لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۴۲

اتصالی به ول‌کنِ زانو در حضور دادستان


خواب دیدم با شورت و پیراهن ورزشی وارد دفتر حجت‌الاسلام منتظری دادستان کل کشور شده‌ام. حاج آقا مشغول نوشتن مطلبی بود و خوشبختانه هنوز متوجه حضورم نشده بود.

تلاشم بر این بود که به نحوی قسمت تحریک‌آمیز و عریان بدنم را که از انتهای پاچه شورت ورزشی تا ابتدای جوراب بلندم را تشکیل می‌داد و در زبان فارسی نعوذبالله به آن زانو می‌گوییم، بپوشانم اما تلاش موفقیت‌آمیزی نبود. شورت ورزشی را که پایین می‌کشیدم نواحی حساس بالاتر به خطر می‌افتاد و جوراب را که بالا می‌کشیدم خطر پارگی آن و بیرون افتادن ماهیچه‌های تحریک‌آمیز ساق پایم افزایش پیدا می‌کرد.

به شدت با خود درگیر بودم که ناگهان پارچه‌ای رویم افتاد. فکر کردم زیر بیرق اسلام قرار گرفته‌ام، اما بعد فهمیدم بیرق نیست، عباست. ظاهراً حاج آقا متوجه حضورم شده بود و برای اینکه بیشتر از این اسلامم به خطر نیافتد عبای مبارکش را به رویم انداخته بود. با ترس گفتم:«حاج آقا واقعاً کمک کردید دستتون درد نکنه.»

با عصبانیت گفت: «خجالت نمی‌کشی با این وضع می‌گردی؟»

گفتم: «خجالت نه ولی سیگار اگه هست خدمتتون ممنون میشم.»

نمی‌دانم چرا شیرین زبانی‌ام گل کرده بود. زنگی که روی میزش بود را به صدا درآورد و با نگاهی تهدیدآمیز گفت: «واستا تا خدمتت برسم.»

گفتم: «حاج آقا تا سیگارو بیارن میشه بفرمایید زانو چجوری تحریک‌آمیزه؟»

سری تکان داد و گفت: «واقعاً تو یعنی به زانو حسی نداری؟»

گفتم: «به جان عزیزتون من به بصل‌النخاع بیشتر می‌تونم از زانو حس داشته باشم»

نگاهی تئاتری به افق انداخت و نفسی عمیقی کشید و گفت: «امان از زانو! امان از زانو!»

زانوهایم به طرزعجیبی مورمور شد و احساس خطر کردم. گفتم: «باشه حاج آقا پس من یه موز بر می‌دارم و مرخص میشم.»

در این لحظه در باز شد و ده‌ها بانوی گشت ارشادی جیغ زنان و زانو زانو گویان وارد اتاق شدند. حاج آقا منتظری خنده مهیبی سرداد و یکی از بانوان گشت ارشاد که ظاهراً رئیس‌شان بود به سمت من آمد و بقیه هم دنبالش راه افتادند. حاج آقا گفت: «قشنگ ازش پذیرایی کنید!»

رئیس بانوان گشت ارشادی جلوتر می‌آمد و من به سمت پنجره اتاق عقب عقب می‌رفتم. ناگهان دهان مبارکش را از پر چادرش بیرون آورد و با صدای آن پسرک گفت: «ول‌کنم به زانوت اتصالی کرده. خرررراب شده!»

در این لحظه خوشبختانه به لبه پنجره رسیده بودم و به اذن خدا خودم را پنجره به بیرون پرت کردم و ظاهراً به همین دلیل است که الان در بیداری در حالی که رباط صلیبی زانویم پاره شده برایتان خواب می‌نویسم.

XS
SM
MD
LG