آخرین شماره فصلنامه سیاوشان در تهران منتشر شده و شماره بهار آن هم در راه است. فصلنامه سیاوشان فصلنامهای است مستقل، عمدتا حاصل کار داوطلبانه دستاندرکاران اصلی آن که در آن موضوعهای تحلیلی، پژوهشی، اجتماعی، فرهنگی و هنری، جداگانه، اما در کنار هم ارائه میشوند.
در تازهترین شماره این فصلنامه از جمله این عناوین به چشم میخورد: شعرهایی از آلکساندر پوشکین، ترجمه غلامحسین معتمدی، «رومن پولانسکی» از امید روحانی، «مقدمه شرح تراکتاتوس» از سروش دباغ، «اینترنت، مددرسان دموکراسی» از محمود صدری، «آذربایجان و اران» از عنایتالله رضا، «غرور ملی از چشمانداز روانشناسی اجتماعی نوین» از حسین مجتهدی و «اصلا ترانه به چه درد میخورد؟» از افشین یداللهی.
اما بیشترین تعداد مطالب این شماره سیاوشان، شماره دوازدهم درباره اسدالله مبشری است، حقوقدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، سردبیر روزنامه کیهان در دورهای کوتاه و اولین وزیر دادگستری ایران در پی انقلاب بهمن ۱۳۵۷.
مروری بر همین مطالب در آغاز گفتوگویی با ویراستار سیاوشان، علی حاج قاسمعلی در تهران.
علی حاج قاسمعلی: در این شماره اخیر که شماره ۱۲ ما باشد، پرونده ویژهمان را اختصاص دادیم به آقای دکتر اسدالله مبشری از قضات خوشنام عالیرتبه کشورمان و وزیر دادگستری در دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان. در پرونده ویژه مقالاتی از اندیشمندان مختلفی عنوان کردیم که در زمینه قوه قضاییه و در نهایت قاضی و عدالت به بحث و نظر نشستهاند. و البته در یک مراسم آئینی که برای مرحوم مبشری در سالهای ۶۹ و ۷۰ گرفته شده بود یک تعدادی سخنرانی داشتیم. سخنرانیها هم به خلاصه وار در این قسمت آمده که از شخصیتهای مختلفی است منجمله آقای مرحوم نصرت الله امینی، مهندس علیقلی بیانی، مهندس مهدی بازرگان، سید محمدرضا جلالی نائینی، انجوی شیرازی و باقر باباشاهی که اکثرشان متاسفانه در بین ما نیستند ولی سخنرانیهایشان را با کمی تلخیص آوردیم که به نظر خوانندگان هم برسد. در زمینه دیباچه اول از میرشمس شهشهانی که اولین دادستان بعد از انقلاب بود در مورد آزادی و عدالت مطلب دادهاند، عنوان کردیم، یک مصاحبه داشتیم با آقای دکتر احمد صدر حاج سید جوادی که نقد و نظرشان را در مورد قوه قضاییه و کلا عدالت و قاضی عنوان کرده بودند. آقای مهدی پرهام درمورد خود مبشری مطلب داشتند. قسمتی از نخستین سرمقاله که در هنگام سردبیری دکتر مبشری در این شماره گنجاندیم. در همان زمان دکتر میرعلی تابنده دیداری از دکتر مبشری در روزنامه داشته و ما آن را عینا منعکس کردیم. خود دکتر مبشری در مورد فوت طالقانی مطلبی نوشته بود که بسیار جالب بود و ما آن را آوردیم. یکی از دوستانمان در مورد حقوق بشر و آزادیخواهی اندیشههای دکتر مبشری مطلب داده بود. در نهایت چون ایشان دستی هم در ادبیات داشتند نامهای از نیما یوشیج بود به دکتر اسدالله مبشری که منتشر شده بود، آن را آوردیم و نامههای مختلفی از آیت الله عظمی میلانی به ایشان بود، شعری در مورد دادگستری و قضاوت از ادیب برومند را چاپ کردیم. نقش علم و حقوق در توسعه را با آقای محسن فرشاد به بحث نشستیم. آقای دکتر محسن فرشاد از اساتید علم حقوق و متافیزیکاند. بررسی کارنامه نیروی مصدقی در عدلیه و پیوند با مسایل بین المللی را با دکتر باوند مصاحبه داشتیم. در نهایت بررسی تاریخی عملکرد نیروهای مصدقی در عدلیه از آقای حسین شاه حسینی. این پرونده ویژه ما بود در شماره دوازدهم.
چهرههایی را بررسی میکنیم که بهشان کمتر پرداخته شده در این مدت. هیچ کس منکر شخصیت مثلا دکتر فاطمی یا مرحوم دکتر شریعتی نیست. ولی در این سالها به این چهرهها بیشتر پرداخته شده. یک سری چهرهها گمنام از دید عموم مانده و ما وظیفه خودمان دانستیم که این چهرهها را بررسی و نقد و نظر کنیم و به نظر خوانندگانمان برسانیم. منجمله در بحث آتی که شاید در این سی سال اخیر خیلی کم به آن پرداخته شده در فصلنامه آینده که به زودی امید داریم که منتشر شود در مورد چهره و نقد نظرات مرحوم خلیل ملکی، بنیانگذار حزب زحمتکشان نیروی سوم پرداختیم.
بیشتر مطالب ما در قسمت تاریخ و روانشناسی متمرکز شده و در بخش اندیشه و هنر. در قسمت، اگر اجازه بدهید بگویم اندیشه، مصاحبهای دقیقا در تاریخ ۲۳ فروردین ماه سال جاری در منزلمان تشکیل دادیم به دعوت فصلنامه سیاوشان که در آن میزگرد مرحوم مهندس سحابی هم حضور داشتند. این را در قسمت اندیشه شاید بشود گفت یکی از مهمترین بخشهایی که در فصلنامه آتی منتشر خواهیم کرد این مصاحبه است. البته یک میزگردی بود که تصمیم گرفتیم دو نفر از منتقدان دولت مرحوم دکتر مصدق و دو نفر از کسانی که اعتقاد دارند راهی که دکتر مصدق رفت در ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار و استبداد کمک کننده بود و در مورد حقوق بشر، دو گروه متقابل را دعوت کردیم که به بحث و نظر بنشینند. مرحوم مهندس سحابی اولین کسی بود که دعوت ما را پذیرفت. از این طیف آقای دکتر باوند که در حال حاضر سخنگوی جبهه ملی هستند ایشان تشریف آوردند. از گروه منتقدین که اعتقاد داشتند شاید راه بهتر از ملی کردن صنعت نفت هم وجود دارد، جناب آقای دکتر صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه تهران را دعوت کردیم و آقای ایرج امینی، پسر مرحوم علی امینی، نخست وزیر زمان شاه در سالهای حدود ۱۳۴۰ که مصادف میشود با جبهه ملی دوم. به بحث در این مورد نشستند و این آخرین شاید بشود گفت مصاحبه مرحوم مهندس سحابی بود که در مورد مسایل سیاسی روز به بحث و نظر نشست. این در قسمت اندیشه چاپ خواهد شد. امیدواریم که به زودی در بیاید.
بله. در روز سهشنبه ۲۳ فروردین آقای مهندس آمدند و چون که بعد میدانید که یک یادنامهای که منتشر شده بود اوایل انقلاب برای خلیل ملکی، دیباچه اولش را مهندس سحابی زحمت کشیده بودند. من از ایشان قبل از این که دفتر مجله را ترک کنند خواستم که ما چون شماره آیندهمان مربوط به سوسیالیستهای نهضت ملی به خصوص بحث شخصیت خلیل ملکی است، شما مطلبی به ما بدهید که ایشان به ما گفتند که بنده به خاطر بیماری یک مقداری در نوشتن مشکل دارم ولی اگر وقت بگذارید بیایید چیزی که توی ذهنم باشد کمک باشد به مجله و این شماره که مربوط به ملکی است خوب ایشان از نزدیک همان طور که به من گفتند با ملکی آشنایی نداشتند ولی میگفتند یکی از افتخارات ما این بود که در دهه چهل مجلات علم و زندگی را میخواندیم و از این موضوع خیلی استفاده میکردیم. ما که نیروهای مذهبی نهضت ملی بودیم خیلی مطالب نوآور و جالب بود در آن زمینه و ما هیچ ابایی هم از این موضوع نداشتیم و میخواندیم و از این موضوع بسیار استفاده میکردیم. چهار پنج روز بعد زمین میخورند و پایشان میشکند و تحت عمل جراحی که مشکل خونی داشتند متعاقب آن خونریزی مغزی میکنند که عمل جراحی مفید فایده نیست و ایشان به کما میروند و بعد از یک مدت طولانی متاسفانه فوت میکنند.
نه مشکلات عدیدهای داشت. کمک مالی از جایی نداریم. این توسط خود دوستان تهیه میشود و مطالب توسط خود دوستان جمع میشود. کار سعی میکنیم که در نهایت حرفهای روزنامه نگاری باشد ولی مشکلات عدیدهای هست که اگر دوستان در مجله هم نگاه کنند در تمام قسمتها وجود دارد. این یک خورده تعلل که امیدواریم این سری دیگر بتوانیم هر فصل بدهیم و انشاءالله آخر خرداد فصلنامه جدید به دست دوستان برسد، این تعللها از سمت ماست. مشکل خاصی نیست و مشکلات از سمت ماست که نتوانستیم به موقع دربیاوریم.
*
به تازگی نمایشی با نام «رشت، شهر زنان» به کارگردانی آیت نجفی در برلین به نمایش درآمد که به ویژه با استقبال تماشاگران آلمانی روبهرو شد. روایتی از زندگی دلارا دارابی که حدود دو سال پیش اعدام شد. به جرم قتل در هفده سالگی. حکم و اعدامی که در محافل جهانی و رسانههای بین المللی بازتاب گستردهای داشت و با واکنش محافل حقوق بشری روبهرو شد. برای خبر گرفتن از چند و چون این نمایش با همکارم شیرین فامیلی در برلین همراه میشویم.
نمایشنامه «رشت، شهر زنان» ماجرای سفر دو زن به این شهر است که زادگاه دلارا دارابی است. به همین دلیل هم آیت نجفی، کارگردان، نمایشنامه را رشت شهر زنان نامیده است. نمایشنامه هفت روز از زندگی دلارا دارابی است که هر روز نامی دارد و در هفت صحنه به نمایش در میآید. این نمایشنامه که برای کارگردان آن تجربه متفاوتی است با صحنه روز آخر زندگی دلارا دارابی آغاز میشود. این روز «دینسالاری» نام دارد و شش روز دیگر «روشنگری»، «ترس»، «عشق»، «کامیابی» و «شاعرانگی».
آیت نجفی درباره اینکه چرا نمایشنامه از روز آخر زندگی دلارا دارابی شروع میشود به مساله مرگ زن در داستانهای کلاسیک اشاره دارد.
آیت نجفی: در درامهای کلاسیک معمولا وقتی زن میمیرد، داستان ادامه پیدا میکند. ولی وقتی مرد میمیرد، تمام میشود. یعنی با مرگ افلیا هیچ وقت تراژدی تمام نمیشود. با مرگ هملت است که تراژدی تمام میشود. هست البته نمایشنامههایی که با مرگ زن تمام میشود ولی به شکل قالب همیشه با قهرمان مرد است که قصه تمام میشود. طبیعتا فکر کردیم حالا که قهرمان ما زن است با مرگش کار را شروع کنیم. برای همین روز اول ما دلارا را داریم که اعدام شده. یعنی راجع به پایان زندگی بعد از مرگش داریم حرف میزنیم. روز دوم داریم راجع به روز اعدامش حرف میزنیم. بعدا میآییم تا روز هفت.
یکی از ویژگیهای نمایشنامه این است که مستندی از زندگی دلارا دارابی ارائه نمیدهد بلکه آمیزهای از زندگی او و افراد عادی جامعه است. افرادی که میتوانند در ایران یا هر گوشه دیگر جهان از جمله آلمان باشند.
هفت مرحله زندگیاش به شکل مستند روایت نمیشود. ما میبینیم که چه برخوردی این مراحل در زندگی خود ما دارد. یعنی نمیخواهم تحلیل کنم که چرا دلارا این کار را کرد یا نکرد. من دارم فکر میکنم که اگر من در شرایط دلارا بودم، چه کار میکردم. این در واقع پرسشی است که مطرح میکنیم. یعنی ما در واقع برخورد کردیم با اطلاعاتی که از زندگی دلارا هست و سعی کردیم که ببینیم تاثیر این برخورد با خود ما چیست. برای همین ما تلاش کردیم یک مقدار به سمت شخصی شدن ببریم. یعنی به جای اینکه بیاییم یک بیانیه سیاسی بدهیم سعی کردیم خیلی شخصی به این قضیه نگاه کنیم. یعنی مثلا علت اعتراف دلارا به اینکه قاتل او است، عشق زیادش بوده به دوستش. در واقع میخواسته از او محافظت کند. خوب ما آمدیم این پرسش را کردیم که ما برای عشق چه کار کردیم یا حاضریم چه کار کنیم. یعنی در واقع بیاییم آن را تحلیل کنیم که چرا آن دختر این کار را کرده ما این اطلاعات را داریم یا حداقل این طوری به ما گفته شده که دلارا به این خاطر اعتراف کرده که قاتل است که از دوست پسرش حمایت کند که او اعدام نشود. من میآیم این فداکاری و گردن گرفتن گناه دیگری را در شخص خودم بررسی میکنم. با این روز عشق را میسازیم. روزهای دیگر هم همینطور. یعنی بر اساس بخشهایی از زندگی دلارا که به آن روز مربوط میشود ما سعی میکنیم برخوردها را در خودمان بازسازی کنیم.
این نمایشنامه متشکل از روایتهای مستقل و متفاوت است که هیچ یک با دیگری پیوندی ندارد و تماشاگر نمیتواند یک داستان یا یک قصه را دنبال کند. آیت نجفی در این باره میگوید:
«این سیستم داستان نگفتن، سیستمی که من همیشه کار میکردم یعنی حتی ایران هم کار میکردم خیلیها به این علاقمند بودند. من فکر میکنم که داستان در تئآتر چیزی است که در ذهن تماشاگر ساخته میشود نه چیزی که روی صحنه است. یعنی این برای من یکی از تفاوتهای عمده، برای خودم... وقتی تئآتر کار میکنم یا فیلم کار میکنم این است. احساس میکنم در تئآتر تماشاگر این فرصت را دارد که قصه را خودش بسازد. برای همین همیشه یک ماتریالی را سر راهش میگذارم و سعی میکنم این را جوری بچینم که هر کس داستان را آن جور که میخواهد بسازد. این را در تئاتر قبلیام «تهران بانو» کاملا تجربه کردم.»
در نمایشنامه «رشت، شهر زنان» که سفری هفت روزه و مجازی به سوی مرگ است چهار هنرمند ایرانی آلمانی بر روی صحنه ایفای نقش میکنند و نمایشنامه به زبانهای آلمانی و در بخشهایی انگلیسی است. آیت نجفی، درباره اینکه چه موجب شد که نمایشنامهای درباره زندگی دلارا داربی تهیه کند، میگوید:
«زمانی که زندگیام داشت به طور جدی در برلین شروع میشد، اولین چیزی که مرا به سمت ایران برگرداند، نمایشگاه نقاشی دلارا در دانشگاه تئو برلین بود سال ۲۰۰۷. وقتی رفتم کارهای دلارا را دیدم، آن موقع هیچ از داستانش نمیدانستم. شروع کردم راجع به قصهاش خواندن و خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم. خیلی برایم مهم بود که یک کاری روی داستان زندگی این دختر بکنم. آن موقع دلارا زنده بود و مطمئن بودم که زنده میماند. یعنی مطمئن بودم که حکم اعدام اجرا نمیشود. دلارا که اعدام شد اصلا طبیعتا خیلی ناراحت شده بودم. مثل هر کس دیگر که اعدام میشود. ولی چون با داستان دلارا یک مقدار کار کرده بودم و رویش مطالعه کرده بودم، کارهایش را دیده بودم، بیشتر ناراحت شدم. منتها اتفاقی که افتاد این بود که بلافاصله بعد از اعدام دلارا ماجراهای جنبش سبز به وجود آمد و هیچ خبری از دلارا نشد. یعنی اصلا به طور کامل فراموش شد داستان اعدام این دختر و من احساس کردم چقدر راحت یک قصه را بزرگ و جهانی میکنیم و در همه دنیا راجع به آن حرف میزنیم ولی با یک قصه دیگر که میآید و با یک اتفاق دیگر که میآید این ماجرا فراموش میشود. این بود که احساس کردم دوباره به سمت داستان این دختر برگردم ولی این بار به این نیت که ما چقدر راحت میتوانیم یک قصه را فراموش کنیم و البته چقدر راحت میتوانیم از یک قصه برای مقاصد خودمان استفاده کنیم.»
«رشت، شهر زنان» سه شب در برلین به نمایش درآمد و در هر سه شب مورد استقبال تماشاگرانی که غالبا آلمانی بودند قرار گرفت.
*
و سرانجام اجرای سالار عقیلی، خواننده موسیقی ملی ایران در هفدهمین جشنواره موسیقی عرفانی جهان در شهر فز مراکش، در روز ۱۳ خرداد. سرآغاز این جشنواره، اپرای چند زبانی لیلی و مجنون است. بر بستر سرودهای از نظامی گنجوی. شاعر ایرانی. با اجرای سالار عقیلی در کنار شش خواننده دیگر از مراکش، مغولستان، هلند و فرانسه. شهرام میریان در گزارشی در این باره با سالار عقیلی گفتوگو کرده است.
شهر تاریخی فز در مراکش ۱۷ سال است جشنوارهای را با نام موسیقی عرفانی جهان راه اندازی کرده. در این جشنواره که یکی از رویدادهای مهم هنری دنیا به حساب میآید، همه ساله مجموعهای از چند نوع موسیقی اعم از موسیقی اپرایی، پاپ و بومی و محلی ارائه میشود. آغازگر هفدمین جشنواره فز اپرایی است با نام لیلی و مجنون، اثر آهنگساز فرانسوی آرمان آمار و با کارگردانی محمد ناصر خمیر. این اپرا دارای هفت خواننده از ایران، مراکش، مغولستان، هلند و فرانسه است که برخی از اشعار نظامی گنجوی، شاعر پرآوازه ایرانی را اجرا میکنند. خواننده ایرانی اپرای لیلی و مجنون سالار عقیلی است که در ۴ بخش این اپرا اشعار نظامی را به صورت آواز و دکلمه اجرا میکند. آقای عقیلی پیش از این هم در اپرای دیگری با نام مارکوپولو با آهنگسار فرانسوی، آرمان آمار همکاری کرده بود. سالار عقیلی برای اولین بار است که در جشنواره جهانی فز در مراکش شرکت دارد و سالهای پیش هم خوانندگانی مانند محمدرضا شجریان، پریسا و شهرام ناظری در این فستیوال موسیقی حضور داشتند. آقای سالار عقیلی، خواننده جوان و سرشناس ایرانی در گفتوگو با رادیو فردا از حال و هوای اپرای لیلی و مجنون بیشتر گفته است.
سالار عقیلی: اجرای اپرای لیلی و مجنون با آهنگسازی آرمان آمار که اهل فرانسه است و کارگردانی محمد ناصر خمیر که من قبلا با فیلم بابا عزیز من با ایشان کار کرده بودم این اپرا را با تمرین با ارکستر مجلسی پاریس برای اجرای این اپرا از ایران بخش فارسیاش را من اجرا خواهم کرد. هفت خواننده هستند که دو تا از مراکش هستند، دو تا از مغولستان و یک شخص دیگری هم از هلند که خانمی هستند و یک خانم دیگرهم که بزرگ شده فرانسه هستند و ایرانی هستند خانم آریانا وفاداری که ایشان هم بخش اپراییاش را اجرا خواهند کرد. یک شب اجرا در افتتاحیه فستیوال داریم با فرانسویها، مغولستان، هلندیها و مراکشیها اجرا خواهد شد.
بله. بله. خیلی سخت بود اتفاقا به خصوص برای خوانندههای دیگر که اینها همه ترجمه شده و برگردانده شده. مثلا برای خانم آریانا وفاداری که گفتم خیلی مشکل بود که بتوانند فارسی بخوانند به صورت اپرا چون یک مقدار سخت بود به هر حال ایشان در یک جای دیگر بزرگ شده و برایش سخت بود که بخواهد اشعار فارسی را بخواند با اپرا و سعی کردیم که کمکشان کنیم که بتوانند به نحو احسن این کار را انجام دهند. کارهای دیگر هم همینطور مثلا به زبان عربی برای مراکشیها ترجمه شده بود. حتی یک خواننده دیگری داریم که ایشان هم فرانسوی هستند و اپرا قرار است اجرا کنند به زبان فارسی. ایشان دیگر کاملا فرانسوی هستند. یعنی با فارسی اصلا آشنایی ندارند و ایشان هم من تمام کلمات را ریز به ریز و مو به مو به فارسی که به انگلیسی نوشته میشود روی کاغذ نوشتم که بتوانند این را اجرا کنند. تمرینها که خیلی خوب بوده. ضبط هم انجام شده و بعد هم که آنجا هم دو سه شب با ارکستر تنظیم داریم در مراکش.
آنها اشعار نظامی است. یک بخشی هم به صورت دکلمه است که من اجرا خواهم کرد. یک بخشیاش هم دکلمه است ولی با آواز اجرا خواهم کرد. فضا سازی که ارکستر انجام میدهد در یک حال و هوای خاصی است که خود آهنگساز این فضا را ایجاد کردهاند که برای کسی که اولین بار بخواهد این کار را بکند مشکل است ولی من چون حال و هوا و فضای کارهای ایشان را میدانستم و قبلا کار کرده بودم میدانستم که ایشان چه میخواهند و تمامش را بر اساس آن ارکستراسیونی که ایشان تنظیم کردند، بقیه چیزهایی که من میخوانم همه آوازی و به صورت بداهه است که شاید روی صحنه تغییر پیدا کند حتی. به غیر از یک کار که آن حالت ریتم دارد.
در تازهترین شماره این فصلنامه از جمله این عناوین به چشم میخورد: شعرهایی از آلکساندر پوشکین، ترجمه غلامحسین معتمدی، «رومن پولانسکی» از امید روحانی، «مقدمه شرح تراکتاتوس» از سروش دباغ، «اینترنت، مددرسان دموکراسی» از محمود صدری، «آذربایجان و اران» از عنایتالله رضا، «غرور ملی از چشمانداز روانشناسی اجتماعی نوین» از حسین مجتهدی و «اصلا ترانه به چه درد میخورد؟» از افشین یداللهی.
اما بیشترین تعداد مطالب این شماره سیاوشان، شماره دوازدهم درباره اسدالله مبشری است، حقوقدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، سردبیر روزنامه کیهان در دورهای کوتاه و اولین وزیر دادگستری ایران در پی انقلاب بهمن ۱۳۵۷.
مروری بر همین مطالب در آغاز گفتوگویی با ویراستار سیاوشان، علی حاج قاسمعلی در تهران.
- آقای علی حاج قاسمعلی، اول مروری کنیم بر مطالب شماره آخر سیاوشان.
علی حاج قاسمعلی: در این شماره اخیر که شماره ۱۲ ما باشد، پرونده ویژهمان را اختصاص دادیم به آقای دکتر اسدالله مبشری از قضات خوشنام عالیرتبه کشورمان و وزیر دادگستری در دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان. در پرونده ویژه مقالاتی از اندیشمندان مختلفی عنوان کردیم که در زمینه قوه قضاییه و در نهایت قاضی و عدالت به بحث و نظر نشستهاند. و البته در یک مراسم آئینی که برای مرحوم مبشری در سالهای ۶۹ و ۷۰ گرفته شده بود یک تعدادی سخنرانی داشتیم. سخنرانیها هم به خلاصه وار در این قسمت آمده که از شخصیتهای مختلفی است منجمله آقای مرحوم نصرت الله امینی، مهندس علیقلی بیانی، مهندس مهدی بازرگان، سید محمدرضا جلالی نائینی، انجوی شیرازی و باقر باباشاهی که اکثرشان متاسفانه در بین ما نیستند ولی سخنرانیهایشان را با کمی تلخیص آوردیم که به نظر خوانندگان هم برسد. در زمینه دیباچه اول از میرشمس شهشهانی که اولین دادستان بعد از انقلاب بود در مورد آزادی و عدالت مطلب دادهاند، عنوان کردیم، یک مصاحبه داشتیم با آقای دکتر احمد صدر حاج سید جوادی که نقد و نظرشان را در مورد قوه قضاییه و کلا عدالت و قاضی عنوان کرده بودند. آقای مهدی پرهام درمورد خود مبشری مطلب داشتند. قسمتی از نخستین سرمقاله که در هنگام سردبیری دکتر مبشری در این شماره گنجاندیم. در همان زمان دکتر میرعلی تابنده دیداری از دکتر مبشری در روزنامه داشته و ما آن را عینا منعکس کردیم. خود دکتر مبشری در مورد فوت طالقانی مطلبی نوشته بود که بسیار جالب بود و ما آن را آوردیم. یکی از دوستانمان در مورد حقوق بشر و آزادیخواهی اندیشههای دکتر مبشری مطلب داده بود. در نهایت چون ایشان دستی هم در ادبیات داشتند نامهای از نیما یوشیج بود به دکتر اسدالله مبشری که منتشر شده بود، آن را آوردیم و نامههای مختلفی از آیت الله عظمی میلانی به ایشان بود، شعری در مورد دادگستری و قضاوت از ادیب برومند را چاپ کردیم. نقش علم و حقوق در توسعه را با آقای محسن فرشاد به بحث نشستیم. آقای دکتر محسن فرشاد از اساتید علم حقوق و متافیزیکاند. بررسی کارنامه نیروی مصدقی در عدلیه و پیوند با مسایل بین المللی را با دکتر باوند مصاحبه داشتیم. در نهایت بررسی تاریخی عملکرد نیروهای مصدقی در عدلیه از آقای حسین شاه حسینی. این پرونده ویژه ما بود در شماره دوازدهم.
- هر دفعه دستکم یک چهره را، معمولا یک چهره شاخص را برمی گزینید برای بحث و بررسی درباره کارنامه و زندگیاش در سیاوشان. شماره پیش ویژه پرویز ورجاوند بود، استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و همین طور سخنگوی جبهه ملی ایران در سالهای پیش از درگذشت. این شماره همان طور که گفتید ویژه اسدالله مبشری بود با معرفی که خودتان ارائه دادید، همین طور مترجم آثار فلسفی از جمله آثار کارل یاسپرس، روانشناس و محمد ارکون، اسلامشناس و مترجم مربوط به حقوق بشر و شاعر که در دورهای عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود. مبنای انتخاب این چهرهها که هم وجهه سیاسی دارند و هم فرهنگی چیست؟
چهرههایی را بررسی میکنیم که بهشان کمتر پرداخته شده در این مدت. هیچ کس منکر شخصیت مثلا دکتر فاطمی یا مرحوم دکتر شریعتی نیست. ولی در این سالها به این چهرهها بیشتر پرداخته شده. یک سری چهرهها گمنام از دید عموم مانده و ما وظیفه خودمان دانستیم که این چهرهها را بررسی و نقد و نظر کنیم و به نظر خوانندگانمان برسانیم. منجمله در بحث آتی که شاید در این سی سال اخیر خیلی کم به آن پرداخته شده در فصلنامه آینده که به زودی امید داریم که منتشر شود در مورد چهره و نقد نظرات مرحوم خلیل ملکی، بنیانگذار حزب زحمتکشان نیروی سوم پرداختیم.
- در کنار مقالاتی که درباره خلیل ملکی منتشر میکنید در شماره آینده، مهمترین مطلب دیگر چیست؟
بیشتر مطالب ما در قسمت تاریخ و روانشناسی متمرکز شده و در بخش اندیشه و هنر. در قسمت، اگر اجازه بدهید بگویم اندیشه، مصاحبهای دقیقا در تاریخ ۲۳ فروردین ماه سال جاری در منزلمان تشکیل دادیم به دعوت فصلنامه سیاوشان که در آن میزگرد مرحوم مهندس سحابی هم حضور داشتند. این را در قسمت اندیشه شاید بشود گفت یکی از مهمترین بخشهایی که در فصلنامه آتی منتشر خواهیم کرد این مصاحبه است. البته یک میزگردی بود که تصمیم گرفتیم دو نفر از منتقدان دولت مرحوم دکتر مصدق و دو نفر از کسانی که اعتقاد دارند راهی که دکتر مصدق رفت در ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار و استبداد کمک کننده بود و در مورد حقوق بشر، دو گروه متقابل را دعوت کردیم که به بحث و نظر بنشینند. مرحوم مهندس سحابی اولین کسی بود که دعوت ما را پذیرفت. از این طیف آقای دکتر باوند که در حال حاضر سخنگوی جبهه ملی هستند ایشان تشریف آوردند. از گروه منتقدین که اعتقاد داشتند شاید راه بهتر از ملی کردن صنعت نفت هم وجود دارد، جناب آقای دکتر صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه تهران را دعوت کردیم و آقای ایرج امینی، پسر مرحوم علی امینی، نخست وزیر زمان شاه در سالهای حدود ۱۳۴۰ که مصادف میشود با جبهه ملی دوم. به بحث در این مورد نشستند و این آخرین شاید بشود گفت مصاحبه مرحوم مهندس سحابی بود که در مورد مسایل سیاسی روز به بحث و نظر نشست. این در قسمت اندیشه چاپ خواهد شد. امیدواریم که به زودی در بیاید.
- این میزگرد یا مصاحبه مربوط به چهار روز قبل از این است که عزت الله سحابی به کما برود؟ این طور گزارش شده. درست است؟
بله. در روز سهشنبه ۲۳ فروردین آقای مهندس آمدند و چون که بعد میدانید که یک یادنامهای که منتشر شده بود اوایل انقلاب برای خلیل ملکی، دیباچه اولش را مهندس سحابی زحمت کشیده بودند. من از ایشان قبل از این که دفتر مجله را ترک کنند خواستم که ما چون شماره آیندهمان مربوط به سوسیالیستهای نهضت ملی به خصوص بحث شخصیت خلیل ملکی است، شما مطلبی به ما بدهید که ایشان به ما گفتند که بنده به خاطر بیماری یک مقداری در نوشتن مشکل دارم ولی اگر وقت بگذارید بیایید چیزی که توی ذهنم باشد کمک باشد به مجله و این شماره که مربوط به ملکی است خوب ایشان از نزدیک همان طور که به من گفتند با ملکی آشنایی نداشتند ولی میگفتند یکی از افتخارات ما این بود که در دهه چهل مجلات علم و زندگی را میخواندیم و از این موضوع خیلی استفاده میکردیم. ما که نیروهای مذهبی نهضت ملی بودیم خیلی مطالب نوآور و جالب بود در آن زمینه و ما هیچ ابایی هم از این موضوع نداشتیم و میخواندیم و از این موضوع بسیار استفاده میکردیم. چهار پنج روز بعد زمین میخورند و پایشان میشکند و تحت عمل جراحی که مشکل خونی داشتند متعاقب آن خونریزی مغزی میکنند که عمل جراحی مفید فایده نیست و ایشان به کما میروند و بعد از یک مدت طولانی متاسفانه فوت میکنند.
- شما سردبیر سیاوشان هستید و شماره دوازدهم، آخرین شماره سیاوشان شماره پائیز و زمستان ۱۳۸۹ است. آیا سیاوشان از حالت فصلنامه خارج شده؟
نه مشکلات عدیدهای داشت. کمک مالی از جایی نداریم. این توسط خود دوستان تهیه میشود و مطالب توسط خود دوستان جمع میشود. کار سعی میکنیم که در نهایت حرفهای روزنامه نگاری باشد ولی مشکلات عدیدهای هست که اگر دوستان در مجله هم نگاه کنند در تمام قسمتها وجود دارد. این یک خورده تعلل که امیدواریم این سری دیگر بتوانیم هر فصل بدهیم و انشاءالله آخر خرداد فصلنامه جدید به دست دوستان برسد، این تعللها از سمت ماست. مشکل خاصی نیست و مشکلات از سمت ماست که نتوانستیم به موقع دربیاوریم.
*
به تازگی نمایشی با نام «رشت، شهر زنان» به کارگردانی آیت نجفی در برلین به نمایش درآمد که به ویژه با استقبال تماشاگران آلمانی روبهرو شد. روایتی از زندگی دلارا دارابی که حدود دو سال پیش اعدام شد. به جرم قتل در هفده سالگی. حکم و اعدامی که در محافل جهانی و رسانههای بین المللی بازتاب گستردهای داشت و با واکنش محافل حقوق بشری روبهرو شد. برای خبر گرفتن از چند و چون این نمایش با همکارم شیرین فامیلی در برلین همراه میشویم.
نمایشنامه «رشت، شهر زنان» ماجرای سفر دو زن به این شهر است که زادگاه دلارا دارابی است. به همین دلیل هم آیت نجفی، کارگردان، نمایشنامه را رشت شهر زنان نامیده است. نمایشنامه هفت روز از زندگی دلارا دارابی است که هر روز نامی دارد و در هفت صحنه به نمایش در میآید. این نمایشنامه که برای کارگردان آن تجربه متفاوتی است با صحنه روز آخر زندگی دلارا دارابی آغاز میشود. این روز «دینسالاری» نام دارد و شش روز دیگر «روشنگری»، «ترس»، «عشق»، «کامیابی» و «شاعرانگی».
آیت نجفی درباره اینکه چرا نمایشنامه از روز آخر زندگی دلارا دارابی شروع میشود به مساله مرگ زن در داستانهای کلاسیک اشاره دارد.
آیت نجفی: در درامهای کلاسیک معمولا وقتی زن میمیرد، داستان ادامه پیدا میکند. ولی وقتی مرد میمیرد، تمام میشود. یعنی با مرگ افلیا هیچ وقت تراژدی تمام نمیشود. با مرگ هملت است که تراژدی تمام میشود. هست البته نمایشنامههایی که با مرگ زن تمام میشود ولی به شکل قالب همیشه با قهرمان مرد است که قصه تمام میشود. طبیعتا فکر کردیم حالا که قهرمان ما زن است با مرگش کار را شروع کنیم. برای همین روز اول ما دلارا را داریم که اعدام شده. یعنی راجع به پایان زندگی بعد از مرگش داریم حرف میزنیم. روز دوم داریم راجع به روز اعدامش حرف میزنیم. بعدا میآییم تا روز هفت.
یکی از ویژگیهای نمایشنامه این است که مستندی از زندگی دلارا دارابی ارائه نمیدهد بلکه آمیزهای از زندگی او و افراد عادی جامعه است. افرادی که میتوانند در ایران یا هر گوشه دیگر جهان از جمله آلمان باشند.
هفت مرحله زندگیاش به شکل مستند روایت نمیشود. ما میبینیم که چه برخوردی این مراحل در زندگی خود ما دارد. یعنی نمیخواهم تحلیل کنم که چرا دلارا این کار را کرد یا نکرد. من دارم فکر میکنم که اگر من در شرایط دلارا بودم، چه کار میکردم. این در واقع پرسشی است که مطرح میکنیم. یعنی ما در واقع برخورد کردیم با اطلاعاتی که از زندگی دلارا هست و سعی کردیم که ببینیم تاثیر این برخورد با خود ما چیست. برای همین ما تلاش کردیم یک مقدار به سمت شخصی شدن ببریم. یعنی به جای اینکه بیاییم یک بیانیه سیاسی بدهیم سعی کردیم خیلی شخصی به این قضیه نگاه کنیم. یعنی مثلا علت اعتراف دلارا به اینکه قاتل او است، عشق زیادش بوده به دوستش. در واقع میخواسته از او محافظت کند. خوب ما آمدیم این پرسش را کردیم که ما برای عشق چه کار کردیم یا حاضریم چه کار کنیم. یعنی در واقع بیاییم آن را تحلیل کنیم که چرا آن دختر این کار را کرده ما این اطلاعات را داریم یا حداقل این طوری به ما گفته شده که دلارا به این خاطر اعتراف کرده که قاتل است که از دوست پسرش حمایت کند که او اعدام نشود. من میآیم این فداکاری و گردن گرفتن گناه دیگری را در شخص خودم بررسی میکنم. با این روز عشق را میسازیم. روزهای دیگر هم همینطور. یعنی بر اساس بخشهایی از زندگی دلارا که به آن روز مربوط میشود ما سعی میکنیم برخوردها را در خودمان بازسازی کنیم.
این نمایشنامه متشکل از روایتهای مستقل و متفاوت است که هیچ یک با دیگری پیوندی ندارد و تماشاگر نمیتواند یک داستان یا یک قصه را دنبال کند. آیت نجفی در این باره میگوید:
«این سیستم داستان نگفتن، سیستمی که من همیشه کار میکردم یعنی حتی ایران هم کار میکردم خیلیها به این علاقمند بودند. من فکر میکنم که داستان در تئآتر چیزی است که در ذهن تماشاگر ساخته میشود نه چیزی که روی صحنه است. یعنی این برای من یکی از تفاوتهای عمده، برای خودم... وقتی تئآتر کار میکنم یا فیلم کار میکنم این است. احساس میکنم در تئآتر تماشاگر این فرصت را دارد که قصه را خودش بسازد. برای همین همیشه یک ماتریالی را سر راهش میگذارم و سعی میکنم این را جوری بچینم که هر کس داستان را آن جور که میخواهد بسازد. این را در تئاتر قبلیام «تهران بانو» کاملا تجربه کردم.»
در نمایشنامه «رشت، شهر زنان» که سفری هفت روزه و مجازی به سوی مرگ است چهار هنرمند ایرانی آلمانی بر روی صحنه ایفای نقش میکنند و نمایشنامه به زبانهای آلمانی و در بخشهایی انگلیسی است. آیت نجفی، درباره اینکه چه موجب شد که نمایشنامهای درباره زندگی دلارا داربی تهیه کند، میگوید:
«زمانی که زندگیام داشت به طور جدی در برلین شروع میشد، اولین چیزی که مرا به سمت ایران برگرداند، نمایشگاه نقاشی دلارا در دانشگاه تئو برلین بود سال ۲۰۰۷. وقتی رفتم کارهای دلارا را دیدم، آن موقع هیچ از داستانش نمیدانستم. شروع کردم راجع به قصهاش خواندن و خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتم. خیلی برایم مهم بود که یک کاری روی داستان زندگی این دختر بکنم. آن موقع دلارا زنده بود و مطمئن بودم که زنده میماند. یعنی مطمئن بودم که حکم اعدام اجرا نمیشود. دلارا که اعدام شد اصلا طبیعتا خیلی ناراحت شده بودم. مثل هر کس دیگر که اعدام میشود. ولی چون با داستان دلارا یک مقدار کار کرده بودم و رویش مطالعه کرده بودم، کارهایش را دیده بودم، بیشتر ناراحت شدم. منتها اتفاقی که افتاد این بود که بلافاصله بعد از اعدام دلارا ماجراهای جنبش سبز به وجود آمد و هیچ خبری از دلارا نشد. یعنی اصلا به طور کامل فراموش شد داستان اعدام این دختر و من احساس کردم چقدر راحت یک قصه را بزرگ و جهانی میکنیم و در همه دنیا راجع به آن حرف میزنیم ولی با یک قصه دیگر که میآید و با یک اتفاق دیگر که میآید این ماجرا فراموش میشود. این بود که احساس کردم دوباره به سمت داستان این دختر برگردم ولی این بار به این نیت که ما چقدر راحت میتوانیم یک قصه را فراموش کنیم و البته چقدر راحت میتوانیم از یک قصه برای مقاصد خودمان استفاده کنیم.»
«رشت، شهر زنان» سه شب در برلین به نمایش درآمد و در هر سه شب مورد استقبال تماشاگرانی که غالبا آلمانی بودند قرار گرفت.
*
و سرانجام اجرای سالار عقیلی، خواننده موسیقی ملی ایران در هفدهمین جشنواره موسیقی عرفانی جهان در شهر فز مراکش، در روز ۱۳ خرداد. سرآغاز این جشنواره، اپرای چند زبانی لیلی و مجنون است. بر بستر سرودهای از نظامی گنجوی. شاعر ایرانی. با اجرای سالار عقیلی در کنار شش خواننده دیگر از مراکش، مغولستان، هلند و فرانسه. شهرام میریان در گزارشی در این باره با سالار عقیلی گفتوگو کرده است.
شهر تاریخی فز در مراکش ۱۷ سال است جشنوارهای را با نام موسیقی عرفانی جهان راه اندازی کرده. در این جشنواره که یکی از رویدادهای مهم هنری دنیا به حساب میآید، همه ساله مجموعهای از چند نوع موسیقی اعم از موسیقی اپرایی، پاپ و بومی و محلی ارائه میشود. آغازگر هفدمین جشنواره فز اپرایی است با نام لیلی و مجنون، اثر آهنگساز فرانسوی آرمان آمار و با کارگردانی محمد ناصر خمیر. این اپرا دارای هفت خواننده از ایران، مراکش، مغولستان، هلند و فرانسه است که برخی از اشعار نظامی گنجوی، شاعر پرآوازه ایرانی را اجرا میکنند. خواننده ایرانی اپرای لیلی و مجنون سالار عقیلی است که در ۴ بخش این اپرا اشعار نظامی را به صورت آواز و دکلمه اجرا میکند. آقای عقیلی پیش از این هم در اپرای دیگری با نام مارکوپولو با آهنگسار فرانسوی، آرمان آمار همکاری کرده بود. سالار عقیلی برای اولین بار است که در جشنواره جهانی فز در مراکش شرکت دارد و سالهای پیش هم خوانندگانی مانند محمدرضا شجریان، پریسا و شهرام ناظری در این فستیوال موسیقی حضور داشتند. آقای سالار عقیلی، خواننده جوان و سرشناس ایرانی در گفتوگو با رادیو فردا از حال و هوای اپرای لیلی و مجنون بیشتر گفته است.
سالار عقیلی: اجرای اپرای لیلی و مجنون با آهنگسازی آرمان آمار که اهل فرانسه است و کارگردانی محمد ناصر خمیر که من قبلا با فیلم بابا عزیز من با ایشان کار کرده بودم این اپرا را با تمرین با ارکستر مجلسی پاریس برای اجرای این اپرا از ایران بخش فارسیاش را من اجرا خواهم کرد. هفت خواننده هستند که دو تا از مراکش هستند، دو تا از مغولستان و یک شخص دیگری هم از هلند که خانمی هستند و یک خانم دیگرهم که بزرگ شده فرانسه هستند و ایرانی هستند خانم آریانا وفاداری که ایشان هم بخش اپراییاش را اجرا خواهند کرد. یک شب اجرا در افتتاحیه فستیوال داریم با فرانسویها، مغولستان، هلندیها و مراکشیها اجرا خواهد شد.
- به این ترتیب، آقای سالار عقیلی با توجه به گفتههای شما اپرای تازه لیلی و مجنون اثر آهنگساز فرانسوی آرمان آمار چند زبانه هست که در شب گشایش جشنواره موسیقی در شهر فز در مراکش اجرا میشود.
بله. بله. خیلی سخت بود اتفاقا به خصوص برای خوانندههای دیگر که اینها همه ترجمه شده و برگردانده شده. مثلا برای خانم آریانا وفاداری که گفتم خیلی مشکل بود که بتوانند فارسی بخوانند به صورت اپرا چون یک مقدار سخت بود به هر حال ایشان در یک جای دیگر بزرگ شده و برایش سخت بود که بخواهد اشعار فارسی را بخواند با اپرا و سعی کردیم که کمکشان کنیم که بتوانند به نحو احسن این کار را انجام دهند. کارهای دیگر هم همینطور مثلا به زبان عربی برای مراکشیها ترجمه شده بود. حتی یک خواننده دیگری داریم که ایشان هم فرانسوی هستند و اپرا قرار است اجرا کنند به زبان فارسی. ایشان دیگر کاملا فرانسوی هستند. یعنی با فارسی اصلا آشنایی ندارند و ایشان هم من تمام کلمات را ریز به ریز و مو به مو به فارسی که به انگلیسی نوشته میشود روی کاغذ نوشتم که بتوانند این را اجرا کنند. تمرینها که خیلی خوب بوده. ضبط هم انجام شده و بعد هم که آنجا هم دو سه شب با ارکستر تنظیم داریم در مراکش.
- شما صحبت از چند زبان کردید. حال و هوای بخشی را که شما اجرا خواهید کرد چگونه است؟ از نظر شعری؟
آنها اشعار نظامی است. یک بخشی هم به صورت دکلمه است که من اجرا خواهم کرد. یک بخشیاش هم دکلمه است ولی با آواز اجرا خواهم کرد. فضا سازی که ارکستر انجام میدهد در یک حال و هوای خاصی است که خود آهنگساز این فضا را ایجاد کردهاند که برای کسی که اولین بار بخواهد این کار را بکند مشکل است ولی من چون حال و هوا و فضای کارهای ایشان را میدانستم و قبلا کار کرده بودم میدانستم که ایشان چه میخواهند و تمامش را بر اساس آن ارکستراسیونی که ایشان تنظیم کردند، بقیه چیزهایی که من میخوانم همه آوازی و به صورت بداهه است که شاید روی صحنه تغییر پیدا کند حتی. به غیر از یک کار که آن حالت ریتم دارد.