«فریاد فشرده» عبدی بهروانفر در روستای «شلمرود»

  • کیوان حسینی

شلمرود نخستین آلبوم عبدی بهروانفر است.

«حسنی» شخصيت داستانی برای کودکان، در روايت موسیقایی عبدی بهروانفر، نه کثيف است و نه تنبل، او شوريده است، ماجراجو است و از قطعه ای به قطعه ديگر، قاطی زندگی روزمره يک جوان امروزی و از لابه لای ماجراجويی ماليخوليايی خود به «شلمرود» می رسد.


عبدی بهروانفر، کسی که می توان او را بعد از محسن نامجو، دومين پديده خلاق گروه راک زيرزمينی «ماد» خواند، با انتشار آلبوم «شلمرود»، سبک و سياق تازه ای را پيش روی علاقه مندان موسيقی غيرمتعارف فارسی قرار داده است.


«شلمرود» ده قطعه دارد و از سوی کمپانی مستقل بم آهنگ، در کانادا منتشر شده است.


از ماد تا فريادی «فشرده»!


عبدی بهروانفر، مدتها است که برای آشنايان با موسيقی زيرزمينی – به ويژه هواداران محسن نامجو – نامی آشناست.


او سرپرست گروهی است به نام «ماد» که در مشهد شکل گرفت و محسن نامجو، نوازنده و خواننده ای که بعدها شهرت خيره کننده ای به دست آورد، يکی از اعضای آن بود. خيلی ها «ماد» را با اثری در سومين دوره فستيوال موسيقی تهران آونيو شناختند.


از «ماد»، آنچه مانده تا امروز – به جز ضبط های غيرحرفه ای اجراهای زنده که دست به دست می چرخند – دو هنرمند جوان هستند که نتيجه تجربه خود را در دو آلبوم منتشر کرده اند: «ترنج» و «شلمرود».

نه تنها «ماد» برای موسيقی خود تلاش داشت که در نوآوری و تلفيق سبک های گوناگون و از آن مهم تر، شکل دادن يک سازبندی جديد، نقشی پيشرو به عهده بگيرد، بلکه اصولا عبدی بهروانفر که نوازنده و خواننده گروه بود، آموزش ديده سبک های گوناگون است؛ آموزش هایی که تاثیرش در تلفیق های گاه و بی گاه «ماد» نمایان می شد.


اشعار گروه نيز چنانکه عبدی می گويد، به واسطه ورود مصطفی ياوری، به دو عنصر تازه پيوند خوردند: نخست اينکه اشعار به آيينه زندگی، علايق و دريافت های اعضا نزدیک شدند و دوم اينکه «تاريکی درونی مصطفی»، فضايی گاه بسيار افسرده را به ترانه ها افزود.


مصطفی اگرچه «در روز تولدش از دنيا رفته است» و ديگر در کنار گروه نيست، اما اين تاثير دست کم در آثار عبدی هنوز هويداست.


از «ماد»، آنچه مانده تا امروز – به جز ضبط های غيرحرفه ای اجراهای زنده که دست به دست می چرخند – دو هنرمند جوان هستند که نتيجه تجربه خود را در دو آلبوم منتشر کرده اند: «ترنج» و «شلمرود».


ديگر اعضای گروه، نه به شکل منسجم و برنامه ريزی شده، اما با حضور در ضبط آثار و قبول مسئوليت نواختن برخی قطعات در هر دو آلبوم حضور داشته اند.


ضمن اينکه در آلبوم «ترنج» يکی از آثار عبدی نيز با صدای خودش گنجانده شده که هر چند هيچ شباهتی به آثار و سبک و سياق نامجو ندارد، اما اثری است خاص و جذاب.


هيچ کجا آباد عبدی


«شلمرود»، اشاره زيرکانه ای است به ناکجاآباد گمشده ای که می توان رد آن را در اتوبيوگرافی بسيار کوتاه عبدی نيز يافت: او کارش را در مشهد در خانه ای متروک آغاز کرده، به تهران آمده و در سبک های گوناگون آموزش ديده، به مشهد بازگشته و چندين اجرای زنده برپا کرده، با نامجو در «ترنج» همکاری کرده، به تهران رفته و برای تئاتر، موسيقی متن ساخته و اين روزها در ارمنستان است. به نوشته خودش به آنجا رفته تا نوازندگی گيتار در سبک جاز را آموزش ببيند.


بی قيدی عبدی نسبت به سبک های موسيقی، به سازبندی و شيوه نواختن سازها و آهنگسازی خلاصه نمی شود؛ عبدی در متن ترانه ها نيز، روح سرکشش را به نمايش می گذارد.


اين گونه است که عبدی در قطعه ای به نام «شلمرود» که هم نام آلبوم نيز هست، نه تنها شورش کلامی خود را با روايت لختی از سرگشتگی هايش، بی تعارف نمايش می دهد، بلکه استفاده مکرر از ناسزاهای خيابانی و اصطلاحات روزمره در این ترانه، حس همزادپنداری جوان امروز ايرانی را تحريک می کند؛ نسلی که در باتلاق محدوديت های اجتماعی، بی حال و حوصله و گاه منفعل است، غرغر می کند ولی برای ايجاد تحول «حيرون است» چون فعلا در زيرزمينی متروک، نگران است که مبادا «دو در» شود!


قطعه «شلمرود»، با موسيقی الهام گرفته شده از بلوز و کانتری، رنگ و رويی شادتر نسبت به محتوايی دارد که تنها شنيدن ناسزاهايش می تواند برای خانواده های محافظه کار ايران، سخت باشد. (اين شعر چنان با ناسزاها و اصطلاحات رايج مصرف مواد مخدر درآميخته که اگر کسی بخواهد از سايت بالاترين به آن لينک بدهد، ناچار است يک «+۱۸» رو به روی لينکش بگذارد!)


موفقيت يا عدم موفقيت مالی اين آلبوم، از جمله مسائلی است که عبدی مصرانه می گويد برايش مهم نيست. اما بی شک او بنای کارهای حرفه ای تر آينده اش را می تواند بر ستون هايی بگذارد که اين آلبوم توانایی خلق آنها را دارد.

اما همين هنرمند که شوخ طبعانه کانتری و بلوز را به کارش راه می دهد، در قطعه ای چون «به سرم زد»، هارد راکی بی پيرايه را دستمايه می کند تا اثری کاملا ماليخوليايی خلق کند و فضای قابل باوری را از جمله ای که ده ها بار تکرار می شود (به سرم زد) برای شنونده بيافريند.


با اين همه، بی توجهی – گويا عمدی – اين هنرمند، به برخی علايق سليقه عمومی و پافشاری اش بر آنچه خود آن را «عدم تعلق خاطر به دسته بندی های تجاری» می خواند، گاه و بيگاه در اين آلبوم تکرار می شود؛ فريادهای ماليخوليايی، تکرار عمدی بخش هايی از اشعار يا ناله های سوزناک، شايد در يک اجرای زنده، گروهی از هواداران را به وجد بياورد، اما برای آلبومی که قرار است در دسترس گروه بزرگی از مخاطبان قرار بگيرد، واکنش هايی متفاوت بر می انگيزد. و البته اين واکنش می تواند از سوی گروه بزرگی از هواداران چندان مثبت هم نباشد.


موفقيت يا عدم موفقيت مالی اين آلبوم، از جمله مسائلی است که عبدی مصرانه می گويد برايش مهم نيست. اما بی شک او بنای کارهای حرفه ای تر آينده اش را می تواند بر ستون هايی بگذارد که اين آلبوم توانایی خلق آنها را دارد.


عبدی بهروانفر احتمالا از نام هايی است که در موسيقی روز ايران، در سال های آينده بسیار شنيده خواهد شد.