قیام ۳۰ تیر و خون مصدقی‌ها بر کف خیابان

  • کیوان حسینی

روز ۳۰ تیر، معترضان به نخست‌وزیری احمد قوام به خیابان آمدند.

سری برنامه‌های «سقوط»، در شصت سالگی ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصل‌تر از همیشه خواهد کاوید. در این سلسله برنامه‌ها بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد.
(در قسمت پیشین دیدیم که چگونه محمد مصدق بعد از نیمه تمام گذاشتن انتخابات مجلس و البته پیروزی‌های دیپلماتیک پیاپی در برابر بریتانیا، در تیرماه سال ۳۱ خورشیدی از شاه خواست که فرماندهی کل قوا را به او بسپارد. شاه نپذیرفت و مصدق هم در مقام اعتراض، از نخست وزیری کناره گرفت. شاه این بار احمد قوام را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد و التهاب سیاسی ایران در روزهای پایانی تیرماه سال ۳۱ به اوج رسید.)

Your browser doesn’t support HTML5

برنامه هفتگی سقوط - قسمت هجدهم: قیام ۳۰ تیر

نهضت ملی کردن نفت در روز ۲۶ تیرماه سال ۳۱، با بزرگترین بحران از زمان آغاز مبارزه ضد بریتانیایی روبه‌رو شد. مصدق شب قبل استعفا کرده بود و مجلس ۷۹ نفره می‌بایست نخست وزیری احمد قوام را بررسی می‌کرد.

رئیس مجلس اعلام کرد که در همان روز در یک جلسه غیرعلنی، نخست‌وزیری قوام بررسی خواهد شد اما یاران مصدق از همان نخستین ساعات مقاومت کردند.

در مجلس هفدهم شورای ملی نزدیک به ۳۰ نماینده از جبهه ملی حضور داشتند. این نمایندگان در نامه‌ای به رئیس مجلس از او خواستند تا پیش از بررسی نخست وزیری قوام، در جلسه‌ای، توضیحات آنها شنیده شود. رئیس مجلس مخالفت کرد و نمایندگان جبهه ملی هم در جلسه بررسی صلاحیت قوام شرکت نکردند.

با این حال جلسه تشکیل شد و قوام‌السلطنه که در آن زمان ۷۹ ساله بود با رأی ۴۰ نماینده، برای پنجمین بار نخست وزیر ایران شد.

گویی بازی تمام شده بود و کار نفت به آخر خط رسیده بود.

جنگ بیانیه‌ها

جبهه ملی در نخستین گام یک بیانیه صادر کرد. کوروش زعیم عضو کنونی شورای مرکزی جبهه ملی و پژوهشگر تاریخچه این گروه سیاسی درباره واکنش جبهه ملی بعد از نخست وزیری قوام می‌گوید: «روز ۲۷ تیر، ۳۱ نفر از نمایندگان جبهه ملی، بیانیه‌ای علیه رأی اعتماد مجلس منتشر کردند و یادآوری کردند که بدون مصدق، ادامه و پیروزی نهضت ملی کردن نفت ممکن نیست.»

اما این بیانیه خیلی سریع به زیر سایه بیانیه دیگری رفت که بازتابی بسیار وسیع در جامعه پیدا کرد. نخست‌وزیر احمد قوام، در بیانیه‌ای تاریخی، پیشاپیش هرگونه مقاومت در برابر خود را با مشتی آهنین تهدید کرد؛ بیانیه‌ای کوتاه اما صریح و تا اندازه‌ای دور از انتظار که در آن آمده بود:
«... ایران دچار دردی عمیق شده و با داروهای مخدر درمان‌پذیر نیست. من‌ همان اندازه که از عوام‌فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسایل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده‌اند، لطمه شدیدی به آزادی‌ وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را از نیم‌قرن به این طرف به‌هدر داده‌اند. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان، دست به تشکیل محاکم انقلابی زده و روزی صد‌ها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون، قرین سیه‌روزی سازم. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواحی حکومت فرا رسیده است. کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد. من در عین احترام به تعالیم مقدسه اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد. احمد قوام»

این بیانیه در چندین نوبت از رادیو پخش شد تا همه بشنوند؛ همه آنها که ماههای متوالی دل به سیاستهای متفاوت مصدق بسته بودند و بارها برای شنیدن سخنرانی‌هایش به میدان بهارستان می‌آمدند. کسانی که پیشتر از خبرهای سفرهای مصدق به نیویورک و لاهه خوشحال شده بودند و او را سیاستمداری مستقل می‌شناختند که به جای حرف‌شنوی از قدرت‌های خارجی، به فکر منافع آنهاست.

هواداران مصدق با چنین تصویری از او و جنبش ملی کردن نفت، به راحتی مرعوب نمی‌شدند. از اینجا صحنه سیاست داخلی ایران عرصه بیانیه‌های پیاپی هواداران دو طرف علیه یکدیگر بود.

کوروش زعیم می‌گوید که جبهه ملی خیلی سریع در پاسخ به بیانیه قوام، بیانیه‌ای صادر کرد و در آن اعلام کرد «تسلیم مطامع نخواهد شد.»

مظفر بقایی در حال سخنرانی همراه با ۱- کریم سنجابی ۲-حسین فاطمی ۳-علی شایگان

جبهه ملی در همین بیانیه، از تمامی هودارانش خواست تا در روز ۳۰ تیر دست از کار بکشند و در حمایت از محمد مصدق به خیابان بیایند.

بیانیه جبهه ملی با پاسخ مهدیقلی علوی مقدم، فرماندار نظامی تهران روبه‌رو شد. علوی مقدم در بیانیه شدیداللحن خود جبهه ملی را «عده‌ای آشوب طلب» معرفی کرد و تهدید کرد که «دستور دستگیری محرکین و اغوا کنندگان» صادر شده است.

ورود کاشانی

کوروش زعیم فضای کشور در آستانه روز ۳۰ تیر را چنین توصیف می‌کند: «در روز ۲۸ تیر، میدان بهارستان که نزدیک خانه ما بود، شبیه به میدان جنگ بود. چون پر بود از سرباز و تانک و زره‌پوش. نیروهای مسلح دور میدان را محاصر کرده بودند. فراکسیون ۳۱ نفره جبهه ملی درون مجلس بودند و از آنجا بیانیه صادر می‌کردند. کاشانی هم بیانیه‌ای داد و از قوام خواست که ظرف ۴۸ ساعت کناره‌گیری کند وگرنه خودش کفن خواهد پوشید و پیشاپیش مردم به مبارزه خواهد پرداخت. قوام‌السلطنه، دستور دستگیری آیت‌الله کاشانی را صادر کرد.»

از اینجای کار آیت‌آلله کاشانی هم شمشیر را از رو بست. او که به عنوان نماینده مردم مصونیت پارلمانی داشت، کنفرانسی مطبوعاتی ترتیب داد و در آنجا، مساله نخست وزیری قوام و کناره‌گیری مصدق را مساله نفت دانست.

کاشانی گفت که انگلیسی‌ها می‌خواهند بار دیگر با ابزار قوام بر مردم ایران حکومت کنند و در بیانی هیجان‌آفرین و نادر گفت تا خون در ریگ و او مردم ایران است، نخواهند گذاشت که قوام بر سر کار بماند.

برخورد قاطع آیت‌الله کاشانی تا اندازه‌ای فضا را دگرگون کرد. فرماندار نظامی تهران در رادیو از نمایندگان جبهه ملی خواست تا مردم را به آرامش دعوت کنند.

نمایندگان جبهه ملی هم که در ساختمان مجلس شورای ملی مستقر شده بودند، بیش از هر چیز به دنبال تظاهراتی باشکوه در روز ۳۰ تیر بودند و از تمامی ابزارهای تبلیغاتی و رسانه‌ای خود برای دعوت مردم به این تظاهرات بهره می‌بردند.

همزمان حزب توده نیز – به رغم اینکه در آن زمان عملا یک تشکیلات غیرقاونی محسوب می‌شد – اما به ائتلاف نانوشته مقابله با احمد قوام برخواست و اعلام کرد که در روز ۳۰ تیر، تظاهراتی در تهران برپا خواهد کرد.

بازی پیچیده شاه

ایران در حالی در آستانه روز موعود یعنی ۳۰ تیر به صحنه داغ زد و خورد سیاسی تبدیل شده بود که شاه نیز، در معادلات قدرت، بازی پیچیده‌ای انتخاب کرده بود.

او اصولاً می‌توانست در کنار قوام قرار بگیرد و عملاً بریتانیایی‌ها را راضی نگاه دارد. و می‌توانست در کنار مصدق قرار بگیرد و با کابوس احتمال کنار گذاشته شدن از قدرت به دست نیروهای خارجی – همانند پدرش – شب‌ها بخوابد.

عباس میلانی، استاد دانشگاهی که مطالعات مفصلی درباره زندگی شاه انجام داده و اخیرا کتاب «نگاهی به شاه» را منتشر کرده، می‌گوید که شاه حتی مخفیانه به سران جبهه ملی پیغام داد و به آنها گفت که قوام را تأیید نمی‌کند.
اما محمدرضا شاه هیچ کدام این دو راه را نرفت. او که خود قوام را به دفتر نخست‌وزیری فرستاده بود، حالا راه سومی را پی گرفت.

عباس میلانی، استاد دانشگاهی که مطالعات مفصلی درباره زندگی شاه انجام داده و اخیراً کتاب «نگاهی به شاه» را منتشر کرده، می‌گوید که شاه حتی مخفیانه به سران جبهه ملی پیغام داد و به آنها گفت که قوام را تأیید نمی‌کند.

او می‌گوید: «شاه با اینکه تحت فشار انگلیس و آمریکا با نخست‌وزیری قوام موافقت کرده بود، اما آشکارا با خواسته‌های نخستین قوام مخالفت کرد. قوام می‌خواست که شاه دستور بازداشت کاشانی و سرکوب مردم توسط ارتش را صادر کند و که شاه در برابر هر دو خواسته مقاومت کرد و نگذاشت قوام آن شدت‌ عملی که می‌خواست نشان بدهد.»

قیام و کشته شدن تعدادی از هواداران

در چنین شرایطی بود که روز ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ خورشیدی از راه رسید. اعتصاب سراسری هواداران مصدق و البته راهپیمایی مخالفان به سوی میدان بهارستان؛ جایی که نمایندگان جبهه ملی در مجلس شورای ملی برای برکناری قوام، بیانیه صادر می‌کردند و به شاه نامه می‌نوشتند.

کوروش زعیم این روز را چنین تصویر می‌کند:

«زد و خورد هنگامی آغاز شد که ماموران می‌خواستند از ورود مردم به بهارستان جلوگیری کنند. تانکها به سوی بهارستان به حرکت درآمدند. پلیس اسب سوار با شمشیرهای کشیده و سربازان پیاده به مردم حمله و آنها را تهدید می‌کردند. به زودی صدای تیراندازی مسلسل شنیده شد. نماینده‌های جبهه ملی از پشت نرده‌های جلوی مجلس، صحنه را تماشا می‌کردند و گریه می‌کردند. مردم با فریاد زنده‌باد مصدق، یا مرگ یا مصدق، در خون خودشان می‌غلطیدند.»

نثار گل بر مزار کشته‌شدگان قیام ۳۰ تیر



این درگیری‌ها ساعت‌ها ادامه یافت. در میانه روز، چهار تن از نمایندگان جبهه ملی به محل اقامت شاه رفتند و از او خواستند که قوام را برکنار کند و مصدق را برگرداند تا خونریزی به پایان برسد.

شاه به آنها گفت به مجلس برگردند و در انتظار تصمیم او باشند. در ساعت پنج عصر، تلفن مجلس به صدا درآمد و حسین علا وزیر دربار خبر داد که قوام از نخست‌وزیری کناره‌گیری کرده و شاه به ارتش دستور داده که به پادگان‌ها برگردند.

بدین ترتیب مصدق دوباره نخست‌وزیر شد.

اما این بار او فرماندهی کل قوا را نیز به دست آورد. اختیارات ویژه نیز گرفت. از اینها مهم‌تر، دوره دوم نخست‌وزیری مصدق، زیر سایه سنگین کشته‌شدگان روز ۳۰ تیر کارش را آغاز کرد. مجلس شورای ملی، این روز را «قیام ملی» و کشته شدگان این روز را نیز «شهدای ملی» نامید.

حالا او سیاستمداری بود که هودارانش برای قدرت سیاسی او، از جان خود مایه گذاشته بودند.

(در قسمت بعدی سلسه برنامه سقوط، تاثیر وقایع ۳۰ تیر بر محمد مصدق را می‌کاویم. آیا او از این روز تغییر کرد؟ تاثیر این وقایع بر مناسبات نخست وزیر و شاه چه بود؟ همه در قسمت نوزدهم سقوط. برنامه‌ای که هر سه‌شنبه ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش می‌شود.)
همه قسمت‌های پیشین مستند رادیویی سقط را در اینجا بشنوید: