مرتضوی؛ نوای دیگری از تنبک و دف با احساس «سبز»

محمدرضا مرتضوی، نوازنده سازهای دف و تنبک در یکی از اجراهای خود در آلمان

زاده اصفهان است و هم سن و سال انقلاب. از شش سالگى تنبك مى نوازد و اين ساز كهن ايرانى را از حالت همراهى كننده با ديگر سازها به در آورده و به آن چهره اى نو و مستقل بخشيده.

اين هنرمند جوان محمدرضا مرتضوى نام دارد. هنرمندى كه در برنامه هنرى اش در آلمان و ديگر كشورها نواى ديگرى از دل دو ساز، یعنی تنبك و دف به گوش مى رساند.



از محمدرضا مرتضوى مى پرسم چه نگاهی به ساز تنبك دارد؟

محمدرضا مرتضوى: من از شش سالگى شروع كردم تنبك را و به مرور زمان بعد از اينكه دوره معمول تنبك نوازى را ياد گرفتم، احساس كردم كه در درونم انرژى هست كه توانسته خودش را نشان دهد، در واقع از مرزهاى تعيين شده و چارچوب هاى تعيين شده خارج شود و بيايد بيرون. چراكه احساس مرز نمى شناسد و موسيقى هم چون ارتباط مستقيم با احساس دارد نمى تواند بايد و نبايدى در آن وجود داشته باشد.

به اين دليل به مروز زمان و تا به حال سى تكنيك جديد به تنبک اضافه كرده ام كه به زودى در كتابم خواهد آمد. اين تكنيك ها... احساس كردم كه اگر نتوانم خودشناسى ام را قوى كنم و پيدا كنم كه چرا اصلا تنبك مى زنم و موسيقى كار مى كنم... به اين نتيجه رسيدم كه خودشناسى مى تواند تاثير سازنده اى بر پيشرفتم داشته باشد.

آن موقع كه احساس كردم با ساز دارم يكى مى شوم، خود به خود و بى هيچ تلاشى تكنيك هاى جديد ابداع شد و چون ذهنم دنبال صداهاى جديد بود، دوست داشتم خودم را راحت كنم از بايد و نبايد هاى موجود.

چه شد كه محمدرضا مرتضوى پا را از مرزهاى شناخته شده موسيقى فراتر گذاشت و به سوى نوآورى در دو ساز كوبه اى تنبك و دف گام نهاد؟

مى توانم واضح بگويم: ديكتاتورى! مى شد با نوگرايى در موسيقى در ابداعاتى كه انجام مى دادم... و دوستانى كه نوآور هستند واقعا با صداقت كار مى كنند و نوآورى انجام مى دهند، صداى مرا مى شنوند و درك مى كنند كه من چه مى گويم... اين خودش عامل مثبتى بود براى پيشرفت من. چرا كه اگر من خودم را زير فشار احساس نمى كردم و مخالفت نمى شد من هم شايد به ابداعاتم ادامه نمى دادم. مخالفت مى شد از طرف اساتيدى كه خيلى راديكال مى خواستند بگويند: نه، مو به مو بايد مانند گذشته ساز زد.

يعنى در واقع شما سنت شكنى كرديد؟

بله. در واقع مى توانم بگويم ساختار شكنى كردم ولى مى توانم بگويم آن چيزى كه امروز نو است پنجاه يا صد سال ديگر تبديل شود به سنت.

در هنرى كه آن را نمايندگى مى كنيد، آيا يك هنرمند تك رو هستيد؟

فكر مى كنم همينطور باشد. خودم را تنها احساس كرده ام و مى كنم. مى توانم بگويم كه فقط سازم است كه مرا صد در صد درك مى كند.»

محمدرضا مرتضوى، هنرمند جوان ايرانى به تازگى با دو ساز تنبك و دف خود در فيلارمونى معروف شهر برلين و در صحنه فرهنگ هاى جهان در شهر كلن حاضر شد و حدود دو ساعت به تنهایی با اين دو ساز ريتم هاى ابداعى خود را ارائه داد.

چگونگى احساس او در اين دو برنامه بزرگ كه بازتاب گسترده اى در رسانه هاى گروهى آلمان داشته، ديگر پرسش راديو فردا از وى بود.

مرتضوی: احساس خيلى زيبايى بود براى من. جالب است بعد از پنج دقيقه اى كه قطعه اول را زدم با اينكه چشم هاى من بسته مى شود، ولى احساس كردم مى توانم با انرژى ام به مردم نزديك شوم و احساس شان را لمس كنم و با توجه به ابداعاتى كه روى ساز داشتم بتوانم حس ام را به مردم نزديك كنم. واقعا احساس پرواز داشتم، من و شنونده. يعنى ديگر با هم بوديم، "ما" بوديم. اين بود كه زمان از دستمان خارج شد. يعنى ۱۲۰ دقيقه تكنوازى، چه براى من چه شنونده، مثل برق گذشت. يعنى زمان از دستمان خارج شد. برايم بيشتر ارزش داشت كه آن هدفى كه دنبالش بودم تحقق پيدا كرد. در آن كنسرت. خيلى شفاف و روشن.»

ما اگر بخواهيم يك جامعه باز داشته باشيم، يك فضاى باز فرهنگى داشته باشيم، بايد اين را بپذيريم كه برخورد نسبت به همكار خودمان باید باز باشد. فضايى در ايران به وجود مى آيد كه اگر يك نفر بت شد، متاسفانه قادر است كه از قدرت خود سوء استفاده كند و ديگران را كنار بزند.

محمدرضا مرتضوی
محمدرضا مرتضوى راز موفقيت خود در موسيقى را در خودشناسى جستجو كرده:

«خودشناسى خيلى به من كمك كرد. حتى آن موقع هم كه ايران زندگى مى كردم با توجه به فشارهاى زيادى كه از طرف هنرمندان ديگر بود، به خاطر نوآورى هايى كه مى كردم، به هيچ نوعى زير بار حرف زور در موسيقى نرفتم.»

به همين خاطر هم تك رو شديد!

«خب. ولى با خودشناسى و باور كردن آن عشقى كه در درونم داشتم، باور كردم و ايمان داشتم كه مى توانم آن تخيلى را كه در ذهنم دارد روى ساز اجرا كنم.»

تازه ترين آلبوم موسيقى محمدرضا مرتضوى «دستان سبز» نام دارد. از اين رو از اين هنرمند مى پرسم اين عنوان با حركت هاى آزاديخواهانه در ايران كه از يك سال پيش به اين سو پررنگ تر شده است، پيوند و ارتباطى دارد؟

«همين كه در کارم ساختار شكنى مى كنم، دوست دارم از مرز عبور كنم، خود اين ربط دارد به جنبش سبز و مى توانستم به عنوان يك ايرانى خودم را قانع كنم كه بگويم خب من حالا دارم كار هنرى مى كنم، چطور با صداقت احساسم را نشان دهم كه من هم در ايران خودم را احساس مى كنم و با اكثريت مردمى كه در ايران دارند زندگى را دنبال مى كنند.»

سئوال بعدى من باز در همين پيوند است. اين مچ بند سبز كه به دستان شما هست و مدتهاست مى بينيم که این مچ بند در تالارهاى مختلف اروپا كه برنامه اجرا مى كنيد را می بندید. به احتمال زياد اين هم ارتباط دارد به همان جنبش سبز در داخل ايران؟

«بله. همينطور است. يك حسى است كه با آن قدرت مى گيرم. بهتر مى توانم احساسم را، دردم را منتقل كنم. اگر چه خيلى قطعات مى تواند حس برانگيزاننده اى داشته باشد. من از آنجا كه ديدگاهم همه چيز را به هم ربط مى دهد، از اين دست بند يك قدرت مى گيرم.»

محمدرضا مرتضوى در اين گزارش ويژه راديو فردا از پيوند و ارتباط خود با هنرمندان جوان و گرفتارى هاى آنها در ايران هم مى گويد:

«آرزويم اين است كه با نسل خودم بيشتر در تماس باشم. چرا كه فكر مى كنم همين نسل خود ماست كه مى تواند فضاى موسيقى ايران را یک کمی تکان دهد. چون سى سال است می بینیم كه خيلى از اساتيد زحماتى كشيدند و خيلى كارها را روى صحنه بردند. منتها چندين سال است كه به جاى پيشرفت، پس رفت مى بينم.

دوست دارم در برخوردها در جامعه موسيقى ايرانى یک کمی لطافت بیشتر باشد. بعد از انقلاب، زمخت ساز زدن، زمخت مضراب زدن، نه تنها زياد شد بلكه متاسفانه برخوردهايى كه در درون موسيقى ايرانى مى شود ديكتاتورى است.

ما اگر بخواهيم يك جامعه باز داشته باشيم، يك فضاى باز فرهنگى داشته باشيم، بايد اين را بپذيريم كه برخورد نسبت به همكار خودمان باید باز باشد. فضايى در ايران به وجود مى آيد كه اگر يك نفر بت شد، متاسفانه قادر است كه از قدرت خود سوء استفاده كند و ديگران را كنار بزند. اين همه جوان، اين همه نوازنده هاى خوب كه در ايران مى توانند دنيا را تكان دهند با سازشان، بايد در خانه بنشينند و در واقع بيكار بمانند در ايران و يك سرى همينطور بيايند برنامه اجرا كنند.»

پرسش آخر من از شما اين است كه تا كى در نظر داريد در تالارهاى موسيقى اروپا و جاهاى ديگر با همين ساز تنبك و دف ظاهر شويد؟

«تا آنجا كه احساس كنم اين تاثيرگذارى واقعا دارد راه خودش را جلو مى برد. وقتى كه احساس كنم كه شنونده تاثير گرفته و اكثرا مى گويند كه يك اتفاقى در ما افتاده و مى رويم خانه، برايم خيلى ارزش دارد و مرا خوشحال مى كند. به من انرژى مى دهد كه همچنان به كارم ادامه بدهم.»