لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۲۶

شانزده آذرهايی که من ديدم


مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران
مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران
من در سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم. قبل از ورود به دانشگاه، با اينکه فعاليت های دانش آموزی در زمان ما حتی در مدارسی که با محيط های دانشجويی در ارتباط بودند، وجود نداشت، با تعدادی از دانشجويان در ارتباط بودم و اين دانشجويان از نزديک ترين دوستانم بودند. به اين ترتيب کمابيش با فعاليت دانشجويی آشنا بودم و می دانستم که در دانشگاه چه فعاليت هايی علاوه بر تحصيل که فوق برنامه ناميده می شدند، جريان دارند.
آن سال ها از طرفی مصادف بود با زمانی که شاه خود را در اوج قدرت می ديد. به تازگی قيمت نفت چند برابر شده بود. حزب ايران نوين و چندين حزب کوچک تر مجاز به فعاليت در کشور، به تنها حزب رستاخيز تبديل شده بودند و کار به آنجا کشيده بود که دانشجويان را در بدو ورود به دانشگاه فرامی خواندند که واحد دانشجويی حزب رستاخيز را تشکيل دهند. از سوی ديگر دانشکده پزشکی برخلاف ديگر دانشکده ها، تعداد کثيری دانشجوی سهميه ارتش پيدا کرده بود که با سطح تحصيلی متوسط، وارد يکی از مطلوب ترين رشته های تحصيلی در يکی از بهترين دانشگاه های کشور شده بودند و وجود اين عامل و وابستگی شان به ارتش باعث می شد که جو سنگين معينی در کل دانشکده برقرار شود. هر چند که تعدادی از ايشان با کوشش بسيار تلاش می کردند که راه های پيوند با ديگر دانشجويان را بيابند و در سال های بعد به جنبش عمومی دانشجويان و مردم پيوستند.

در عين حال ظهور جنبش چريکی در کشور تاثيرات جدی خود را در دانشگاه ها گذاشته بود. از سويی اميد به تغيير زودرس در ميان دانشجويان افزايش يافته بود و از سوی ديگر ميزان فشار و اختناق در دانشگاه ها افزايش يافته بود. رايگان شدن تحصيل در قبال گذراندن طرح در مناطق محروم ايران نيز موجب شده بود تعدادی از با استعدادترين جوانان کشور از روستاها و شهرستان های کوچک به بهترين دانشگاه ها راه پيدا کنند و در کوی دانشگاه و در خانه های مشترک در شهرهای بزرگ سکنی گزينند و محافل ضد استبدادی و عدالتخواهانه خود را تشکيل دهند.
در چنين جوی در سال ۱۳۵۴ به استقبال ۱۶ آذر می رفتيم. برنامه دانشجويان تلاشگر در فعاليت های «فوق برنامه» درسی اين بود که تمامی دانشجويان از وجود اين روز به عنوان روز دانشجو اطلاع پيدا کنند و با اعتصاب و شرکت نکردن در کلاس های درس، شانزدهم آذر، روز تعطيل دانشجويی به حساب آيد. کاری که با توجه به مسائل پيش گفته، در شرايطی که ما داشتيم، چندان ساده نبود.
۱۶ آذر ۵۴ و ۵۵ برای ما چنان گذشت که علاوه بر يک حضور عمومی با تکرار چند باره شعار جاودانه «اتحاد، مبارزه، پيروزی» و پراکندگی سريع به دنبال آن، دانشجويان برنامه های فوق برنامه، حضور نمايشی چشمگيری در صحن دانشکده داشتند و نشان داده می شد که در کلاس های درس حضور نيافته اند، بدون آنکه توانسته باشيم از تشکيل جلسات درسی در اين روز به طور کلی جلوگيری کنيم يا با رفتن به کلاس هايی که دائر شده بود، از دانشجويان خواسته شود که کلاس را ترک کنند. امری که با گشايش مختصر در وضعيت سياسی کشور در سال ۵۶ صورت گرفت و دانشجويان اين توان را در خود ديدند که به طور جمعی به کلاس های دائر مراجعه کنند و علنا از دانشجويان ديگر بخواهند که کلاس ها را در اين روز ترک کنند. امری که با استقبال معين ساير دانشجويان مواجه شد و تعدادی به اعتصاب پيوستند.
اما شانزده آذر ۵۷ حال و هوای ديگری داشت. با اوجگيری جنبش اعتراضی ضد استبدادی و عمومی شدن مبارزه به ويژه پس از جمعه سياه ۱۷ شهريور ۵۷، در مهر ماه عملا اعتصاب عمومی دانشجويان برقرار بود و حکومت، تعطيلی آن ترم را اعلام کرد. در درون دانشگاه ها تنها دانشجويان می توانستند رفت و آمد داشته باشند و تنها فعاليت های فوق برنامه بودند که جريان داشتند. کتاب های جلد سفيد که قبلا به تعداد معدود با جلد روزنامه ای، دست به دست می گشت، با تيراژهای باور نکردنی چاپ می شدند و تکثير می شدند و دانشجويان با ولع فراوان آنان را مطالعه می کردند.

۱۶ آذر آن سال با تظاهرات تمامی دانشجويان دانشگاه تهران از دانشکده های مختلف در زمين فوتبال دانشگاه که بعدا به محل نماز جمعه شهر تهران تبديل شد، لطف خاصی پيدا کرد. صدها دانشجوی دانشگاه را که با شعارهای خود، تغييرات بنيادی را طلب می کردند، ده ها هزارتن از مردم در خيابان های اطراف دانشگاه همراهی می کردند. برقراری عميق ترين پيوندهای عاطفی با توده مردم و زحمتکشان که دانشجويان همواره آرزو می کردند، اکنون تامين شده بود و خوشحالی دانشجويان حد و مرزی نمی شناخت. تعدادی از دانش آموزان و زندانيان سياسی به تازگی آزاد شده از زندان ها، که طبعا کارت ورود به دانشگاه را نداشتند، توانسته بودند از راه هايی به دانشگاه وارد شوند که حضورشان در کنارمان مايه دلگرمی فراوان بود. آن لحظات برايم حاوی دلچسب ترين خاطرات در تمام سال هايی که ۱۶ آذر را تجربه کرده يا تعقيب کرده ام، هستند.
۱۶ آذر ۵۸، از آنجا که بيشتر به فعاليت در عرصه هايی ديگر مشغول بودم، حاوی خاطرات ناب و ويژه ای برايم نبود و در ميان انبوه رويدادهايی که هر روزه روی می داد، به رغم اهميتش، برايم تنها يکی از ده ها رويداد مهم آن سال بود. پس از "انقلاب فرهنگی" ارديبهشت ۵۹ و بسته شدن مجدد دانشگاه ها، به جز اقليتی از دانشجويان چون ما که به خاطر نياز جامعه به پزشک از ادامه تحصيل، باز داشته نشدند، با تعطيلی دانشگاه ها عملا مجالی برای بزرگداشت ۱۶ آذر در محيط دانشگاه ها فراهم نبود. پس از خرداد ۱۳۶۰ و افزايش سرکوب، کار دشوارتر شد و برگزاری ۱۶ آذر نتوانست از اقداماتی در چهارچوب محافلی از دوستانی که از سال ها پيش يکديگر را می شناختند و به هم اعتماد کامل داشتند، فراتر رود.
دوران دانشجويی من در سال ۱۳۶۰ پايان يافت. سال هايی به طبابت مشغول و سپس در سال ۶۲ از کشور خارج شدم. از پاييز ۶۱ که دانشگاه ها بازگشايی شدند، در آغاز به جز دو انجمن دانشجويی وابسته به حکومت يعنی دفتر تحکيم وحدت حوزه و دانشگاه و انجمن های اسلامی، تمامی تشکل های مستقل دانشجويی نابود شده بودند. سال ها طول کشيد تا دفتر تحکيم وحدت با حضور تعداد فزاينده ای از دانشجويان مستقل در صفوفش تغيير ماهيت دهد و بدين ترتيب،‌ تشکل های مستقل ديگر دانشجويی تشکيل شدند. در اين سال ها من نيز همچون صدها کوشنده سياسی و مدنی و متعاقبا مدافع حقوق بشر، فعاليت های دانشجويان و تلاش هايشان برای بزرگداشت ۱۶ آذر و بعدا ۱۸ تير را تعقيب و به عزيزان دانشجو افتخار کرده ام.
اکنون در آستانه ۱۶ آذر امسال، تلاش هايی برای احيای تشکل های دانشجويی که در بعد از خرداد ۸۸ در معرض سرکوب شديد بوده اند، صورت می گيرد. جنبش دانشجويی، نيروی محرکه عمده جنبش آزاديخواهانه و ضد استبدادی مردم در راستای دستيابی به دموکراسی و رعايت حقوق بشر در جامعه است. باشد که امسال شاهد بزرگداشت شايسته تر ۱۶ آذر و سه جانباخته در يادها جاودان آن، مصطفی بزرگ نيا، مهدی شريعت رضوی و احمد قندچی باشيم.
XS
SM
MD
LG