شاعرمون سروده: خسته شدم بس كه تا شب دنبال نذرى دوييدم چيزي به جز قابلمه و قيمه و سبزى نديدم اين طرفم مذاكره پشت دراى بسته و اون طرفم قصه هاى ناب سياسى شنيدم يكى مي گفت پاره كنيم كاغذاى تحريما رو اون يكى هم دبه مى كرد مى گفت اجازه نمى دم يه دولت صد روزه و هزار تا درد و دردسر كه رييسش همش ميگفت من به آقا نه نمى گم اين همه حصر خانگى نصيب اون مردیه كه هى مى نوشت اسير اين صحنه بازى نميشم با تشكر از شاعر نذرى زده مون بالاخره بعد از يك هفته تعطيلى گرايى و عشق و حال ورزى برگشتيم سر خونه و زندگيمون و اين هفته هم مى خوايم قضاى اين اتفاقاتى رو كه در غيبتمون افتاده براتون به جا بياريم. پس سر ساعت ٩ شب منتظرمون باشيد و گيرنده هاى پس فردا گيرتون رو هم آتيش كنيد كه ما داريم ميايم.