخبار روز دنيا را دنبال می کنيد ؟


شاپرک خرسندی: نيازی به جست وجو نيست زيرا خبرهای خاورميانه هر روز در اخبار هست.


اگر کسی از آن مناطق باشد، اجرای استند آپ کمدی بدون اشاره به اين موضوعات بسيار سخت است، زيرا در استند آپ کمدی بيشتر از ساير هنرها احتياج هست که انسان در باره زندگی خودش صحبت کند.


بيشتر کمدين ها، چه ايرانی چه اروپايی و چه آمريکايی در باره خودشان و گذشته شان حرف می زنند. گذشته من نيز ايران است که در انگلستان سوژه بسيار داغی است و مردم کنجکاوند بدانند که اين دختر ايرانی چه می خواهد بگويد.

در جامعه ايرانی، اولين و تنها زنی هستيد که اين کار را به شکل حرفه ای انتخاب کرده ايد . در مورد شغلتان چه احساسی داريد؟


شاپرک خرسندی: فعاليت زنان در اين کار بسيار کم است . بيشترين کمدين های حرفه ای در انگليس هستند، ولی در ميان آنها هم بيشتر از ۱۵-۱۰ زن حرفه ای نداريم. فکر می کنم به تدريج شرايط تغيير خواهد کرد.


زمانی ، تمام پزشکان مرد بودند، ولی به سرعت زنان نيز وارد اين رشته شدند؛ در مورد کمدی هم اين اتفاق خواهد افتاد.


ممکن است خيلی از دختران ايرانی اين کار را دوست داشته باشند، ولی سنت ها به آنها اجازه فعاليت نمی دهند. پدر و مادرها می گويند کمدين شدن ديگر چيست و بايد دکتر بشوی!! خانواده من متفاوت بودند، من می خواستم دکتر شوم ولی پدرم نگذاشت، گفت:«دکتر چيه؟ آبروی ما را می بری، دخترهای مردم می روند رقاص يا هنرپيشه می شوند آن وقت تو می خواهی بروی دکترا بگيری!؟ برو پايين و مهمان ها را بخندان.» به اين صورت پدرم مرا مجبور کرد وارد اين کار شوم.

صحبت از پدرتان، هادی خرسندی شد که همه او را به خاطر شعرهايش وکارهای کمدی اش می شناسند. راستی ما در فارسی کلمه ای معادل « استند آپ کمدی» نداريم؟


شاپرک خرسندی: بله کشورهای کمی هستند که استندآپ کمدی در آنها به طور حرفه ای بر روی صحنه اجرا می شود. البته نمايش های روحوضی قديمی به اين کار شبيه است، ولی به طور رسمی اسمی بر روی آن وجود ندارد.


پدرم هميشه شومن بسيار خوبی بود و اين هنر را داشت که بتواند توجه عده زيادی از مردم را جلب کند، جوک بگويد و حاضر جوابی کند.

هادی خرسندی، چقدر بر کار شما تأثير دارد؟


شاپرک خرسندی: هيچی اصلا


چقدر کمکتان می کند؟


شاپرک خرسندی: پدرم هيچ تأثيری بر روی کارم ندارد و هيچ کمکی هم به من نکرد.


پدرم از اين نظر خيلی به من کمک کرد که برايش عجيب نبود که من می خواهم وارد اين کار بشوم و تشويقم می کرد هر کاری که دوست دارم انجام دهم.


البته ابتدا برايش سخت بود وقتی مرا در کمدی کلوب های کوچک می ديد. خب البته اينکه خيلی از افراد حرفه پدرشان را انتخاب می کنند واقعا تصادفی نيست.


در خانواده ما، پدرم زياد به درسمان اهميت نمی داد و اگر از او بپرسيد که ليسانس من چيست نمی داند.


خوش به حال شما، چون يکی از گرفتاری هايی که بيشتر بچه های دنيا دارند نظارت و اهميت والدينشان روی تحصيلات آنهاست.


شاپرک خرسندی: وقتی من رفتم دانشگاه، پدرم فکر کرده بود رفته ام مسافرت و پرسيده بود چرا شاپرک سه چهار سال است که کم پيداست. ولی يک چيزی که پدرم خيلی دوست داشت اين بود که وقتی بچه بودم ادای مارگارت تاچر را در می آوردم. من فارسی ام خيلی بد است، يک بار وقتی بچه بودم قرار بود مهمان بيايد، مهمان ها درست سر وقت آمدند و پدر و مادرم آماده نبودند به من گفتند بروم در را باز کنم، من در را باز کردم و به مهمان ها گفتم:« بفرماييد تو ولی پدر و مادرم بالا گه گيجه گرفته اند و ما منتظر يک مرتيکه ديگر هستيم و مامانم می گه شام يک گهی می خوريم ديگه.»


يعنی احتمالا همان چيزهايی را که در خانه بين خودتان می گفتيد تکرار کرديد؟


شاپرک خرسندی: بله وقتی آدم در ايران زندگی نمی کند، نمی داند کدام حرف ها بد است و نبايد جايی تکرار کرد. چيزهای رسمی را من اصلاْ نمی توانستم بگويم مثلا به مردم می گفتم بزرگی مرا به خودتان برسانيد. يا انگليسی ها وقتی کسی می ميرد، می گويند I am sorry وقتی مادر يکی از دوستانم فوت کرده بود و من به ديدنشان رفتم گفتم خيلی ببخشيد و آنها گفتند مگر تو مادرمان را کشته ای؟! در خانه ما هميشه من و برادرم را تشويق می کردند وارد کار هنر شويم و پدر و مادرم به اين چيزها بيشتر اهميت می دادند.


خانه ما هميشه پر از مهمان بود و من را صدا می کردند که بروم و دلقک بازی دربياورم و مهمان ها را بخندانم، من هم ادای مارگارت تاچر و ريگان و آدم های معروف ايران را در می آوردم.


اين کار به چه چيزهايی نياز دارد، چه قدرتی بايد داشته باشيد تا بتوانيد موفق شويد؟ فکر می کنم يکی از اين عوامل حاضر جوابی است.


شاپرک خرسندی: اين کار اعتماد به نفس بسيار بالا می خواهد. مثل کار شما است وقتی که با کسی مصاحبه می کنيد و او حرف نمی زند و شما بايد شرايط را طوری تغيير دهيد که او را به حرف واداريد. کار من هم همين طوری است.


بعضی وقت ها تماشاچی ها نمی خندند بايد بزنم توی سرشان. اين کارها سخت است و طول می کشد تا آدم ياد بگيرد، مثل هنرپيشگی نيست که از روی متن تمرين کنی بلکه فقط می توانی جلو تماشاچی و به صورت زنده اجرا کنی. من تا زمانی که يک جوک را برای تماشاچی نگفته ام نمی دانم که خنده دار است يا نه.


به جز حاضر جوابی و اعتماد به نفس و يک سری خصوصيات شخصيتی که بايد داشته باشی چه چيز ديگری لازم است؟


شاپرک خرسندی: ميکروفون. بدون ميکروفون اصلاْ نمی شود و برای ما حکم اسلحه را دارد. مثل اينکه بروی جنگ و ببينی اسلحه نبرده ای.


پيش از اينکه روی صحنه برويد، آمادگی اوليه هم داريد يا همه چيز بداهه است؟


شاپرک خرسندی: بستگی به کمدين دارد، بعضی کمدين ها خيلی سختگير هستند و حتی يک کلمه را جابه جا نمی کنند، البته به شرايط روحی هم بستگی دارد. ولی ما يک متنی داريم که ريتم و ترتيب دارد و من می توانم گاهی به چپ و راست حرکت کنم و با تماشاچی ها بازی کنم، ولی مثل هنرپيشگی نيست، مردم هم بايد در اين بازی شرکت کنند.


شما می خواستيد دکتر شويد ولی پدرتان می گفت بايد بيايی و مهمان ها را بخندانی، مادرتان چه می گفت و نظرش چه بود؟


شاپرک خرسندی: البته می خواستم دامپزشک شوم! مادرم چيزی نمی گويد، من و پدرم درخانه سالی يک بارفقط عيدها اجازه می دهيم چيزی بگويد! اتفاقاْ مادرم بيشتر از همه در اين کار کمکم کرده و مرا درک کرده است.


اعتماد به نفس پدرم در اين کار بسيار زياد بود و نمی دانست برای من در ابتدا چقدر دشوار است و خجالت می کشم که روی صحنه بروم.


در مورد پدرم مثل اين است که شما جراح باشی و پدرت هم جراح باشد و بيايد در اتاق عمل و بگويد اين کار را بکن و آن کار را نکن و تو بايد به او بگويی از اتاق عمل بيرون برود تا بگذارد خودت از اشتباهات درس بگيری. ممکن است اين بار مريض بميرد، ولی دفعه ديگر ياد می گيری کاری کنی که مريض نميرد.


در اين چند برنامه ای که از شما ديده ام هميشه از اسم خودتان شروع می کنيد و يک جوک در باره اسم خودت يعنی شاپرک می گوييد ...


شاپرک خرسندی: اين جوک را سال هاست در باره اسم خودم می گويم و اول برنامه به خودم آرامش می دهد . اسم شاپرک برای انگليسی ها عجيب است و نمی توانند به خوبی آن را تلفظ کنند و آن را به شکل خاصی تلفظ می کنند يا می گويند شاپی، ايرانی ها هم همين را به من می گويند و من دوست ندارم و دلم می خواهد به من شاپرک بگويند چون اسمم را بسيار دوست دارم.


البته ما هم با اسم های انگليسی مشکل داريم، مثلا اسم دوست دختربرادرم، انی بود که ما با آن خيلی مشکل داشتيم و بالاخره مادرم او را آنا صدا کرد.


دوست داريد جوکی را که در مورد اسم خودت است اينجا تعريف کنيد؟


شاپرک خرسندی: به من گفته بودند که اسمم يعنی پروانه ولی در ديکشنری که نگاه کردم ديدم شاپرک آن پروانه زيبا نيست، بلکه شب پره است، جانوری که مثل کرم است و شب ها کت و پالتوها را می جود، همان جانور ديوانه ای که خود را به چراغ ها می زند و خودکشی می کند.


صحبت خاصی يا پيامی برای ايرانی ها داريد؟


شاپرک خرسندی: من فرصت کمی برای صحبت با ايرانی ها دارم. مادر بزرگم شمسی خانم هميشه می پرسد بچه ام را ختنه کرده ام، اگر گوش می دهد می خواهم بگويم که بچه ام اگر خيلی خيلی شيطنت کند ختنه اش می کنم.


پس هنوز او را ختنه نکرده ايد؟


شاپرک خرسندی: نه. منتظرم ببينم کی خيلی شيطنت می کند. انگليسی ها تا می فهمند ايرانی هستم می پرسند که آيا مسلمانم ؟ چون خيلی براشون جالبه. در انگليس در هر برنامه ای از من می پرسند فکر می کنی آمريکا به ايران حمله کند، من هم از مادر بزرگم همين سؤال را پرسيدم او گفت:«والله ننه نمی دونم، ولی داريم آشپزخانه را گنده تر می کنيم، اگه قبل از اون، حمله کنه خرجمون کمتر می شه.»


پيامی برای کسانی غير از مامان شمسی که تو را می شناسند و دوستت دارند، داريد؟


شاپرک خرسندی: من شاپرک خرسندی هستم، يک ايرانی هستم و از سه سالگی در انگليس زندگی کرده ام و مشتاق ديدار ايرانم. بسياری از دوستان انگليسی من می روند ايران اسکی و اسنوبرد ومن به آنها خيلی حسوديم می شود. اميدوارم در ايران عيد خوب و خوشی داشته باشند و سبزه هايشان پرپشت و قشنگ شده باشد.


XS
SM
MD
LG