لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۳:۴۵

اصغر عبداللهی؛ پایان تکراری برای آن که پایان‌های تازه می‌نوشت


اصغر عبداللهی (۱۳۳۴ - ۱۳۹۹)
اصغر عبداللهی (۱۳۳۴ - ۱۳۹۹)

«هیچ چیزی به اندازه‌ پایان یک قصه در تازگی آن نقش ندارد. پایان مناسب و البته تازه و بدیع موجب می‌شود که همهٔ‌ کلیشه‌های قصه را از یاد ببریم.»

اما پایان زندگی اصغر عبداللهی، فیلمنامه‌نویس و داستان‌نویس سرشناس ایرانی که این جملات از خود اوست، گویا این روزها به یک «پایان تکراری» تبدیل شده است.

درگذشت یکی پس از دیگری هنرمندان ایرانی در غربت روزهای شیوع کرونا، فضای سنگین و رکود نسبی فعالیت‌های هنری را بیشتر کرده است.

اصغر عبداللهی روز یکشنبه هفتم دی ماه در تهران پس از یک دوره طولانی تحمل بیماری سرطان درگذشت. او یادآور نسل پرشور سینماگران و داستانسرایان جنوب ایران بود؛ خطه‌ای که در اطلس ادبیات و هنر ایران منطقه‌ای سرسبز و پربار است.

زاده فضای هنری دهه شصت

اصغر عبداللهی سال ۱۳۳۴ در آبادان به دنیا آمد و برای تحصیل نمایشنامه‌نویسی وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد، اما با وقوع انقلاب ۵۷ تحصیل را ناتمام رها کرد و در جریان جنگ ایران و عراق مجبور شد زادگاهش را هم ترک کند و ساکن تهران شود.

عبداللهی گرچه دانشجوی هنرهای نمایشی بود و قاعدتا باید بیشتر به سراغ نمایشنامه‌نویسی می‌رفت، اما علاقه‌مندی‌هایش او را به جایی رساند که با داستان کوتاه و فیلمنامه انس بیشتری گرفت.

اواسط دهه‌ شصت او سی ساله بود که فعالیت حرفه‌ای در سینما را آغاز کرد. در آن زمان، با وجود تلاش حکومت برای تحمیل قرائت ایدئولوژیک خود از هنر، هنوز سینمای روشنفکری ایران بنیه خود را حفظ کرده بود و درختی که ریشه‌هایش پیش از انقلاب کاشته شده بود، همچنان میوه می‌داد.‌

عبداللهی طی بیش از سه دهه فعالیت، فیلمنامه‌های بسیاری نوشت و به یکی از پرکارترین فیلمنامه‌نویسان پس از انقلاب تبدیل شد. او برای برخی از آن‌ها نیز تقدیر شد؛ از جمله یک سیمرغ بلورین و یک دیپلم افتخار در جشنواره فیلم فجر.

با این حال این‌گونه نبود که از سینما فقط به فیلمنامه‌نویسی‌اش علاقه داشته باشد، بلکه کار فیلمنامه‌نویسی را در کنار دیگر فعالیت در برخی دیگر از عرصه‌های سینما نیز پیش می‌برد. دستیار کارگردان چندین فیلم بود و در سال‌های پایانی عمر هم خودش فیلمی را با عنوان «یک قناری، یک کلاغ» (۱۳۹۵) کارگردانی کرد.

او که در نوجوانی تجربه ساخت دو-سه فیلم ۸ میلی‌متری داشت، درباره این تجربه خود گفته بود: «فیلم‌سازی نه یک وسوسه که یک دغدغه دائمی بود.»

کارگردان‌ها و سینماگران بسیاری، چه پیش و چه پس از درگذشت اصغر عبداللهی، به او و آثارش ادای احترام کرده‌اند، اما این فیلمنامه‌نویس به دلیل استعداد ویژه‌اش در داستان‌سرایی در میان داستان‌نویسان و اهل ادبیات ایران نیز چهره‌ای معتبر و تأثیرگذار بود.

به‌رغم همه اشتراکات فیلمنامه‌نویسی و داستان‌نویسی، فیلمنامه اصول خاص خود را دارد و داستان‌نویسی نیز از معیارهای ویژه خود پیروی می‌کند. اصغر عبداللهی از معدود نویسندگانی بود که توانسته بود تسلط و چیره‌دستی و هنر نوشتن را در هر دو زمینه بیازماید و در هر دو حوزه نیز موفق باشد.

او درباره وجه اشتراک سه حوزه نمایشنامه‌نویسی، فیلمنامه‌نوسی و داستان‌نویسی گفته بود: «در داستان پلات و مضمون هست، در نمایشنامه هم پلات و مضمون هست؛ آن‌جایی که سینما از ادبیات جدا می‌شود جای دیگری است.»

به‌عقیده او سینمای ایران «پلات (قصه) می‌خواست، مضمون تازه می‌خواست، قصه بومی می‌خواست. فقط هم در سینما نبود، در تئاتر، در موسیقی و در نقاشی حتی.»

این نویسنده برای بسط نظریاتش درباره نوشتن نیز مقالات و کتاب‌هایی نوشت، از جمله کتاب «قصه‌ها از کجا می‌آیند: از فیلمنامه‌نویسی و زندگی».

در واقع برای عبداللهی سینما و ادبیات دو روی یک سکه بود و موفقیت در یکی مستلزم تلاش برای دیگری بود.

این ویژگی را در معدود هنرمندان ایرانی می‌توان سراغ گرفت و به همین دلیل بود که اهمیت توان داستان‌سرایی عبداللهی را خود سینماگران نیز می‌دانستند و همواره بر آن تأکید داشتند.

کیومرث پوراحمد، از کارگردان‌های مطرح سینمای ایران، درباره این وجه برجسته اصغر عبداللهی گفته است: «قصه‌هایش فوق‌العاده است. من از اصغر عبداللهی قصه‌ای نخواندم که به‌شدت تحت‌تأثیر قرار نگیرم.»

اصغر عبداللهی (چپ) در کنار کیومرث پوراحمد
اصغر عبداللهی (چپ) در کنار کیومرث پوراحمد

پوراحمد که سریال «قصه‌های مجید» را بر اساس داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی خلق کرده و فیلم «خواهران غریب» را با فیلمنامه اصغر عبداللهی ساخته است، او را با این نویسنده مطرح ادبیات کودکان و نوجوانان ایران نیز مقایسه کرده است: «رفتار و منش اصغر عبداللهی چیزی شبیه هوشنگ مرادی کرمانی بود. برای چه اقتباس‌های زیادی از کار هوشنگ مرادی می‌شود؟ برای این‌که او دست کارگردانان را باز می‌گذارد.»

اصغر عبداللهی در کنار نوشتن برای ادبیات و سینما، معلم هر دو عرصه هم بود. کارگاه‌های جداگانه داستان و فیلمنامه‌اش زبانزد بود ضمن آن‌که هر نقد شفاهی یا مکتوب او بر هر داستانی هم مثل آموزه در میان دوستان و هنرجویانش نقل می‌شد.

دنیای داستانی یک فیلمنامه‌نویس

اصغر عبداللهی پیش از آن‌که فیلمنامه‌نویس باشد، داستان‌نویس بود و نویسندگی را حدود چهل سال پیش آغاز کرد. با این حال به‌نسبت تعداد فیلمنامه‌هایی که نوشت، کتاب‌های داستانی زیادی منتشر نکرد.

در سال ۱۳۶۰ داستان بلند «آفتاب در سیاهیِ جنگ گم می‌شود» را منتشر کرد که برای نوجوانان نوشته بود و در آن از آوارگان و قربانیان جنگ گفته بود. این کتاب که جزو اولین آثار نویسندگان ایرانی درباره جنگ هشت‌ساله ایران و عراق است، داستان پسر نوجوانی را از زبان خودش روایت می‌کند که جنگ دنیای کودکانه‌اش را ویران کرده است.

چند سال بعد مجموعه‌داستان «در پشت آن مه» (۱۳۶۴) را منتشر کرد و خود را به عنوان نویسنده‌ای در مکتب جنوب ایران به جامعه ادبی و هنری آن زمان ایران شناساند. برخی از منتقدان ادبی رگه‌هایی از مدرنیسم را در این کتاب بررسی کرده‌اند.

اواخر دهه شصت نیز مجموعه‌داستان «سایبانی از حصیر» (۱۳۶۹) شامل هفت داستان کوتاه را به چاپ رساند. او در برخی از این داستان‌ها از نظر سبک ادبی تا حدودی متأثر از رئالیسم جادویی بود که در آن سال‌ها از سوی نویسندگان آمریکای لاتین در جهان مطرح شده بود. همچنین در کل، فضای برخی داستان‌های عبداللهی به ناتورالیسم اوایل دهه قرن بیستم نزدیک می‌شود.

اغلب مضامینی که این نویسنده در داستان‌هایش به آن‌ها می‌پرداخت مختص جنوب ایران بود و ماجراها بیشتر در همان سرزمین اتفاق می‌افتاد؛ از چگونگی استقرار نیروهای خارجی در خوزستان و شکل‌گیری صنعت نفت تا جنگ و مشکلات و معضلات جنوب ایران.

حسن میرعابدینی، مورخ و منتقد ادبی، در مقاله‌ای درباره آثار ادبی این داستان‌نویس نوشته است: «عبداللهی قهرمانان آثار خود را از میان نگهبانان اسکله، دهقانان آواره، ملاحان دویه‌ها و کارگران شرکت نفت و به‌طور کلی افراد پایین‌ترین لایه‌های اجتماعی جنوب برمی‌گزیند و با خشم و طنز درباره آن‌ها می‌نویسد.»

اصغر عبداللهی در داستان‌های خود به سراغ موضوعات حساس برای حکومت و یا خط قرمزهای جامعه هم می‌رفت؛ مثل تبعیضی که همواره علیه اقلیت‌های مذهبی صورت می‌گیرد یا سنت‌های غلطی مثل ختنه دختران که در برخی مناطق دورافتاده ایران هنوز هم انجام می‌شود.

عبداللهی طی دهه‌های هفتاد و هشتاد داستان‌هایی را در نشریات ادبی از جمله نشریه «زنده‌رود»، «بوطیقای نو»، «گردون»، «کِلک» و «کتاب سخن» منتشر کرد. این نویسنده در اغلب این داستان‌های کوتاه بار دیگر به فضاهای جنوب ایران رفت و قصه مردمان دیارش را بازگو کرد.

اوایل دهه ۱۳۸۰ هم کتاب کوچک «آبی‌های غمناک بارون» را منتشر کرد که بعداً این داستان را در مجموعه‌داستان «هاملت در نم‌نم باران» گنجاند. او در این مجموعه، عشق‌ها و سرگشتگی‌های جوان ایرانی را در دوران پهلوی دوم با تلفیق چهار نمایشنامۀ بزرگ دنیا روایت کرده است.

«هاملت در نم‌نم باران» آخرین اثر داستانی عبداللهی و ادای دین او به نمایشنامه‌نویسی است.

این نویسنده با این‌که از صفحه سفید هیچ هراسی نداشت و دستش به نوشتن آشنا بود و بان آن انس بسیار داشت، شیفته نوشته‌های طولانی نبود. به همین دلیل، بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی، نثر داستانی و در عین حال موجزنویسی او را ستوده‌اند.

اصغر عبداللهی روز دوشنبه هشتم دی‌ماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا با حضور خانواده و جمع محدودی از همکارانش برای همیشه به خاک سپرده شد و افسوس که فقدان او دریچه‌ای از داستان‌سرایی ایرانی و روایتگری ایران معاصر را نیز برای همیشه بست.

XS
SM
MD
LG