اخیرا در سایت رادیو فردا مقاله ای از رامین جهانبگلو، استاد فلسفه در کانادا، با عنوان «انتخابات کانادا و بیمعنایی سیاسی» منتشر شد. محمد رضایی نیا،شهروند کانادا که هم اکنون دوره «فوق دکترا» در رشته مهندسی مکانیک را در این کشور سپری میکند،نقدی بر این مقاله نوشته که به شرح زیر است:
روند دریافت شهروندی از دولت کانادا، روندی طولانی و پر پیچ و خم است. کاملا محتمل است که مهاجری ۱۰ سال در کانادا زندگی کرده باشد و هنوز حق شهروندی دریافت نکرده باشد.
این روند زمان بر و گاهی خسته کننده، میتواند زمینه مناسبی باشد تا این توهم را در مهاجران پدید آورد که حق شهروندی، مزد همه زحمات ایشان است؛ گویی به سرزمین موعود وارد شدهاند و همه شرایط میبایست مهیای آسایش و آرامش آنان باشد. آنچه به راحتی فراموش میشود، فلسفهای است که به پذیرش مهاجر توسط کانادا (و یا کشورهای مشابه) انجامیده است، احتیاج به نیروی کار متخصص. نیروی کار متخصص تنها به گردش چرخ اقتصاد و پیشرفت اقتصادی منجر نمیشود؛ نیروی کار متخصص، فرهنگ خود را به همراه میآورد، دغدغه اجتماعی دارد، نیازهای تازهای را طلب میکند و در کل، جامعه را دگرگون میکند.
اینکه کشور کانادا تا چه اندازه در پیش بینی و مدیریت این نیازها، علایق و دغدغهها موفق بوده است، داستانی مفصل است که در این نوشتار مد نظر نیست. سوال اینجاست که این مهاجران متخصص تا چه اندازه به این بخش از نقش خود و وظایف مرتبط با آن آشنا هستند و آنها را پیگیری میکنند. آیا این مهاجران متخصص وارد گردونه اجتماع میشوند، احساس تعلق پیدا میکنند، نسبت به منافع و شرایط این کشور حساسیت به خرج میدهند، و یا اینکه تنها طلبکارانه و بدون پذیرش مسئولیت، از اینکه شرایط اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی آنگونه که انتظار داشتهاند، نیست، شکوه سر میدهند.
کانادای امروز و فردا را «آنهای سفیدپوست» نمیسازند، بلکه «ما مهاجران رنگین پوست» با میزان مسئولیت پذیری اجتماعیمان، میزان حساسیتمان به نهادهای مدنی و میزان پیگیری حقوق شهروندان کانادایی (اعم از مهاجران جدید و قدیم و بومیان کانادا) خواهیم ساخت.
بطور مشخص، آینده ایرانیان مقیم کانادا را نیز بیش از هر چیز، سوالاتی از این دست رقم خواهد زد: چه میزان مسئولیت پذیری اجتماعی وجود دارد؟ چه میزان مشارکت در نهادهای مردمی (در سطح ملی) و کار داوطلبانه صورت میگیرد؟ چه تعداد نشریه اجتماعی و سیاسی در سطح ملی منتشر میشود و تا چه اندازه این نشریات، منافع شهروندان کانادایی بطور اعم را دغدغه خود قرار میدهد؟ آیا «هویت کانادایی» همرده «هویت ایرانی» پذیرفته میشود و یا اینکه «هویت کانادایی» همیشه با فاصله و نه در رده «هویت ایرانی» ارزیابی میشود؟ و در نهایت آنکه، تا چه اندازه دیوار حایل میان «ما» و «آنها» برداشته میشود؟
دولت کانادا در تاریخ خود تا پیش از لایحه C-۲۴ هیچ تفاوتی میان مهاجران جدید و شهروندان قدیمیتر قایل نشده بود، حتی واژهای که بتوان این دو مجموعه مهاجران را متمایز کرد در ادبیات سیاسی کانادا وجود نداشت تا چند هفته پیش که استفان هارپر، واژه «Old-Stock Canadians» را در مناظره سیاسی خود بکار برد. جستجوی مختصری در اینترنت، عکس العمل گسترده شهروندان کانادا را به هر دو مورد آشکار میکند. این خود بیش از هر چیز گواه آن است که تصور جبهه بندی نژادی در کانادا تا چه اندازه نادرست و به دور از واقعیت است.
اجازه دهید تجربه شخصی خود را در انتخابات کنونی بازگو کنم. دوره دکترای من در شهر «کلونا»، شهر کوچکی در شرق استان «بریتیش کلمبیا» در غرب کانادا سپری شد.
این شهر در ناحیه نسبتا وسیع محافظه کار کانادا که بخش اعظم استانهای منیتوبا، ساسکاچوان و آلبرتا و شرق استان بریتیش کلمبیا را شامل میشود و بیشباهت به Bible Belt در آمریکا نیست قرار دارد و همانگونه که انتظار میرود (و نتایج انتخابات اخیر نیز آن را تایید کرد)، حزب محافظه کار شانس زیادی را برای بقیه احزاب باقی نمیگذارد (پیروزی حزب NDP در انتخابات استانی در استان آلبرتا نیز بطور مشخص متاثر از افت اقتصادی و رقابت سه حزب متفاوت محافظه کار با یکدیگر بود). سابقه انتخاب نماینده محافظه کار در شهر کلونا (حوزه کلونا – لیک کانتری) بطور پیوسته در حدود نیم قرن بوده است.
در انتخابات این دوره، یک خانواده مهاجر، با جدیت و پشتکار مثال زدنی، شروع به فعالیت داوطلبانه سیاسی برای ایجاد همکاری بین حزبی کرده و موفق شدند احزاب سبز و لیبرال را به همکاری متمایل کنند. من شخصا در جلسه سالیانه حزب سبز شرکت داشتم و شاهد بودم که چگونه و در چه شرایط پرتنشی این همکاری به تصویب رسید.
تصویب این همکاری و هموار کردن گامهای آینده در مجمع حزب سبز در واقع با رای «سه مهاجر» میسر شد. نتیجه تلاشهای این خانواده در نهایت، پیروزی نماینده لیبرال در این حوزه بعد از نیم قرن بود. اگر به نتایج انتخابات مراجعه کنید، نقطه قرمز کوچکی در انبوه مساحت آبی حزب محافظه کار در شرق استان بریتیش کلمبیا بوجود آمده است. این نقطه کوچک، محصول تلاش داوطلبانه تعداد انگشت شماری از مهاجران بود، مهاجرانی که به دور از ناامیدی و شکوه بیفایده، وارد رقابت شده و تنش فراوان بازی سیاسی را پذیرا شدند و در نهایت، «تغییر» را بوجود آوردند، تغییری که میتواند زندگی همه شهروندان کانادا را بهبود بخشد.