سمپوزيوم مجسمه سازی تهران؛ از حرمت تا رسميت

در اولين روزهای اسفند ماه، «نخستين سمپوزيوم بين المللی مجسمه سازی تهران» با عنوان «علم، هنر، معنويت» با حضور ۲۲ مجسمه سازی که ماکت های پيشنهادی آنان به تصويب شهرداری تهران رسيده است، در پارک چيتگر گشايش يافت.

در اولين روزهای اسفند ماه، «نخستين سمپوزيوم بين المللی مجسمه سازی تهران» با عنوان «علم، هنر، معنويت» با حضور ۲۲ مجسمه سازی که ماکت های پيشنهادی آنان به تصويب شهرداری تهران رسيده است، در پارک چيتگر گشايش يافت.

۱۶ مجسمه ساز خارجی و ۶ هنرمند ايرانی، ۲۰ روز وقت دارند تا ماکت های پيشنهادی خود را در قالب مجسمه خلق کنند.

رای هيات داوران ۲۲ اسفند اعلام و به آثار برنده اول تا هشتم بين ۷۰ تا ۴ هزار دلار جايزه تعلق خواهد گرفت. هر ۲۲ پيکره در ميادين و پارک های تهران نصب خواهند شد.

سمپوزيوم بين المللی مجسمه سازی را می توان آخرين گام موفق مجسمه سازی ايران برای به رسميت شناخته شدن و شکستن حرمت و ممنوعيت های نانوشته ارزيابی کرد؛ هنری که در نخستين سال های حکومت جمهوری اسلامی ممنوع شده بود، در دهه ۶۰ در حاشيه نمايشگاه های نقاشی و کمی بعد در نمايشگاه های مستقل جان گرفت و در دو دهه نيم گذشته، گام به گام، بر ذهنيت منفی مقامات غلبه کرد تا جائی که شهرداری تهران نيز برای تزئين يکی از آلوده ترين کلان شهرهای دنيا از آن ياری می طلبد.

پارک چینگر، پیش از افتتاح سپوزیوم (منبع: سایت رسمی سمپوزیوم مجسمه سازی تهران)

ممنوعيت اعلام نشده مجسمه سازی در اولين سال های پيروزی انقلاب اسلامی، ريشه در حرمت مجسمه و پرتره در تاريخ ايران پس از اسلام داشت.


در اغلب اديان مجسمه سازی و نقاشی از کاراترين ابزارهای انتقال مفاهيم و تاريخ مذهب برای مخاطبانی بود که به دليل بی سوادی از خواندن متون مذهبی عاجز بودند.

بخش اصلی گنجينه غنی نقاشی و مجسمه سازی اروپا، هند و تمدن های کهن آمريکای مرکزی و جنوبی را مجسمه ها و نقاشی های مذهبی شکل می دهند.

حتی پروتستانيزم، که هنر را از کليسا اخراج کرد، ممنوعيت نقاشی و مجسمه را به محيط های بيرون از کلسيا تعميم نداد. اسلام اما ، در واکنش به بت پرستی اعراب، ساختن پيکره خالق و تصوير پرتره او را به شدت حرام کرد.

در ايران پيش از اسلام مجسمه سازی ممنوع نبود اما به شهادت آثار بر جای مانده، در مقايسه با تمدن های همزمان يونانی و رومی، رونق چندانی نداشت.

پس از اسلام بسياری از مراجع معتبر مذهبی حرمت مجسمه و نقاشی را به تجسم عينی خالق و ساختن تنديس و تصوير او محدود می کردند، اما حرمت پيکره سازی از خالق به مجسمه سازی و نقاشی تعميم يافت.

مجسمه سازی، جز در محدوده گچکاری پرنده و گل و گياه، و نقاشی، جز در قالب کم جان مصور کردن ــ ايلوستراسيون ــ مينياتوری متون و نقاشی قهوه خانه، حمام و پرده های مذهبی، ممنوع و حرام شد.

فرهنگ و تمدن ايرانی نزديک به يک هزاره، در حسرت موسيقی، رقص، مجسمه و نقاشی، تاريخ هنر خود را در شعر زيست.

در دوران پهلوی اول و با نصب مجسمه های شاه و برخی از بزرگان فرهنگ ايرانی در ميادين شهرها، مجسمه سازی در ايران آغاز شد، اما تنها در دهه های چهل و پنجاه بود که مجسمه سازی همچون ديگر هنرها در ايران جان گرفت.

در اين دو دهه نمايشگاه های مجسمه سازی رونق گرفتند و هنرمندانی چون پرويز تناولی، مجيد مددی و شهلا پور آثار با ارزشی خلق کردند.

هم در اين دو دهه بود که ميدان های شهرهای ايران از پيکره های شاه و شهبانو اشباع شدند. حتا پارک وليعهد ـــ پارک دانشجوی کنونی ـ با مجسمه های شاهزاده پهلوی در حال بازی تزئين شد.


یک مجسمه ساز ایتالیایی در حال اجرای اثر خود (منبع: سایت رسمی سمپوزیوم مجسمه سازی تهران)

يکی دو سال پس از انقلاب، نيازهای تبليغاتی حرمت مذهبی و ممنوعيت سنتی پرتره و مجسمه را شکست و تصاوير امام، آيت الله منتظری و «شهدای» انقلاب و جنگ بر ديوارهای شهرها ظاهر شدند.


متون رسمی دهه شصت مجسمه سازی را «پيکره سازی» ناميدند تا بار سنتی حرمت مجسمه را از قامت اين هنر پاک کنند.

هنرمندان مجسمه ساز، آفريده های خود را نخست در حاشيه نمايشگاه های نقاسی عرضه کردند. چند سال بعد با برگزاری نمايشگاه های مستقل راه بر مشتاقان اين هنر بازتر شد.

شهرداری تهران در دوران شهرداری آقای کرباسچی، نصب مجسمه با مضامين و پيام های مذهبی را در پارک ها و برخی ميادين گسترش داد. با تدريس دوباره مجسمه سازی در دانشگاه تهران اين هنر در مجامع آموزشی به رسميت شناخته شد.

پيکر برهنه آدمی از دست مايه های اصلی مجسمه سازی است. حساسيت بسيار بالای سانسور ايران به پيکر برهنه آدمی، مجسمه سازان ايرانی را به پيروی افراطی از انتزاع، تمثيل و سمبليزم مجبور کرده است.

طنزی که مرز زمان را شکست

در سه دهه گذشته يکی از رخدادهای تاريخ مجسمه سازی ايران، با اجرای سناريوئی که ايرج ميرزا در سال های پايانی حکومت قاجار نوشته بود، سد زمان را شکست.

در دوران پهلوی دوم، جلو در ورودی وزارت کشاورزی در بلوار کشاورز کنونی ـ اليزابت سابق ــ مجسمه فلزی سياه رنگ زن و مردی روستائی به هنگام کار در مزرعه نصب شده بود.

مو و زانوی زن، به سبک زنان روستائی شمال ايران به هنگام کار در مزارع برنج برهنه بود.

پس از انقلاب با دو قطعه فلز سياه رنگ، مو و زانوی زن را پوشاندند. چندی بعد مجسمه «محجبه شده» را به محوطه موزه هنرهای معاصر منتقل کردند.

ايرج ميرزا، نزديک به صد سال پيش، در يکی از زيباترين طنزهای خود روايت می کند:

«بر سر در کارونسرائی ـ تصوير زنی به گچ بريدند

ارباب عمائم اين خبر را ـ از مخبر صادقی شنيدند

گفتند که واشريعتا، خلق ـ روی زن بی نقاب ديدند

آسيمه سر از درون مسجد ــ تا سر در آن سرا دويدند

ايمان و امان به سرعت برق ـ می رفت که مسلمين رسيدند

اين آب آورد و آن يکی خاک ــ يک پيچه ز گل بر او بريدند»

ايرج ميرزا در ادامه با طنزی ماندگار تصويری زيبا از برخورد مردمان روزگار با هنر به دست می دهد. اما طنزی شيرينی که به واقعيت می پيوندد اغلب باری تلخ می دهد.

با اين همه مجسمه سازی ايران به حيات خود ادامه داد و برگزاری نخستين سمپوزيوم مجسمه سازی، حتا درغيبت نامداران اين هنر، نشانه ائی است از آن که بار ممنوعيت سنتی و حرمت مذهبی اين هنر حتا در محافل اصول گرا نيز شکسته است.